و مذهب گسترش دهنده ی این بیماری میباشد در عربستان سعودی زنان راننده را تهدید به کتک کاری میشوند در ایران زنان سنگسار میشوند زندانی میشوند به خاطر بدحجابی در پاکستان به دختران و زنان بعنوان انتقامجویی تجاوز دستجمعی میشود این بیماری در همه جهان وجود دارد بیماری حسادت بیمار گونه خودش نوعی دیگر است از
تقدیم به مادران داغدار مادران رنجدیده مادر خداست اگر خدای وجود داشته باشد مادر است بس لبخند مادر دنیای شیرین خوشحالکننده فرزند میباشد یعنی یک لبخند مادر شفا دهنده تر از آن است که یک دکتر انجامش بدهد لبخند مادران دلسوزی مادران لای لای مادران از همه چیز شیرینترند مادران خداوندند مادران پناه گاه کودکانند مادران از همه چیز عزیزترند مادران غمخوارترینند برای انسانها بنابر این مادر والاترین مرجع انسان است و از خدا بزرگترند.
///////////////////////////
بسیاری از پناهجویان حتی با نام کمیساریای عالی نا آشنا هستند و برخی به هوای این که چند مدت کوتاه در ترکیه زندگی می کنند مقدار هزینه با خود آورده و پس از اتمام پس اندازشان و مدت طولانی که در ترکیه مانده اند، تازه گرفتاری هایشان آغاز می شود... با ردی پرونده مواجه می شوند، هیچ گونه شغل و درآمدی ندارند، بعضی بیمار شده اند و بسیاری از قبل دچار معلولیت گشته و توانایی کار کردن را ندارند، ندانستن زبان ترکی نیز خود مزید بر علت شده تا پناهجویان شرایط سخت و بغرنجی را در ترکیه بگذرانند... در این گزارش با مریم السادات هدایتی مصاحبه ای داشتیم. مریم 37 ساله و دارای دو فرزند است که با مادر پیر و خواهرش زندگی می کند، وی در سال 84 مورد حمله موتورسواران بسیجی قرار گرفته و ویلچر نیشین شده است... متاسفانه به علت ناآگاهی وکلا و سیستم غلط کمیساریای عالی با وکلای حقوق بشری هلسینکی نامه استینافی وی دیر به دست اش می رسد و امروز پرونده بسته شده و گرفتار مانده است... به همین دلیل با وی مصاحبه ای داشتیم تا شرایط زندگی در ترکیه و نحوه رسیدگی به پرونده اش را از زبان خودش جویا شویم...
سخن را با بیوگرافی آغاز می کنیم؟
من مریم السادات هدایتی متولد3/5/1353، دارای دو فرزند به نامهای سروش یزدانی بیوکی(19)ساله، نازنین(15) ساله..فعال سیاسی_اجتماعی هستم و تمامی دوران زندگی ام برای رسیدن به آزادی و برقراری عدالت اجتماعی مبارزه کرده و فعالیت داشتم.
چه اتفاقی برای شما رخ داد که مجبور به ترک ایران شدید؟
مشکل و مسایل و گرفتارهایی که برای ما به وجود آمده تنها مختص به یکی، دو سال گذشته نبوده و از سال 59 خانواده من با آن درگیر بودند اما عشق به وطن و حس تعلق داشتن به خاک ایران، سبب شد که سالها با توجه به شرایط و گرفتاری هایی فراوان تحمل کنیم. در برهه ای از زمان و با توجه به فشارهای شدید نیروهای امنیتی در سال های گذشته، والدینم تصمیم به ترک ایران گرفتند اما از برادرم ممنوع الخروج شده بود و درگیرهای بیشتر و فشارهای نیروهای امنیتی از آن زمان به بعد تشدید پیدا کرد. دو سال گذشته پسرم به همراهم خواهرم در تظاهرات های خیابانی بسیاری شرکت داشتند، در یکی از تظاهرات ها دوست سروش(پسرم) که همراه آنها بود دستگیر شد و باعث لو دادن آنها شده بود. پسرم و خواهرم در خطر جدی قرار گرفتند. نیروهای امنیتی آدرس خانه ما را به دست آورده و به منزل ما ریخته و بسیاری از مدارک و وسایل شخصی من جمله کامپیوتر پسرم ضبط و توقیف شد. چنین مسایلی سبب شد که برای جان پسرم و خواهرم و تهدیدهایی که از طریق تلفن و ایمیل شده بودند، علارقم رضایت قلبی، خاک ایران را به قصد ترکیه ترک کنیم.
می توانید به خطراتی که بچه ها را تهدید می کرد اشاره کنی؟
بله، حتما... پسرم سروش دو سال پیش، توسط نیروهای بسیجی دستگیر شده بود و بعد از خوردن چندین ضربه شلاق و دادن تعهد و مراجعه های بسیار ما آزادش کردند و از این بابت پسرم سخت تحت فشارهای عصبی و روحی و روانی بود که نیروهای بسیجی برای او پیش آورده بودند. در سالگرد شهادت ندا آقا سلطان به همراه دوستش و خواهرم در این مراسم شرکت کردند که حین حمله نیروهای امنیتی، مهیار(رفیق پسرم) دستگیر شد و پسرم توانسته بود که از دست نیروهای امنیتی فرار کند. باید بگویم که پسرم به همراه دوستانش و خواهرم تشکیل یک گروه اجتماعی برای آگاهی و اطلاع رسانی مردم از شرایط و اوضاع ایران داده بودند و تمامی تلاششان این بود که واقعیت ها و اتفاقاتی که حین تظاهرات بر مردم وارد می شود، را دسته بندی و پخش و تکثیر کنند. که سی دی های فراوانی در این زمینه در بین مردم پخش کردند. در این سی دی ها حقایقی از مرگ ندا آقا سلطان، افشاء هزینه های گزاف احمدی نژاد برای تبلیغات ریاست جمهوری، تاکتیک های سینمایی برای بزرگ جلوه دادن احمدی نژاد، گفته های محسن مخمل باف درباره رهبر(آقای خامنه ای) و... که از طریق اینترنت و ماهواره دسته بندی و ضبط و به صوت سی دی هایی تکثیر و در بین عموم مردم پخش می کردند. با دستگیری مهیار، جان پسرم و خواهرم در خطر بود، چون بعد از دو روز از دستگیری مهیار تلفن خونه و موبایل پسرم و خواهرم کنترل شد و از طریق تلفن و ایمیل به صورت جدی مورد تهدید قرار گرفتند. به همین دلیل خانه را ترک کردیم و به شهرستان همدان رفتیم، پس از آن نیروهای امنیتی به خانه ما مراجعه و تمامی اسناد و مدارک موجود در خانه و همچنین کیس کامپیوتر و دیگر وسایل مربوطه را توقیف کرده بودند و از همسایه ها سراغ پسرم و خواهرم را گرفته بودند. این مسایل دست به دست هم داد که ما دیگر نتوانیم در ایران زندگی آرامی را داشته و به ناچار ایران را ترک کردیم.
چه تاریخی از ایران خارج شدید؟ و وضعیت پرونده شما چگونه است؟
3/5/1389 و الان نزدیک به نه ماه است که در ترکیه به عنوان پناهجو به همراه پسرم و دخترم، مادرم و خواهرم زندگی می کنیم.
حدود شش ماه پیش ردی پرونده من صادر شد. متاسفانه به علت سهل انگاری و ندانم کاری وکلای هلسینکی نامه ردی پرونده خیلی دیر به دستم رسید، با توجه به وضعیت جسمی بدی که دارم(بر روی ویلچر) چندین بار به دفتر آسام مراجعه و چندین بار پسرم به این دفتر مراجعه کردند که چه دلیلی دارد، نامه ردی پرونده ما به دستمان نمی رسد؟ جوابیه مسوول آسام هر بار این بود« که حتمن به دستتان خواهد رسید». پس از گذر زمان به علت ندانم کاری دفتر آسام و همچنین وکلای هلسینکی، جوابیه ردی پرونده، دیر به دستم رسید؛ و متاسفانه پس از مراجعه به هلسینکی، وکلای این سازمان حاضر به قبول پرونده ام نشد. با خواهش و تمنا و درخواست های مکرر ما، بالاخره وکلای هلسینکی حاضر به پذیرش پرونده شدند و برگه ای مبنی بر قبول وکالت آنها، از طرف ما فرستاده شد... پس از این همه دوندگی و سختی بسیار چهار روز پیش که سایت کمیساریای عالی پناهندگان را مطالعه کردم، متوجه شدم که پرونده بسته شده ایم و از آن روز به بعد حالم دگرگون است و نمی دانم چرا ؟!!! و چگونه پیگیر این موضوع شوم؟ امیدوارم کسانی که این مصاحبه را می خواندند در این زمینه مرا و پرونده هایی همچون پرونده مرا از لحاظ حقوقی راهنمایی کنند.. .
شما سرکیس هستید؟
بله... من سرکیس پرونده هستم و دخترم نازنین نیز در پرونده من هست...البته، پرونده پسرم و خانواده ام به شکلی با هم در ارتباط است. متاسفانه پرونده پسرم هم از نظر کمیساریای عالی بسته شده و در سایت اعلام کردند.
زمانی که به آسام برای درخواست برگه استینافی مراجعه کردید، چه جوابی به شما دادند؟
تمامی دفعه هایی که مراجعه کردیم، تنها یک جواب می شنیدیم... که خود وکلای هلسینکی برگه استینافی شما را ارسال می کنند. با این حال چون از پناهجویان دیگر به شکلی از شرایط هلسینکی باخبر بودیم، نامه ای اعتراضی مبنی بر عدم ارسال نامه استینافی به فارسی نوشتم که متاسفانه مسوول آسام هیچ گونه همراهی با ما نکرد و مجبور شدم با هزینه گزاف و پیگیرهای بسیار مترجمی را پیدا کنیم تا نامه هایی که حتی برای سازمان کمیساریای عالی می نویسم را ترجمه کند...
این نامه اعتراضی را چه موقع فرستادید؟
پس از چند بار مراجعه، آن هم با وضعیتی جسمی بدی که داشتم و همچنین مراجعه پسرم به دفتر آسام بالاخره تصمیم بر این گرفتیم که نامه ای را به سازمان کمیساریای عالی فکس کنیم تا در این زمینه پیگیر باشند. که دو ماه بعد از ارسال این فکس به کمیساریای عالی نامه استینافی به دستمان رسید که خیلی دیر شده بود.
از شرایط پناهجویی در ترکیه حرف بزنید؛ وضع معیشتی، شرایط زندگی و..
بخدا...اگر بخوام از شرایط زندگی در ترکیه حرف بزنم... اشکم در میاد. در یک کلام خیلی عذاب می کشیم. از طرفی درد جسمی و وضعیت جسمانی خودم که شرایط را برایم غیرقابل تحمل کرده است و از طرفی وقتی می بینم که بچه ها رو نتونستم به مدرسه بفرستم عذاب می کشم... بچه ها هم از این بابت خیلی ناراحت هستند و دارند تحمل می کنند... در ترکیه جوان ها و نوجوانان واقعا در شرایط سخت تری هستند نه تفریحی و نه زبان مشترکی و از همه بدتر این که به خاطر شرایط مالی نتوانند به مدرسه بروند، خیلی غمگین می شوند و گرفتار ناراحتی های روحی و روانی می شوند. دخترم نازنین را به خاطر شرایط سخت معیشتی به مدرسه نفرستادم و مجبور شد دختر شانزده ساله علارقم زندگی اجتماعی قبلی که داشت کنج خانه بنشیند و به کامپیوترش پناه ببرد. پسرم هم هیچ تفریحی جزء اینترنت ندارند. خودش تمایل داشت به خاطر وضعیت سخت مالی، سرکار برود که پس از چند روز کار و عملگی در پایان صاحب کارش بدون پرداخت هیچ گونه دستمزدی، از کار اخراجش کرد.شرایط خودم هم معلومه به خاطر حمله موتور سوار بسیجی سال 84 مورد ضرب و شتم قرار گرفتم و از ناحیه لگن و قوزک پای راست و زانوی پای چپم به کل خرد شد و الان بایستی عمل کنم و متاسفانه نه تنها رسیدگی به این موضوع از طرف کمیساریای عالی پناهندگان نشده بلکه الان پرونده بسته هم شده ام... یک بار به خاطر شدت درد و عذابی که این درد برایم به همراه داشت به دفتر آسام مراجعه کردم که نه دارویی به من دادند و نه حتی به دکتر معرفی ام کردند، مجبور شدم با قرض گرفتن از پناهجوها به بیمارستان مراجعه کنم به این امید که آسام رسیدگی می کند، هزینه ویزیت و عکس برداری از لگن ام خیلی بالا بود بعد از مراجعه حتی یک لیر ترکی هم به من پرداخت نکردند و هزینه بیمارستان هم برایم خیلی گران تمام شد. مادرم که سن و سال کار کردن ندارد و خودش هم به خاطر وضعیت جسمی امکانش را ندارد که چندان من و بچه هایم را مورد حمایت قرار دهد، خودم هم به خاطر وضعیت جسمی امکان کار کردن ندارم و دخترم هم نوجوان است و در سن کار کردن نیست و خواهرم هم دچار ناراحتی عصبی است و نمی تواند کار کند. الان پس از نه ماه زندگی در ترکیه، شرایط ادامه برایمان به سختی امکان پذیر است.
دلایل ردی پرونده شما را در چه چیزی بیان کردند؟
برای من نوشتند، اظهارات شما موجه و مستند نبوده است، و برای پرونده پسرم نوشتند که وقایعی که در مصاحبه ذکر کردید، دلالت بر این نمی کند که چه در گذشته و چه در آینده در معرض چنان برخورد شدیدی قرار بگیرد که معادل ظلم و ستم واقع شده باشید
از شرایط و چگونگی فضای مصاحبه با وکیلتون توضیح دهید؟
حتی اسم وکیل رو بهمون نگفتند و در جایی هم اسمش نیست، که بدونیم با چه وکیلی مصاحبه کردیم.
مصاحبه طولانی و خسته کننده ای بود به علت درد و رنج جسمی که داشتم، چندان مسلط به افکارم نبودم و نمی توانستم ذهنم را متمرکز کنم به طوری که چند بار بخاطر یادآوری خاطرات تلخ گذشته، حالم دگرگون شد و با صدای بلند گریه کردم چندبار برای تنفس و استراحت و تسکین دردم مصاحبه قطع شد و مجبور شدم جلسه مصاحبه را ترک کنم. وکیلم خیلی سخت گیر بود و اجازه نمی داد که راحت حرف بزنم تا به موضوعی اشاره می کردم، سریع حرفم را قطع می کرد و سوال دیگری می پرسید و رشته کلام را از دستم می گرفت. تمامی سوالاتش حول و حوش درگیرهای دو سال گذشته در ایران بود، در حالی که تمامی زندگی من و خانواده ام در طول زمان انقلاب در مخاطره بودم و پدرم را اعدام کرده بودند، برادرم را از دست داده بودیم و بایستی به این موضوعات اشاره می کردم تا بتوانم به دو سال گذشته شرایط سختی که بر ما پیش آمده بود، بیان کنم، اما وکیل اجازه حرف زدن را به من نمی داد و مدام وسط حرفهایم، سوال دیگری می پرسید. بعد از آن حتی حاضر نشد که شرایط جسمی مرا در نظر بگیرد و نقص عضو مرا که به خاطر حمله موتورسوارهای بسیجی برایم پیش آمده بود را نگاهی بیاندازد و وقتی هم به پایم و معلولیتم اشاره کردم با نگاه تند و بی ادبانه ای و با صدای بلند گفت، من که دکتر نیستم.
به نظر شما، دلیل ردی پرونده تان چه می تواند باشد؟
نمی توانم بفهم. از من مدرک خواستند، خوب چه مدرکی بالاتر از استخوان های خورد شده و بدن ناقص من می تواند، باشد که به دست موتورسواران و چماق داران بسیجی به این وضع گرفتار شدم و چند سال است که ویلچر نشین شده ام. من واقعا از این بی عدالتی شوکه شدم. فکر می کردم که به دنیای دموکراسی و مدنی پای گذاشتم و وکلای کمیساریای عالی به راستی نگاه حقوق بشرانه ای دارند، افسوس ....اشتباه فکر می کردم...اشتباه... من در تصورم این بود که صدای هموطنانم را به گوش جهانیان خواهم رساند، ولی غافل از این که صدای خودم هم کسی نمی شنود.
با توجه به شرایط و وضعیت جسمی شما و همچنین مشکلات خانواده آیا از طرف کمیساریای عالی پناهندگان حمایت مالی می شوید؟
نه ...اصلا یک بار به والی(فرماندار) شهر نوشهیر مراجعه کردم. خودش شرایط جسمی مرا را دید و من هم سعی کردم مشکلاتم را به گونه ای برایش بازگو کنم که ایشان تنها 50لیر ترکی به من کمک کردند.
شرایط و روحیه خودتون و بچه ها به چه شکل هست؟ و از وضعیت تحصیلی آنها در ایران حرف بزنید؟
سروش دیپلم ریاضی فیزیک است پسر فوق العاده درس خوان و باستعدادیه، همیشه نمراتش عالی بود، برای المپیاد ریاضی در ایران یک بار دعوت شد. زمانی که می خواستیم مدرسه اش رو عوض کنیم، مدیر مدرسه به ما اجازه نداد و می گفت که شما می خواهید، بهترین شاگرد مدرسه ما را به جای دیگری بفرستید، بعد از چند جلسه با معلمان به این نیت که ما منصرف شویم، بالاخره به سختی توانستیم انتقالی اش را بگیریم... خدا لعنت کنه باعث و بانی اش رو که اینگونه ما را آواره کردند و سرمایه های یک جامعه را فراری دادند، پسرم بایستی پارسال وارد دانشگاه می شد، نه این که به بیگاری برود و حق و حقوقی که برایش زحمت زیادی کشیده شده، پرداخت نشود. دانشگاه ترکیه هم هزینه ای بالای دارد، کاش از توانم بود که بچه ها را به مدرسه و دانشگاه بفرستم، هر روز شاهد سوختن شان هستم و دستم از همه جا کوتاه شده.نازنین دخترم هم به همین منوال بود، شاگرد خوب مدرسه بود. اما الان از لحاظ تحصیلی و زندگی عقب افتادند. شرایط بد مالی چندان است که ما حتی از تهیه فرم مدرسه که هزینه اش 70لیر ترکی بود، برای دخترم درمانده بودیم، کل خانواده من پنج نفر است و نه کسی در ایران داریم که ساپورتمان کند و نه سازمانی ما را زیر پوشش خودش قرار داده و این گونه می شود که برای هفتاد لیر تمام سال یک بچه دستخوش حوادثی می شود که غیرقابل باور است. خیلی دردناکه که آدم حتی نتونه جواب منطقیی به خواسته های به حق بچه هاش بده.با تمامی این مشکلات من هنوز هم به مبارزه خودم ادامه می دهم و تا رسیدن به ایرانی آزاد، دست از مبارزه نخواهم کشید.
در ترکیه، آیا همچنان فعالیت های سیاسی خودتان را ادامه می دهید؟
صددرصد. حتی با وجود تهدیدهایی که در ترکیه برای من و خانواده ام از طرف اشخاصی پیش آمد و پیام های تهدید آمیزی فراوانی که در فیس بوکم ارسال می شود، اما باز همان هدف اصلی ام که رسیدن به ایرانی آزاد و دمکراتیک است، ادامه می دهم. با وجود آن که روی ویلچر هستم اما در تظاهرات 22 بهمن سال گذشته همراه با خانواده ام مقابل سفارت ایران در ترکیه شرکت کردم و تمامی تلاشم را به کار گرفته ام که اخبار و رخدادهایی که برای فرزندان ایرانی رخ می دهد را تکثیر و انعکاس دهم. فرم شکایت از سران جمهوری اسلامی را به دفعان انتشار دادم و از دوستان دعوت کردم که این فرم را پر کنند، لینک های مربوط به آزادی زندانیان سیاسی را به امضاء و به دفعات تکثیر کردم
پرونده شما شامل چه پرونده ای می شود؟
سیاسی، من و خانواده ام از زمانی که به خاطر دارم مخالف رژیم جمهوری اسلامی بودیم و همین مخالفت ها و اعتراض هایی که داشتیم سبب شد که پدرم را از دست بدهم، پدری که از کودکی من شاهد شکنجه ها و زندانی شدن ایشان بودم و بالاخره جانش را برای رسیدن به آزادی از دست داد.
و کلام آخر..
حرف آخرم را خطاب به کمیساریای عالی پناهندگان می گویم؛ که به چه دلیل بایستی پرونده من بسته شود در حالی که خود آنها مقصر بوده و نامه ردی پرونده مرا دیر به دستم رسانده اند... چرا من که از نظر جسمی مورد حمله موتورسواران بسیجی قرار گرفته ام از من مدرک می خواهند آیا مدرکی بالاتر از ویلچر نشینی من وجود دارد... امیدوارم کسانی که مصاحبه را می خوانند از لحاظ حقوقی و قانون مرا و دیگر پناهجویانی که چنین مشکلاتی برایشان پیش آمده را راهنمایی و حمایت کنند....
تهیه و تنظیم: آرش شریفی شمیلی
لطفا نقطه نظرات و دیدگاههای خود را در زیر نوشته بیان کنید
anjoman.help.ir@gmail.com
arash_sharifi_sh@yahoo.com
پس از آنکه هیئت امر به معروف و نهی از منکر یا همان پلیس دینی عربستان سعودی اولین زن عربستانی را به علت رانندگی بازداشت کرد، کمپینی در حمایت از وی به راه افتاد که خواستار رانندگی همه زنان عربستانی در این روز شد؛ در مقابل مردان وهابی نیز کمپینی علیه آنان و در همین روز به راه انداخته اند که خواستار کتک زدن زنان راننده با عقال شده اند!
مردان عربستانی با راه اندازی کمپینی بنام “مبارزه سپید” خواهان کتک زدن زنان راننده در هفدهم می با “عقال” شدها ند. این کمپین که صفحاتی در فیسبوک و توئیتر دارد، با بیش از دوهزار عضو با استقبال فراوانی مواجه شده است!
گزارش فارس نیز حاکیست، معاون وزیر کشور عربستان در واکنش به فراخوان برای شکست تابوی ممنوعیت رانندگی زنان در هفدهم ژوئن آتی تهدید کرد که با قانونشکنان برخورد میشود.
به گزارش روزنامه فرامنطقهای “القدس العربی “، شاهزاده “احمد بن عبدالعزیز “، معاون وزیر کشور عربستان در پاسخ به سوالی درباره رانندگی زنان در عربستان گفت: تصمیم اتخاذ شده از سوی مقامات عربستان مبنی بر منع رانندگی زنان همچنان به قوه خود باقی است خواه این تصمیم درست باشد یا نباشد.
وی افزود: وظیفه ما در وزارت کشور اجرای قوانین است و اینکه منع رانندگی زنان درست است یا خیر وظیفه ما نیست.
موضوع رانندگی زنان این روزها موضوع داغ جامعه سعودی و رسانهها است و تبلیغات برای رانندگی زنان در شبکه اجتماعی فیسبوک همچنان ادامه دارد.
“عبدالرحمن البراک “، مفتی سلفی در عربستان در واکنش به فراخوانهای اخیر فعالان زن در اینترنت که بر اساس آن از زنان عربستانی خواسته شد تا روزهفدهم ماه آینده میلادی در مخالفت با قانون ممنوعیت رانندگی زنان، خودشان خودروهایشان را برانند، با ادعای اینکه زنان راننده اشراری هستند که سعی دارند جامعه را به مدل غربی نزدیک کنند، برای زنان راننده آرزوی مرگ کرد.
وی افزود: آنچه که این زنان به آن فراخواندهاند در ردیف “منکر “است و افرادی که چنین خواستههایی را مطرح میکنند کلید شر و غربزدگانی هستند که می خواهند کشور را به مدل غرب نزدیک کنند.
“منال شریف ” شنبه گذشته به دلیل انتشار تصاویر ویدئویی از رانندگی خود در یکی از شهرهای این کشور بر روی اینترنت به اتهام تحریک زنان برای رانندگی دستگیر شده و همچنان در بازداشت و تحت بازجویی قرار دارد.
فیلم رانندگی او در کمترین زمان، نزدیک به ۵۰۰ هزار بیننده داشته است که نشان دهنده حساسیتها و توجه مردم عربستان به رعایت حقوق زنان از جمله حق رانندگی در این کشور است.
تنها دو روز از بازداشت یک فعال زن سعودی در حال رانندگی در خیابانهای شهر الخبر در شرق عربستان گذشته بود که یک زن دیگر سعودی صبح دوشنبه گذشته به دلیل تکرار این تجربه و رانندگی در شهر الرس در منطقه القصیم شمال غرب ریاض از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شد.
برای نخستین بار مطالبات علنی برای اعطای حق رانندگی به زنان در عربستان سعودی در سال ۱۹۹۰ و پس از اشغال کویت توسط عراق مطرح شد. در آن مقطع دهها نفر از زنان سعودی در راهپیمایی در شهر ریاض (پایتخت) خواستار اعطای حق رانندگی به زنان شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر