بكوژهكهی دكتۆر شهرهفكهندی بوو به پسپۆری مافی مرۆڤ 0 رهوانگه
له رزگاركازمی دارابی كه لهلایهن داگای میكۆنۆسهوه بهتاوانی تیرۆركردنی دكتۆر سادقی شهرهفكهندی بۆ ماوهی 15 ساڵ خرایه زیندانهوه، ههفتهی رابردوو لهدیمانهیهكی تهلهفزیۆنی كۆماری ئیسلامی ئێراندا وهك پسپۆڕی مافی مرۆڤ ناسێندرا.
ئاوێنە: كازمی درابی كه ساڵی 1992 لهگهڵ چهند چهكدارێكی سهر بهكۆماری ئیسلامی ئێراندا لهڕیستۆرانتی میكۆنۆسی شاری بهرلین، سكرتێری گشتی حیزبی دیموكراتی كوردستانی ئێرانو سێ هاوڕێیان تیرۆركرد، لهتهلهفزیۆنی رهسمی كۆماری ئیسلامی ئێراندا وهك پسپۆڕی مافی مرۆڤ سهبارهت بهپێشێلكاری مافهكانی مرۆڤ لهزیندانهكانی ئهڵمانیا دوا.
دارابی ساڵی 2007 لهسهفهقهیهكی نێوان حیزبوڵاو ئیسرائیلو ئهڵمانیا ئازادكراو تهسلیم بهئێران كرایهوه
کرماشان – زهخت و گوشار بۆ سهر خوێندکاران پهره دهستێنێ 0 رهوانگه
له رزگاربهیانی-تایبهت: وهزارتی پهروهرده و فێرکردن له ئۆستانی کرماشان به دهرکردنی بڕیارێ بهر به “مانتۆ کۆتا” دهگرێ.
به پێێ ههواڵێ که له کرماشانهوه به سایتی بهیانی گهیشتووه، دوابهدوای دهسپێکردنی ساڵی تازهی خوێندن و کرانهوهی قوتابخانهکان، ئیدارهی ئاموزش و پهروهرش(پهروهرده و فێرکردن)ی ئهو ئوستانه به دهرکردنی بڕیارێ به قوتابخانهکانی راگهیاندووه که پێش به لهبهر کردنی مانتۆ کۆتا بگرن و نههێڵن که ئهو کهسانهیی که مانتۆ کۆتا لهبهر دهکهن بچنه ناو قوتابخانهکان.
سهرچاوهی خهبهری بهیانی رایگهیاند که ئهمساڵ مانتۆگهلێکی تایبهت هاتووهته ناو بازاڕهوه که بووهته هۆی نیگهرانی کاربهدهستانی ئاموزش و پهروهرش. ئهو مانتۆهیانه کۆرته و به شێوهیهک دروست کروان که له ئهژنۆ بهرهوژوورن. ههر بۆیه بووهته هۆی تووڕهیی کاربهدهستانی ئوستانی کرماشان.
ههر له راستای زهخت و گوشار بۆ سهر خۆێندکاران و ئهو جۆره جل و بهرگه، وهزارهتی پهروهرده و فێرکردنی ئهو ئوستانه به دهرکردنی بڕیاڕێ داوای له خوێندکاران کردووه که یان دهبێ چارشێۆ لهسهر بکهن و یان لانیکهم دهبێ له مانتۆی شۆڕ و درێژ ئیستیفاده بکهن و به هیچ جۆرێ نابێ مهقنهعهی خوێندکاران به جۆرێ بێت که موی سهریان وهدهر کهوێ.
ههروهها بۆ سهپاندن و جێ خستنی ئهو بڕیاره، ئوستانداری کرماشان سهردانی شارهکانی ئهو پارێزگایهی کردووه و له قسهکانی دا باسی له ” جێ به جێ کردنی فهرمانهکانی خودا به پیێ سوونهتی پێغهمبهر و قورئان کردووه”.
ناوبراو ههروهها وتوویهتی: :” ئهو جۆره کهسانه(واتا ئهوانهی مانتۆ کۆتا لهبهر دهکهن) دهیانوێ ئێمه بهرهو کۆمهڵگایهکی نائیسلامی هانبدهن و بۆ ئهم مهبهسته له شوێنه ئاکادمیک و زانستییهکانهوه دهستیان پێکردووه”.
ههر له درێژهی ئهو ههوڵانهدا داوا له مهلای مزگهوتی جامعی شارهکانی پارێزگای کرماشان کراوه که به دژی ئهو جۆره جل و بهرگه ههوڵوێست بگرن و قسه و باس پێشکهش بکهن.
بابهتهکانیتربنابه خبر رسیده از شهرستان دالاهو، نزدیک به دو هفته پیش نیرویی دولتی که متشکل از نیروهای بسیج، اطلاعات و سپاه پاسداران رژیم اسلامی که تابع فرمان سپاه پاسداران شهر کرند غرب بودند جهت انجام ماموریتی به حوالی روستای زرده فرستاده بودند که در ادامه حرکتشان، دوکانداران و کاسبکاران دستفروشی را مورد هدف قرار داده بودند که وابسته به حوالی زیارتگاه ( بابایادگار ) میباشد و چنین جایگاهی نه تنها مورد احترام پیروان آیین اهل حقّ (یارسان) بوده، بلکه محلی برای تامین احتیاجات نذری زوار و همانگونه منبعی برای امرار معاش کاسبکاران تهیدست و فقیر منطقه مورد نظر میباشد .
در همین پیرامون نیروهای وابسته و خود فروش رژیم با دست آویز کردن بهانههای از جمله ؛ فروختن اجناس قاچاقی ، مشروبات الکولی و موهمتر از اینها پنأه دادن و کمک کردن از لحاظ مالی و خوراکی به تشکیلات حزب دموکرات کردستان ایران در این مسیرها .
نیروهای سرکوبگر با تمام ابزاری که در دست داشتند کاسبکاران فقیر را به شیوهای وحشیانه مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار دادند و به آنها گوشزد کرده اند که چنانچه بار دیگر چنین خبرهای به نسبت شما به دستمان برسد با نیروی دیگری شما را مجبور خواهیم کرد که بارو بنه تان را از این جایگاه منتقل کنید!!
اردلان بهروزی آمریکا ۹-۲۷-۲۰۱۰
یارمهتى ٤٥٠ میلیۆن دولارى رژیمى ئاخوندى به لوبنان
حسین خضری در انتظار اجرای حکم اعدام بسر می برد
در گفتگو با یکی از بستگان حسین خضری به مناسبت دهم اکتبر
خبرگزاری هرانا - حسین خضری، متولد سال 1361، زندانی محبوس در زندان مرکزی ارومیه، به اتهام محاربه به اعدام محکوم شده است و این حکم حتی مورد تایید مسئولان نیز قرار گرفته است. این زندانی سیاسی در حالی در سکوت خبری کامل در شرایط سخت زندان ارومیه به سر می برد که هر لحظه امکان اجرای حکم وی وجود دارد.
گزارشگر هرانا به مناسبت دهم اکتبر درباره ی وضعیت این زندانی سیاسی اعدامی و شرح آنچه که بر وی در طی این مدت رفته است با یکی از اقوام وی به گفتگو نشسته که متن این گفتگو را در زیر می خوانید:
بر اساس اخبار منتشر شده حکم اعدام آقای خضری تایید شده است، آیا این تایید مربوط به حکم دادگاه تجدید نظر است یا دیوان عالی کشور؟
حکم اعدام حسین بعد از اینکه دوران بازداشتش که به مدت هفت ماه در سلول انفرادی به طول انجامید و سپس تحویل زندان مرکزی ارومیه داده شد در سال 87 صادر شد. او در یک جلسه ی هفت الی هشت دقیقه ای که اولین و آخرین جلسه ی رسیدگی به اتهاماتش با حضور نماینده دادستانی و نماینده اطلاعات بود در شعبه یک دادگاه انقلاب مورد محاکمه قرار گرفت.
در آن جلسه وکیل حسین نیز حضور داشت؟
بله، اما با اینکه حضور داشت ولی نه وی و نه حتی به خودش اجازه ی دفاع داده نشد. حتی چند روز قبل تر از آن هم از طرف افراد ناشناس وکیلش تهدید شد تحت این عنوان که به چه جراعتی از یک ضد انقلاب دفاع می کند.
حکم اعدام چه زمانی ابلاغ شد؟
پس از چند روز از طریق وکیل که همان طور که گفتم فقط در ظاهر وکیل بود حکم اعدامی که برایش صادر شد را به شخص خودش ابلاغ کردند و با اینکه طبق قانون اساسی و قانون مجازات اسلامی و قوانین آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب می بایست احکام بالای 10 سال در محاکم دیوان عالی کشور رسیدگی شود ولی در زیر دادنامه اش قید شده بود که رای صادره بعد از 10 روز در دادگاه تجدید نظر استان شعبه دهم قابل رسیدگی است و این مسئله حتی مخالف قوانینی است که خودشان وضع کردند. وکیل نیز یکی دوباری به حکم صادره اعتراض کردند و خواستار آن بودند که طبق قانون این پرونده حداقل در محاکم دیوان عالی کشور مورد رسیدگی قرار گیرد ولی آن ها مخالفت کردند و گفتند که در پرونده های امنیتی به ما این اختیار را دادند که در استان رسیدگی کنیم.
اعتراض دیگری به این روند رسیدگی نداشتید؟
ما از طریق وکیل این طور متوجه شدیم که گویا به دادگاه های استان و وزارت اطلاعات استان اختیارات تام دادند که هر طور دلشان خواست در مورد این پرونده ها تصمیم بگیرند اما با این حال بعد از چند روز ما یک بیانیه اعتراضی نوشتیم به همراه برگه گواهی شکایت که خودش آن را نوشت به دلیل اینکه حسین از مامورین بازجو به شدت کتک خورده بود هیج یک از اتهامات وارده را قبول نداشت.
اتهامات مطرح شده چه بود؟
اتهاماتی که در کیفرخواست مطرح شده بود وی را یک محارب یعنی فردی که عملیات مسلحانه بر علیه نظام کرده و فردی که تبلیغ علیه نظام کرده می دانست. هم چنین یکسری اتهامات دیگر که حسین حتی روحش هم از آن خبر نداشت. ماموران نیز در طول هفت ماه نگهداری اش در بازداشتگاه به طور دست و پا بسته و چشم بسته انگشتش را بر روی ورقه هایی زده بودند که گویا وی این اتهامات را قبول می کند.
اما حسین در دادگاه بدوی این اتهامات را قبول نکرد و در لایحه تجدید نظری که به استان ارائه شده بود این اتهامات را رد کرد و گفت که بنده این اتهامات را قبول ندارم و در ثانی از دادگاه تجدید نظر استان هم تقاضا کرد که وقتی بدهند تا بتواند از ماموران بازجو شکایت کند.
علت این شکایت چه بود؟
هم به علت انواع شکنجه ها شیوه هایی که انجام شده بود چون خودشان همه جا می گویند که ما شکنجه نداریم، ما هیچ گونه رفتار غیر انسانی نداریم اما حسین را به مدت هفت ماه در سلول های انفرادی نگه داشتند که شش ماه از آن را در سپاه بود و یک ماه هم در بازداتشگاه وزارت اطلاعات و در طول این مدت با انواع شدید ترین شکنجه ها مورد بازجویی قرار گرفت تا برگه هایی را چشم بسته امضا کند مبنی براینکه همه اتهامات را قبول کرده و هیچ گونه بدرفتاری هم در این مورد صورت نگرفته. اصلا حسین می گوید هیچ وقت ظاهر بازجوهای خودش را ندیده چون چشمهایش بسته بود.
به این دلایل ما از دادگاه تجدید نظر تقاضا کردیم که تا زمانی که نتیجه این شکایت از مامورین بازجو کننده مشخص نشده حکمشان را صادر نکنند اما این شکایت با اینکه مربوط به سازمان نیروهای مسلح می شد و باید در آنجا رسیدگی شود، آن ها به دلیل هماهنگی هایی که با وزارت اطلاعات داشتند، پس از مدت ها این دست و آن دست کردند در نهایت نیز به شکایتش رسیدگی نکردند و دادگاه تجدید نظر استان هم که منتظر نتیجه آن شکایت نماند و رای خودش را در تائید دادگاه بدوی صادر کرد و گفته شد که این رای قطعی هست.
بعد از تائید حکم از سوی دادگاه تجدید نظر استان تنها راهی که از نظر حقوقی وجود داشت این بود که یک اعتراضی بکنیم به عنوان عدم صلاحیت رسیدگی دادگاه تجدید نظر استان و درخواست اعاده دادرسی با توجه به مسائلی که در پرونده وجود داشت.
این خواهشی که ما داشتیم چیزی بود که هر وکیلی اگه واقعا چشم می انداخت متوجه می شد ولی چون مرحله رسیدگی به پرونده مصادف با بعد از انتخابات بود و به دلیل شلوغی خیلی از پرونده ها در آنجا انباشته می شد، اصلا به این پرونده توجهی نکردند و یک روز درخواست اعاده دادرسی قطع شد و فقط گفتند رای تجدید نظر استان بجا و کامل هست و راه حقوقی و قانونی ای برای حسین باقی نگذاشتند که بتواند درد و مشکلاتی که دارد و بلاهایی که به سرش آوردند و اعمال غیر انسانی و غیر اخلاقی که در موردش به کار گرفتند به گوش مسئولین بالای کشور برساند.
با این تفاسیر اکنون پرونده ی آقای خضری در چه مرحله ای قرار دارد؟
بعد از این قضایا و بسته شدن تمامی راه های اعترضی، پرونده از انجا به اجرای احکام ارومیه منتقل شد و در حال حاضر نیز هیچ راهی وجود ندارد و حسین منتظر اجرای حکم هست...
اگر ممکن هست در مورد چگونگی بازداشت حسین توضیح دهید.
حسین در مرداد 87 توسط سپاه پاسداران نبی اکرم در ترمینال کرمانشاه بازداشت شد. از همان ابتدا او را به یک بازداشتگاه که در قلب یک پادگان نظامی قرار داشت منتقل کردند و بدون اینکه علت بازداشت را حتی به خودش بگویند به طور فجیع مورد شکنجه بدنی قرار گرفت به طوری که چندین بار بی هوش شد.
حسین بعدها می گفت که در آن روزها هیچ امیدی برای خارج شدن از آن زندان نداشت چون هیچ کس از سرنوشتش خبر نداشت، نه خانواده و نه دوستانش. 49 روز در آن بازداشتگاه نگهش داشتند در طول این مدت بارها از پله ها دست و پا بسته و چشم بسته به زیر زمینی که موتور خانه هم در آنجا قرار داشت منتقل می کردند و دست و پا بسته از سقف آویزانش می کردند.
با یک دستمال دهان و بینی اش را می بستند و هر وقت می خواست حرف بزند باید دست و پایش را تکان می داد. بارها به این صورت مورد شکنجه قرار گرفت. به وسیله ی شوک الکتریکی، باتوم و ... بر اثر این شکنجه ها 30% از بینایی اش را از دست داد، کلیه هایش در اثر ضربات مشت و لگد دچار خونریزی شد و بر اثر وضعیت نابسامان بازداشتگاه دچار عوفنت ریه شد به طوری که هنوز هم از این بیماری رنج می برد و مسئولان هیچ اقدامی هم برای بهبود وضعیتش انجام نمی دهند.
بعد از این شکنجه ها هم از بازداشتگاه سپاه کرمانشاه در تاریخ 28 شهریور به بازداشتگاه المهدی که در قلب سپاه ارومیه هست منتقل کردند.
بازداشتگاه المهدی چطور جایی است؟
بازداشتگاه المهدی یک بازداشتگاه علنی نیست و اصلا وجود خارجی ندارد و زیر نظر سازمان زندان ها نیست و نزدیک 4 ماه در همان بازداشتگاه و انفرادی کوچک نگهش داشتند آنجا هم بازجویی هایش دست کمی از بازداشتگاه کرمانشاه نداشته. از تاریخ 10 مرداد تا تاریخ 16 دی ماه 87 در سپاه ارومیه نگهش داشتند و در همین تاریخ و بعد از اتمام بازجویی ها مثل یک گوشت و استخوان تحویل وزارت اطلاعاتش دادند. تازه آنجا هم متوجه شد که اتهامات جدیدی بهش می زنند. از قبیل اینکه عضو سازمان های مخالف نظام همچون پ ک ک و پژاک است و مجبورش کردند که زیر این اتهامات را امضا کند.
بعد از این بازداشتگاه به وزارت اطلاعات تحویلش دادند و یک ماه هم در سلول های انفرادی و در اداره اطلاعات ارومیه در بازداشت بود و از آنجا نیز به زندان ارومیه منتقل شد و تازه بعد از هفت ماه توانست با خانواده اش تماس بگیرد و آن ها را از نگرانی در آورد.
یعنی در این زمان محدودیت ها کمی برایش کمتر شد؟
در این حد که از طریق خانواده توانست یک وکیل بگیرد و آن هم چند روز بعد از تشکیل رسیدگی دادگاه به پرونده به وکیل اجازه دادند برود و پرونده را ببیند و با امکانات کمی که زندان داشت کم کم معالجه شد و بعد از برگزاری دادگاه که کاملا تشریفاتی بود به اعدام محکوم شد.
خانواده ی حسین هم در طی این مدت تحت فشار بودند؟
ببینید در ارتباط با نحوه بازجویی ها و شکنجه هایی که قبل تر گفتم به سازمان قضایی نیروهای مسلح شکایت شد چون کسی که از او بازجویی کرده بود، حسین چهره واقعی اش را ندیده بود و اسمی ازش نداشت، ارگان سپاه و اطلاعات سر این شکایت هم خانواده اش را تهدید کردند و وکیلش را هم تهدید کردند که باید شکایت را پس بگیرد و گفتند که شکایت خدا را پیش خدا نبرد چون نتیجه ای نمی گیرد و سر این موضوع بود که در تاریخ 13 بهمن 88 حتی حسین را در نیمه های شب از زندان به اداره اطلاعات منتقل کردند و طوری وانمود کردند که می خواهند حکمش را اجرا کنند و همان جا هم بهش گفته بودند که باید اتهامات را جلوی دوربین دوباره قبول کنی و شکایتت را پس بگیری و اگر همه این کارها را انجام بدهد حکمش را نقض می کنند و بر اساس رعفت اسلامی با او برخورد می کنند که البته حسین این حرف ها رو قبول نکرده است.
هم چنین در طی این مدت پدر حسین دچار سکته مغزی شده چرا که فکر می کرد پسرش را بردند و اعدام کردند به همین دلیل به اداره ی اطلاعات رفته بود و گفته بود اگر بچه ام را اعدام کردید جنازه اش را بدهید اگر نکردید بگذارید ملاقات بکنم و بعد از آن جریان بود که سکته کرد و در بیمارستان امام خمینی فوت کرد.
در خبرها شنیدیم که آقای خضری را مدتی به مکانی نامعلوم منتقل کرده بودند، در این باره کمی توضیح دهید.
قضیه پرونده شکایت از سپاه هم بعد از اینکه شکایت پس گرفته نشد قرار منع تعقیب برای بازجویان پرونده صادر شد. بعد از آن حسین را در یک اقدام تنبیهی بدون اینکه حکم تبعیدی در پرونده باشد، به زندان قزوین منتقل کردند و بعد از 50 روز دوباره به زندان ارومیه منتقل کردند و همه ی این برخورد ها به خاطر شکستن اراده اش بود.
چه درخواستی را از نهادهای حقوق بشری و مردم دارید؟
من نمی دانم نهادهای حقوق بشری دنیا می توانند برای حسین کاری بکنند. من فقط می خواهم الان این حرف را بزنم که زندانیان سیاسی فقط در تهران نیستند زندانیان سیاسی بسیاری در کردستان و در بازداشتگاه های نا مشخص هستند.
همان حساسیتی که در مورد زندانیان در تهران وجود دارد و نگاه ویژه ای که به زندانیان بعد از انتخابات شکل گرفته است برای زندانیان سیاسی در شهرستان ها هم وجود داشته باشند
سازمان های حقوق بشری از زندانی های سیاسی کرد خیلی کم یاد می کنند و الان درخواستی که من دارم این هست که همان حساسیتی که در مورد زندانیان در تهران وجود دارد و نگاه ویژه ای که به زندانیان بعد از انتخابات شکل گرفته است برای زندانیان سیاسی در شهرستان ها هم وجود داشته باشند.
اینجا تنها بحث حسین نیست. خیلی های دیگر هم هستند که وضعیتشان بد هست، همانطور که گفتم پرونده حسین در سایه شلوغی های انتخابات بدین شکل ماست مالی شد و از مردم ایران می خواهیم که فرزندان کرد خودشون را فراموش نکنند.
این نهادها بایستی فشار بیاروند به قوه قضائیه تا لااقل یک دادگاه علنی برگزارشود و این قبیل زندانیان بتوانند از خودشان دفاع کنند و حداقل و در یک دادگاه عادلانه محاکمه شوند .
با تشکر از زمانی که در اختیار ما قرار دادید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر