Pages

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

نامه مادر حبیب لطیفی برای فرزند عزیز دربندش


نامه مادر حبیب لطیفی برای فرزند عزیز دربندش

بمناسبت دومین سالگرد زندانی بودن عزیزترین عزیزم

در به در به دنبال تو همه بیمارستانها و مراکز اطلاعات را گشتیم ولی هیچ خبری از تو نبود پدرت یقین داشت که اطلاعات تو را ربوده گرچه آنها خودشان را بی اطلاع نشان می دادند 9 روز تمام کارم شده بود ناله و اشک و زاری. تا وقتی که خبردار شدیم که یکی از فامیلها ، تو را روی تخت بیمارستان دیده بود ما بی درنگ به بیمارستان رفتیم ولی تو آنجا نبودی با پرس و جو بالاخره فهمیدیم که این آدم ربایی کار اطلاعات است و در نتیجه ضربه ای که با باتوم به کلیه هایت زده بودند کلیه هایت دچار خونریزی شده و مجبور شده بودند که تو را به بیمارستان منتقل کنند. دنیا دور سرم می چرخید چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ نفهمیدم...

روشنایی کم کم تاریکی چشمانم را کنار زد و چشمم به پدرت افتاد که بالای سرم گریه میکرد و یکی یکی اشکهایش روی دستانم می ریخت و بعد صحنه های دیگری دیدم برادرت، خواهرانت،دایی، عمه و خاله و...ـ

چه شده است؟ چرا همه جمع شده بودند؟ وقتی کمی پلکهایم را برهم زدم از نگرانی و طپش قلبی که درچهره اطرافیان پیدا بود بیاد آوردم که چه روی داده است ؟ خدای من؟ چه کاری از ما ساخته است؟

صدای در آمد و برادرت وارد شد از اطلاعات برگشته بود جلو آمد و صورتم را بوسید و گفت نگران نباش گفتند که فقط می خواهیم او را ارشاد کنیم تا هفته آینده آزادمی شود . روزها و هفته ها می گذشت و ما هر روز به اطلاعات می رفتیم از پشت شیشه های سیاه با افرادی صحبت کردیم که خودشان را " حاج آقا " معرفی می کردند . " حاج آقاها " به ما می گفتند که تا هفته آینده آزادت می کنند و می گفتند که سور وسات عروسی ات را آماده کنیم!! یکبار به برادرت گفته بودند بس است دیگر کم بیایید اینجا . او اینجا حالش آنقدر خوب است که ما به او موز می دهیم!! بعدها هم که متوجه شدیم 5 روز حتی یک ذره غذا به تو نداده بودند.

من خودم میدانستم که دارد چه اتفاقی می افتد روبرویمان چه کسی است و چطور بازی می کند! چون مادرت از زمانی که چشم باز کرده آشنا به این آزارهای دردناک است . همه عمرم پر است از خاطرات تلخ و چشم انتظاری جگر سوزان جلوی درهای ساواک ، رضاشاه دایی هایم را و محمد رضاشاه برادرانم را یکی پس از دیگری سر به نیست کرد و امروز هم بعد از نیم سده ؛ بار ما همان چهل من است ؛ و این بار حکومت فرزندم را هدف قرار داده است

اوج آزار روحی ام زمانی شروع شد که اخبار شکنجه وحشیانه تو بیرون از زندان رسید چه کسی می داند که چه حالی داشتم وقتی شنیدیم که 4 نفر بر سرت ریخته اند و تا جان داشتی تو را زده اند طوریکه دوباره کلیه هایت خونریزی کرده بود و تا 4 هفته نتوانسته بودی راه بروی و فقط خودت را روی زمین می کشیدی. مگر تو چکار کرده بودی که جلادان خونریز این بلا را سرت آورده بودند؟

روی سخنم با مسولین است ؟ چه کسی دستور شکنجه پسرم را داده است؟ اگر پسرم زیر شکنجه مقاومت نمی کرد لابد می گفتید که او هم مانند ابراهیم لطف الهی با بند لباس و دوش آلومینومی حمام خودکشی کرده است؟! وای بر شما در روز محشر با چه جانوارانی محشور می شوید؟!ـ

ماه من بگذریم از داستان آزار، از شکنجه و پرونده سازی هیچ و پوچ، از تهمتهای ناروا برای گرفتن مقام و درجه خودشان، از دادگاه فرمالیته که در آن تو را نا جوانمردانه به اعدام حکم دادند گویا می خواهند با اعدام و تهدید آسایش مردم، خودشان به آسایش برسند. بگذریم از دروغهای حاجی آقاهای اطلاعات و دادگاهی که می گفتند نگران نباشید ما رأفت اسلامی داریم .گویا تلاش می کردند که با دروغهایشان خانواده ای پریشان را که داشتند همه اعضایش را می کشتند و زجر کش می کردند، آرام کنند. هنوز بیاد دارم روزی را که بعد از 4 ماه زندگی مرده بدون تو، در زندان سنندج قد و بالای نازنینت را در میان بازوان خسته ام در آغوش کشیدم . تو تازه از سلول انفرادی بیرون آمده بودی و روشنایی سالن ملاقات تو را آزار میداد و عصبی می کرد. وقتی چشمانم را به آینه چشمانت دوختم ترسی را میدیدم که تو چیزی را از من پنهان می کردی؟! خدای من چه بلایی به سرت آورده بودند؟ در اثر شکنجه لبهایت ترک خورده بود کمی بیشتر که نگاهت کردم رشد تازه موهایت پنهان می کرد اما نگاه مادرانه من شکستن سرت را لابه لای موهایت دیدند!

بله من مادرت همه لحظه های زندگیم را با خاطرات نازنینت سپری می کنم به یاد دارم آن شبهایی را که موقع صرف غذا روی میز تو چشمت را به بشقاب می دوختی و چیزی نمی خوردی وقتی می پرسیدم نگاه پرسشگرت را به من می دوختی و با صدای غمگین می گفتی چطور از گلویم پایین می رود وقتی بچه های شهرم گرسنه سر بر بالین می گذارند؟

اگر چه دیوار سیمانی و بلند زندان توانسته ما را از هم جدا کند ولی نازنینم من هرلحظه با یاد تو زنده ام با یاد خنده های زندگی بخشت ، با یاد دستهای مهربانت و با یاد صدای لبریز از عشق و روح بلند و آزادت زنده ام. راستی چطور توانسته اند این همه دروغ را در پرونده ات جا بدهند هنگامیکه خودت میدانی که تنها دفتر و قلم و کاغذ افتخار دوستی دستهایت را داشتند.گناه تو این بود که فهم و آگاهیت توانا بود با گوشت و خون درد مردمت را حس می کردی. گناه تو این بود که در تلاش مرهم برای زخمهای جامعه بودی و این بود که دستهای ثمر بخشت را " برهم زن امنیت" می شناساند مهر ناپاک مفسد فی الارض و محارب را به کسی زدند که آزادی و برابری غذای روح جوانش بود

فرزند خوبم غم مخور مردم هیچگاه به این باور ندارند که بهترین فرزندانشان در تلاش برای برهم زدن امنیت انسانها باشند! پر واضح است که چه کسانی برهم زدن امنیت تو و جامعه را نشانه رفته اند. هنوز فراموش نکرده ایم که چطور نصفه های شب به خانه مان می ریختند و با تهدید و به خیال خودشان با ایجاد فضای رعب و وحشت تلاش می کردند که جلوی پخش خبرهای شکنجه شدنت را بگیرند! یا وقتی که تو را تهدید می کردند که اگر زیر آن دروغهایی که در پرونده ات نوشته اند را امضا نکنی من و خواهرانت را دستگیر و جلوی چشمانت شکنجه می دهند و ....

گلم امروز 2 سال از دستگیری تو می گذرد اما دیوارهای سیمانی و بلند زندان و درهای آهنین نتوانسته اند تو را از مردم جدا کنند من و پدرت با خوشحالی به تو و مقاومت قهرمانانه ات افتخار می کنیم و بیش از ما مردم سربلند به این هستند که فرزندی مانند تو را دارند

رفیقم اگر چه شب طولانی است دلت را قوی نگه دار که روشنایی صبح نزدیک است ...ـ

و در پایان شعری را اکنون به یاد دارم به وجود با شکوهت تقدیم می کنم

نان را از من بگیر ، اگر میخواهی

هوا را از من بگیر ، اما

خنده ات را نه

گل سرخ را از من بگیر

سوسنی را كه میكاری

آبی را كه به ناگاه

در شادی تو سرریز میكند

موجی ناگهانی از نقره را

كه در تو میزاید

از پس نبردی سخت باز میگردم

با چشمانی خسته

كه دنیا را دیده است

بی هیچ دگرگونی ،

اما خنده ات را كه رها میشود

و پرواز كنان در آسمان مرا میجوید

تمامی درهای زندگی را

به رویم میگشاید

عشق من ، خنده تو

در تاریك ترین لحظه ها میشكفد

و اگر دیدی ، به ناگاه

خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست

بخند ، زیرا خنده تو

برای دستان من

شمشیری است آخته

خنده تو ، در پاییز

در كنار دریا

موج كف آلوده اش را

باید برفرازد

و در بهاران ، عشق من

خنده ات را میخواهم

چون گلی كه در انتظارش بودم

گل آبی ، گل سرخ

كشورم كه مرا میخواند

بخند بر شب

بر روز

بر ماه

بخند بر پیچاپیچ

خیابان های جزیره ، بر این پسر بچه كمرو

كه دوستت دارد

اما آنگاه كه چشم میگشایم و میبندم

آنگاه كه پاهایم میروند و باز میگردند

نان را

هوا را

روشنی را

بهار را

از من بگیر

اما خنده ات را هرگز

تا چشم از دنیا نبندم

پابلو نرودا

سنندج ـ مادرت صغری لطیفی

پیام پر توان مادر حبیب : گناه تو این بود که فهم و آگاهیت توانا بود با گوشت و خون درد مردمت را حس می کردی. گناه تو این بود که در تلاش مرهم برای زخمهای جامعه بودی و این بود که دستهای ثمر بخشت را " برهم زن امنیت" می شناساند مهر ناپاک مفسد فی الارض و محارب را به کسی زدند که آزادی و برابری غذای روح جوانش بود

------------------------------------------------

به‌شداری ئێوه‌ ده‌توانێت فریای گیانی ڕۆڵه‌کانی نیشتمانه‌که‌مان که‌وێت ، تکایه‌ بڵآوی که‌نه‌وه‌

امضای شما میتواند در آزادی عزیزان در بند و نجات جانشان کمک کند. لطفا امضا و تکثیر کنید

http://www.gopetition.com/petition/39780.html حسین خضری
http://www.gopetition.com/petition/36720.html حبیب گلپری
http://www.gopetition.com/petition/40162.ht...ml سعید ملک پور
http://www.gopetition.com/petition/38164.html جعفر کاظمی
http://www.gopetition.com/petitions/save-zeynab-jalalian.html زینب جلالیان
http://www.gopetition.com/petition/36277.html محمد علی حاج آقایی
http://www.gopetition.com/petition/41586.html حبیب لطیفی
http://www.gopetition.com/petitions/save-sakineh-mohammadi.html سکینه محمدی آشتیانی
www.gopetition.com
Your Excellency, With respect, we would like to bring this cruel and inhuman treatment of Iranian citizens to your attention. We the undersigned request and beg of you to stop the execution of Hussein Khezri. He has been...

----------------------------------------------------

بله در یک تفکر کورکورانه همه چیز بچگانه به نظر میرسد این بهش میگن تفکر تمامیتخواه که از یک تفکر بیمارگونه پارانوئیدی سرچشمه میگیرد نفی ملتها و فرهنگها و زبانها یکپارچگی بر چه اساس؟ اگر به زبان من به عقائد من و باورهای من احترام گذاشته نشود من نمیخواهم با این تمامیتخواهان کور زندگی کنم چرا چون آنها میخواهند تصمیم بگیرند که من چه نوع کتابی باید بخوانم و چه نوع روزنامه ای باید بخوانم و داشته باشم در یک زندگی محدود و زیر چکمهای مریمها و داریوشها بنالم این است اصل و اصول تمامیت ارضی یکپارچگی این آقایان در طول چندین سال است با این شعار ابلهانه اشان و دروغگویی فریب افکار عمومی آخرش که دیدیم چه چپ و چه راستشان هر کدام با هر لباسی به قدرت برسند از این حال حالی بهتری در کردستان نخواهید یافت.

/////////////////////////////////////////

فوري فوري
حاكميت ديكتاتوري ولايت فقيه در واپسين لحظات حيات خود دست به كشتار زندانيان سياسي در بند زده است علي صارمي زنداني قهرماني كه سالها در زندان بود چند روز پيش اعدام شده و خبر جديد اينكه دوتن ديگر اززندانيان سياسي به نام هاي جعفر كاظمي و محمد علي حاج آقايي 62 ساله در معرض اعدام قرار دارند
براي نجات جان زنداني...ان سياسي از هيچ اقدامي فروگذار نكنيم
با سازمان هاي بين المللي و حقوق بشري تماس بگيريم
اطلاع رساني كنيد.

////////////////////////////////////////

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران: مریم رجوی، رئیس جمهور برگزیده مقاومت ایران، طی نامه هایی برای دبیرکل ملل متحد، رئیس جمهور آمریکا و رهبران اتحادیه اروپا، نسبت به اعدام زندانیان سیاسی بیشتری هشدار داد. وی نوشت رژیم آخوندی که از حمایت گسترده داخلی و بین المللی از حقوق ساکنان اشرف به شدت خشمگین و سرخورده است، در حالیکه در مواجهه با بحرانهای عمیق اقتصادی و اجتماعی و مخاصمات درونی، از اوجگیری اعتراضات مردمی وحشت دارد، در صدد است زندانیان سیاسی بیشتری به ویژه خانواده ساکنان اشرف را اعدام کند.

شمار زیادی از خانواده ها دستگیر شده و برخی مانند خانم المیرا واضحان۴۸ساله و آقایان جعفر کاظمی۴۷ساله، محسن دانش پورمقدم۶۷ساله و پسرش احمد دانش پور مقدم، جواد لاری۵۵ساله و محمد علی حاج آقایی ۶۲ساله به اعدام محکوم شده اند.
خانم رجوی در نامه خود نوشت: جامعه جهانی در برابر یک آزمایش خطیر قرار دارد. سکوت و فقدان یک اقدام متناسب جامعه جهانی، این رژیم را در شکنجه و اعدام و کشتار جریتر کرده است. وی افزود: جامعه جهانی به ویژه شورای امنیت، آمریکا و اتحادیه اروپا باید به خاطر نقض وخیم حقوق بشر در ایران و اعدامهای خودسرانه، این جنایتها را قاطعانه محکوم کنند و اقدامهای عملی و فوری علیه این رژیم اتخاذ نمایند.
نیروهای سرکوبگر به رغم گذشت چهار روز از اعدام مجاهد قهرمان علی صارمی، از تحویل پیکر او به خانواده اش برای دفن خوداری می کنند. عوامل اطلاعاتی به طور مستمر اعضای خانواده را تهدید می کنند تا مراسمی برگزار نکنند. آنها خانه صارمی را احاطه کرده اند تا از رفت و آمد مردم به این خانه و تجمع در مقابل آن جلوگیری کنند.
در همین حال گروههای مختلف زندانیان در گوهردشت و اوین مراسم یادبودی برای علی صارمی که سمبل و الگویی برای آنها بود، برگزار کردند. در بند ۳ زندان گوهردشت پس از این مراسم، زندانیان سیاسی را از هواخوری محروم کردند و منصور اسانلو ، رئیس هیأت مدیره سندیکای شرکت واحد را به اطلاعات زندان احضار کردند و او را تهدید کردند که برایش پرونده جدید تشکیل خواهند داد.

دبیرخانه شورای ملی مقاومت ایران

-----------------------------------------------------------------------
خبر فوری یکی از دستگیر شدگان برنامه ریزی تروریستی در دانمارک اعتراف نموده که وزارت اطلاعات ایران آموزشهای آنها را در خاک ایران به این تروریستها داده شده است که بعنوان ابزار فشار بر اتحادیه اروپا توسط وزارت اطلاعات ایران برنامه ریزی یک انفجار بزرگ در شهرهای مهم اروپا بخصوص پایتخت دانمارک استکهلم سوئد و چند شهر آلمانی و به اضافه هولاند و بلژیک نروژ مورد هدف ترویستها بوده است اما خبر دست داشتن وزارت اطلاعات رژیم ایران توسط بخش امنیتی پلیس دانمارک اعلام شده است رژیم ایران میخواسته نقش کدخدا بازی کند در این میان هم از یک سو تروریستها را آموزش بدهد و آماده کارهای ترویستی بکند و از سوی دیگر به مسئولین اروپایی گفته است ایران قادر است از مسلمانان اروپایی بخواهد که دست به کارهای خشونتگرایی نزنند این دوبام و هوا کار امروز این رژیم نیست بلکه سالها سال است این رژیم با دروغ و فریب افکارعمومی دست به مهیبترین جنایتها زده است و به آسانی افکار عمومی نیز فریب داده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر