جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج اعدام زنده یاد حسین خضری را محکوم کردند.
جمعی از زندانیان سیاسی بند ۳ زندان گوهردشت کرج طی بیانیهای اعدام ضدبشری زنده یاد حسین خضری را محکوم کردند. متن بیانیه به قرار زیر میباشد:
اعدام بیصدا
ما جمعی از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج (رجایی شهر) زمانی که خبر اعدام بیخبر حسین خضری را در زندان ارومیه شنیدیم بسیار غافلگیر شدیم. کسی که تاکنون حتی اسمش را هم کمتر کسی شنیده بود. کار از کار گذشت و آزادیخواه دیگر سر بر دار شد. در اوج مظلومیت ومغفور و مستور از دید همۀ ما، در شرایط کنونی کسی که بیشتر از محکوم کردن اعدام، علی الخصوص اعدام یک زندانی سیاسی و افسار گسیختگی رژیم نامشروع و غیرقانونی حاکم اهمیت دارد. ابعاد گسترده غفلت از ۲ هفته سلول انفرادی و اعدام و صدای وی در زندان ارومیه میباشد. کم حرف حسابی نیست اگر ما از دوستان حقوقبشری خود گله کنیم.
متاسفانه به نظر میرسد که شما هم مانند حاکمیت بیشترین تمرکز خود را بر پایتخت و زندانیان سیاسی آن قرار داده اید و شهرستانها بهخصوص شهرهای دور افتاده غافل شده اید. فراموش نکنید که ایران تنها تهران نیست و باید دقت نظر بیشتری در امر زندانیان سیاسی خارج از پایتخت رژیم از خود نشان دهید.
در پایان ضمن پاسداشت از نام آن شهید به خانواده محترم ایشان تسلیت عرض میکنیم و آرزو میکنیم که همچون او سرافراز گردیم.
زندان گوهردشت کرج (رجایی شهر) بند ۳سالن ۸
جمعی از زندانیان سیاسی
stop executions in iran now,XXXXXXXXX,,, we want to freedom and human right also democracy no religion no dictator no executions XXXXXXXX yes live and freedom XXXXXXXXXXX Stop iran XXXXXXXXXXXXX
Samuel kermashani
صحبتهای حسین خضری چند روز قبل از اعدام از زندان ارومیه
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران مقامات قوه قضاییه درحالی در باره اعدام حسین خضری سکوت کرده اند که وی در میان بی خبری وکیل و خانواده اش به پای چوبه دار رفت. پیشتر از این یکی از وکلای او محمد اولیایی فر در مصاحبه ای به صراحت از جزییات پرونده وی و روندی غیرقانونی که منجر به اعتراف گیری از وی شده بود پیشتر از این پرده برداشته بود. او به جای مجازات وی خواستار محاکمه نیروهای امنیتی خاطی در این پرونده شده بود. آقای اولیایی فر در این مصاحبه تشریح می کند که حسین خضری موکلش «اولا شکنجه شده، دوما مورد تطمیع نیروهای امنیت و اطلاعات قرار گرفته» و تصریح می کند که «اگر به پرونده ایشان رسیدگی شود، مسلما تبرئه خواهد شد.»
سال گذشته خانم سهیلا وحدتی از فعالان حقوق بشر مصاحبه ای با محمداولیایی فر ترتیب داد که در این مصاحبه وکیل حسین خضری به شرح جزییات پرونده و بیگناهی وی می پردازد. محمداولیایی فر هم اکنون در زندان به سر می برد.
محمد اولیایی فرهمچنین در این مصاحبه با اشاره به اینکه موکلش ۷۰ درصد بینایی خود را از دست داده بود و اساسا امکان اینکه بخواهد در چنین شرایطی موارد اتهامی مطرح شده به او را انجام داده باشد می گوید:
«موکل من، حسین خضری، در کودکی از تحصیل محروم شده و به اجبار فقر و فشار، کودک کار شده است. او توسط پدرش از کودکی مجبور به قالیبافی شده و بخشی از تامین معاش خانواده به عهده ایشان بوده است. به خاطر شرایط نامناسب کار در کارگاه قالیبافی، موکل من حدود ۷۰ درصد از بینایی خود را از دست می دهد. ایشان چندین بار فرار می کند که باز به خانه برگردانده می شود. تا اینکه گروهی به نام حزب حیات آزاد کردستان، پژاک، که با جمهوری اسلامی ایران در عناد بوده، وقتی می بینند که نوجوانی بی پناه است، او را جذب می کنند. در واقع رفتن حسین به سوی این گروه از روی عمد و آگاهی نبوده، بلکه فقط به خاطر رسیدن به رفاه نسبی بوده است.
آن گروه وقتی که می بینند حسین هیچ تخصصی ندارد، او را در بخش آموزش قرار می دهند. حسین پس از چند سال که به بلوغ فکری می رسد، تصمیم می گیرد که ازدواج کند و یک زندگی معمولی را شروع کند. و چون اقدامی علیه جمهوری اسلامی انجام نداده بوده، تصمیم می گیرد به ایران بازگردد و خودش را معرفی کند که در مراجعت به ایران دستگیر می شود. ظاهرا در آن هنگام پرونده ای مطرح بوده که متهمین پرونده را پیدا نکرده بودند. این پرونده درباره حمله گروه پژاک با آرپی جی به یک پاسگاه بوده که طی حمله چندین نفر کشته و زخمی شده بودند، ولی مهاجمین را پیدا نکرده بودند. در این هنگام، حسین خضری را دستگیر می کنند. نیروهای امنیتی به ایشان می گویند ما متهم را پیدا نکرده ایم، شما این اتهام را قبول کنید، ما قول می دهیم شما را آزاد کنیم. موکل من می گوید که ابتدا او را بسیار مورد شکنجه قرار داده اند که اقرار بگیرند. این مرحله اول تحقیقات بوده است. در مرحله دوم تحقیقات، با او خوشرفتاری می کنند و حتی او را به رستوران های مجلل می برند و به او غذاهای عالی میدهند که باور کند با او رفتار انسانی خواهند داشت. آنها به حسین می گویند که تو با ما همکاری کن، ما خودمان برایت عروسی می گیریم. فقط بیا در صحنه بازسازی عملیات که فیلمبرداری می شود، شرکت کن و آرپی جی را بگیر و نشان بده که پاسگاه را مورد حمله قرار داده ای.
حسین به آنها اطمینان می کند و در بازسازی صحنه حمله که فیلمبرداری می شود، شرکت می کند. آنها پیش از فیلمبرداری جزئیات حمله را به حسین توضیح می دهند و از او می خواهند که در هنگام فیلمبرداری در محل پاسگاه، آرپی جی را در دست بگیرد و بگوید که مثلا از این زاویه به پاسگاه نزدیک شده و این طوری حمله کرده است. حسین فریب می خورد و فیلمبرداری انجام می شود.
در ضمن، نامزد حسین را هم شناسایی می کنند و آن خانم را هم دستگیر می کنند و وعده می دهند که اگر گفته های حسین را تایید کند، برایشان جشن عروسی می گیرند.
پس از فیلمبرداری، حسین می گوید من روی قول شما حساب کردم، حالا مرا آزاد کنید! ولی به او گفته می شود که در دادگاه و در حضور قاضی هم گفته هایت را تایید کن، بعد ما آزادت می کنیم. حسین در دادگاه گفته هایش را همانطور که از او خواسته شده بوده، تایید می کند و بعد می گوید حالا مرا رها کنید! به او می گویند شما چند روزی صبر کنید. و پس از چند روز، حکم اعدام حسین صادر می شود. برای نامزد حسین هم دو سال حکم زندان صادر می شود. وقتی که حسین اعتراض می کند و می گوید که شما قول آزادی مرا داده بودید، به او می گویند که دیگر از دست ما خارج است.»
اولیایی فر همچنین می گوید که از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به دادسرای نیروهای انتظامی شکایت کرده بودند. او در مصاحبه خود با خانم وحدتی گفت:
« ما از نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به دادسرای نیروهای انتظامی شکایت کرده ایم. مبنای شکایت ما این است که فردی که ۷۰ درصد بینایی خود را از دست داده است، چگونه می تواند در نیمه شب حمله نظامی کند، آن هم با آرپی جی و مسلسل!؟مشخص است که این اقرارها نتیجه فریب و تطمیع است. این پرونده اکنون در دست بررسی است. ما همچنین با توسل به ماده ۱۸ از ریاست قوه قضائیه خواسته ایم که این رای را که بر خلاف بینه شرعی صادر شده است، بشکند. و اعاده دادرسی در دیوانعالی کشور را تقاضا کرده ایم که هنوز خبری از تایید و یا نقض رای نیامده است.
موکل من اولا شکنجه شده، دوما مورد تطمیع نیروهای امنیت و اطلاعات قرار گرفته و اگر به پرونده ایشان رسیدگی شود، مسلما تبرئه خواهد شد.
نکته ی جالب اینکه ایشان اصلا در پژاک در شاخه نظامی نبوده، و در شاخه آموزشی قرار گرفته چون کار نظامی نمی توانسته انجام دهد.
موکل من با حسن نیست به ایران برگشته تا به مقامات بگوید که در سن پایین از ایران خارج شده و مرتکب جرمی نشده و آمده خودش را به مقامات معرفی کند. اما در ایران دستگیر شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر