Pages

۱۳۹۰ دی ۱۰, شنبه

سال نو میلادی بر همه عزیزان و خوانندگان آژانس خبری کردستان تبریک میگویم




  
سال نو مبارک باد
سال 2012 سال استقلال کردستان خواهند بود ملت کرد به این نتیجه رسیده است که زندگی با فاشیستهای کور غیر ممکن است و تنها راه چاره استقلال کردستان میباشد باید به هر قیمیتی که شده استقلال کردستان را اعلام و بدست بیاوریم.پ
با تشکر ساموئیل کرماشانی 1/1/2012
-----------------------------------
به‌شی کوردی ده‌نگی ئه‌مه‌ریکا --- خۆپـیشـاندانی کوردان له‌ واشنتن له‌ دژی بۆردومانی تورکیا
--------------------
 بەپەلە ... یەکەم تۆلەی خوێنی شەهیدان، قائیمقامی ئوڵودەرە، ئەو شارۆچکەیەی کە ٣٥ هاوڵاتیەکەی تێدا شەهیدکرا، لەلایەن جەماوەرەوە فەلاقە کرا

roj tv

barnami taybat morad qaraylan
------------------------
فیسبوک صفحه یهودستیزانه رژیم ایران را حذف کرد؛
قتل یهودیان در جهان را تشویق کرده بود

گزارش بخش فارسی رادیو اسرائیل فیسبوک یک صفحه مملو از مطالب یهودستیزانه را که از سوی حکومت اسلامی ایران گشوده شده بود، در پی شکایت مؤسسه پرآوازه "سایمون ویزنتال" مسدود کرد و آن را از صفحات فیسبوک حذف نمود.
مرکز "سایمون ویزنتال" که مقر آن در کالیفرنیا است، به مدیران فیسبوک شکایت کرده بود که صفحه ای به زبان فارسی در فیسبوک گشوده شده است که دیدگاه های تنفر از یهودیت را رواج می دهد و با اباحه گری و مطالب نژادپرستانه، معتقد است که ستیز و عداوت علیه یهودیان، یک امر اسلامی و در راستای دیدگاه های آیت الله خمینی، بنیانگزار جمهوری اسلامی ایران است.
این صفحه فیسبوک از سوی فردی زیر نام"داوود ضرابی" در تهران گشوده شده بود.
او نوشته بود: «زمان آن رسیده است که یهودیان و صهیونیست ها را در هر جای جهان به مجازات رساند» و قتل یهودیان در جای جای جهان را، بخشی از رسالت و وظیفه شرعی هر مسلمان حقیقی نامیده بود.
مؤسسه "سایمون ویزنتال" مرکزی برای ردگیری نازی های مشارکت کننده در هولوکاست، کشتار یهودیان در آلمان هیتلری، و سپردن افراد باقی مانده از میان جانیان به دست عدالت است.
گفتنی است: فیسبوک در پی شکایات عوامل و افرادی، هر صفحه ای را که حاکی از افکار نژاد پرستانه یا تشویق جنایت باشد، حذف می کند؛ همانگونه که یک صفحه را که ویژه مسابقه ای برای کشیدن کاریکاتور از پیامبر اسلام بود، مسدود و حذف کرد.
اما در رژیم ایران در حدود هفت سالی که احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری بوده، با ابتکار و تشویق و تأمین مالی حکومت و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی، فعالیت عوامل یهودستیز به زبان فارسی در اینترنت علیه یهودیت و در ستیز با اسرائیل شدت گرفته است.
حکومت ایران که راه فعالیت مخالفان خود در فیسبوک و سایر امکانات اینترنتی دیگر را مسدود می کند، خود به ترویج دیدگاه هایش و جذب افراطیون اسلامی در جهان از طریق اینترنت علاقه بسیاری دارد.
همین امروز اعلام شد که یازده درشد از جمعیت جهان عضو فیسبوک هستند که 17 میلیون نفر از مردم ایران نیز عضو آن می باشند. 
------------------------------
تفسیر سیاسی هفته 
نوشته: منشه امیر
دوباره می خواهند ایران را به جنگ بکشانند
ولی با پای خویش به قربانگاه می روند
 

خمینی گفته بود که جنگ نعمت خداست – و در این روزها آن ها بیشترین تلاش خود را می کنند تا شعله های جنگی تازه را در خاورمیانه برافروزند که شاید در پناه آن بتوانند از شکست و فروپاشی خود جلوگیری کنند و چند روزی بیشتر بر کرسی قدرت تکیه زنند – غافل از آن که سرنوشت معمر قذافی در انتظارشان است که دو ماه پیش از فروپاشی کوس خدایی زد، ولی در آخرین دقایق زندگی ننگین خود التماس کرد که ا و را نکشند و به او رحم کنند.
خمینی گفته بود که در سایه هشت سال جنگ با عراق، توانست پایه های قدرت خود را مستحکم کند و مخالفان را سرکوب سازد – و جانشینان او حال تصور می کنند که اگر آن ها نیز جنگ تازه ای به راه اندازند، به میمنت آن خواهند توانست حکومت مرگ و وحشت در داخل کشور ایجاد کنند و هر کس را که کوچکترین خطری محسوب شود از سر راه بردارند، تا در ایران هم فضایی مانند کره شمالی به وجود آید که در آن جا هیچ مخالفی را یارای نفس کشیدن نیست و هیچ انتقادی نمی تواند به گوش مردم برسد.
تصویر حسنی مبارک بر تخت بیماری و در قفس دادگاه قاهره آنان را به هراس انداخته و عکس های لحظه هایی که معمر قذافی، آن حاکم قدرتمند در زیر ضربات مردم خشمگین لت و پار می شود و جان از بدنش خارج می شود، آن ها را تکان داده و نیز این احتمال که بشار اسد نیز به زودی در سوریه به همین سرنوشت دچار گردد و مردم سوریه هیچ ترحمی بر وی نکنند، آزارشان می دهد.
تصور می کنند که اگر بتوانند یک درگیری محدود در آب های خلیج فارس به وجود آورند، مثلاً تنگه هرمز را به روی آمد و شد نفتکش های بین المللی ببندند و با واکنش کوبنده ارتش آمریکا روبرو گردند و آشوبی در منطقه به راه اندازند، در سایه آن خواهند توانست اختناق را در داخل کشور دو چندان کنند، آخرین مخالفان را از سر راه خود بردارند؛ صدای هرگونه اعتراضی را خاموش کنند و در همان حال، گناه همه شکست ها، ناتوانی ها، ندانم کاری ها و اشتباهات خویش را به گردن دنیا بیندازند تا شاید بتوانند بی لیاقتی خویش را پنهان کنند و خود را بی گناه نشان دهند.
ولی آن ها در این تصور و تخیل خویش دچار یک اشتباه بزرگ هستند، زیرا مردم ایران همان مردم سی و سه سال پیش در آستانه جنگ با عراق هستند و نه ارتش قدرتمند آمریکا را می توان با نیروهای صدام حسین در یک ردیف قرار داد و نه موقعیت جهانی امروز شبیه آن دوران است و نه اتحاد جماهیر شوروی وجود دارد که دست حمایت خود را به سوی رژیم ایران دراز کند. البته روسیه و چین نیز امروز تا حدودی جای خالی شوروی را پر می کنند – ولی نوع منافع آن ها تغییر کرده و به ارزانی از رژیم حمایت نخواهند کرد – و حتی بعید نیست آن را تنها گذارند – همان گونه که تا کنون به چند قطعنامه شورای امنیت علیه رژیم ایران رأی موافق داده اند و امروز نیز از آنان زبان به انتقاد می گشایند.
دلشان می خواهد جنگ به راه اندازند – زیرا می دانند که در سال نو میلادی 2012 (که از فردا آغاز می شود) عاقبت رژیم آنان و برنامه های اتمی آن ها را به نقطه سرنوشت ساز می رسد – و در داخل کشور نیز دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد پایان می گیرد و دور جدید انتخابات مجلس شورای اسلامی ممکن است با آشوب و بلوا روبرو باشد و درگیری بین جناح های قدرت به چنان مرحله خونینی برسد که پایه های رژیم را به کلی لرزان سازد.
خودشان خوب می دانند که سوء مدیریت اقتصادی، دزدی های کلان، کاهش درآمد نفت ایران و در نتیجه پایین آمدن سطح زندگی مردم، همراه با کاهش میزان تولید کالا، تعطیلی کارخانه ها، بالا رفتن شمار بیکاران و افزایش واردات کالاهای ارزان قیمت از چین و کشورهای دیگر، رژیم را به بن بست نزدیک ساخته است.
در صحنه بین المللی نیز انتظار می رود و در ماه های آینده تحریم های اقتصادی گسترده ای در راه باشد که فروش نفت ایران را تقریباً غیرممکن کند و یا آن که رژیم ناچار شود نفت خود را به بهای ارزان به کشورهایی چون چین بفروشد – که در هر صورت، نتیجه آن پایین آمدن میزان درآمد ارز خارجی حکومت خواهد بود.
رژیمی که بیشترین بخش از بودجه هزینه های آن از طریق فروش نفت تآمین می شود، چگونه خواهد توانست در برابر چنین وضعی دوام آورد؟
از هم اکنون اعلام کرده اند که از این پس یارانه های مستقیم به دو دهک درآمد بالا تعلق نخواهد گرفت. می گویند که ده تا پانزده میلیون نفر از مردم ایران مشمول این محرومیت می گردند، فردا هم خواهند آمد و دهک سوم را مشمول آن خواهند ساخت و پس فردا همه مردم ایران از این پولی که حکومت ندارد به آن ها بپردازد محروم خواهند گردید – و نتیجه: همه مردم؛ فقیر و غنی، دارا و نادار، باید این افزایش قیمت ها را تحمل کنند و دم برنیآورند. ولی در اسرائیل، وقتی بهای نوعی پنیر بالا رفت، مردم به خیابان ها آمدند و دولت هم آنان را تشویق کرد و تولید کنندگان ناچار به پایین آوردن قیمت شدند: آیا در حکومت سرکوبگر اسلامی در ایران، چنین امری امکان پذیر است؟
آیا کمر شکن بودن هزینه زندگی و پایین ماندن درآمدها موجب به پا خاستن مردم نخواهد شد؟ آیا آن ها از سرنوشت رویدادهای تونس و مصر و لیبی و سوریه و یمن درست عبرت نگرفته اند؟
چرا گرفته اند! از احتمالات می ترسند، و از این رو کوشش می کنند تا آمریکا را در منطقه به جنگ بکشانند و تصور می کنند که بالاخره به سود آنان تمام خواهد شد – ولی آشکار است که در این محاسبه سخت اشتباه می کنند – همان گونه که درباره سرنوشت جنگ با عراق اشتباه کردند و خمینی ناچار به سر کشیدن جام زهر شد – ولی این بار، آن اشتباه به قیمت ادامه حکومت آنان تمام خواهد شد.
اکنون دو سال است که آن ها به هدف به رخ کشیدن قدرتی که ندارند، تا شاید در دل غرب و مردم آمریکا هراس ایجاد کنند، به انواع ترفندها دست می زنند. هر ماه و هر هفته اعلام می کنند که توانسته اند جنگ افزار تازه ای بسازند و آن را با موفقیت آزمایش کنند – و این در صورتی که کار آن ها کپی برداری از تولیدات دیگران و خریدن تکنولوژی از کره شمالی و چین و بازار سیاه بوده است. تنها هنرشان آن است که پول زیادی در این راه هزینه می کنند و از این رو، تقریباً  آسان به دست می آورند. ولی همه این جنگ افزارها ظاهر فریبنده دارند – و گرنه در باطل همان موشک های عقب مانده حکومت های بعد از جنگ جهانی دوم است که قدرت تخریبی محدود دارد و قادر نخواهند بود سرنوشت جنگ را تعیین کند – همان گونه که حملات موشکی صدام حسین به اسرائیل و کویت و عربستان و دیگر کشورها در جنگ دوم خلیج فارس نتوانست امتیازی برای او به وجود آورد.
آن ها (مقامات جمهوری اسلامی ایران) احساس می کنند که سال میلادی 2012 از هر نظر برای آنان جنگ سرنوشت خواهد بود. دنیا سالیان دراز با شکیبایی نسبت به سرکشی های آنان مدارا کرد. ولی امروز از زبان سران آمریکا و فرماندهان بزرگ ترین ارتش جهان به آشکارا می شنویم که آن ها گزینه نظامیرا به طور جدی بررسی می کنند. می شنویم که امیران و فرماندهان ارتش آمریکا به اسرائیل و دیگر کشورها سفر می کنند تا در مورد سیاست های نظامی همآهنگی به وجود آورند.
آن هایی که تا دیروز، هر هفته و هر ماه اعلام می کردند که جنگ افزار جدیدی ساخته اند، تهدیدهای تازه ای علیه دنیا مطرح می ساختند، و ادعا داشتند که قادرند نه تنها اسرائیل را منهدم کنند بلکه همه پایگاه های نظامی آمریکا را در سراسر دنیا ویران سازند، و تصور می کردند که کسی از این گنده گویی های آنان به هراس خواهد افتاد، اکنون تهدید جدیدی مطرح می سازند و آن، بستن تنگه هرمز به روی کشتی های جهان است – که به مفهوم قطع صدور نفت کشورهای عرب و ایجاد کمبود مصنوعی در بازار جهانی خواهد شد.
بی تردید بستن تنگه هرمز به شیوه ای که کشتی ها نتوانند از این آبراه بین المللی بگذرند، کار آسانی نخواهد بود. البته درست است که فرماندهان نیروی دریایی رژیم ادعا کرده اند که برای آن ها "مثل آب خوردن" خواهد بود – ولی از واکنش ایالات متحده و جهان غافل شده اند و نمی دانند که چنین اقدامی همانند اعلام جنگ علیه دنیا خواهد بود و در واقع سران رژیم عملاً دست به خودکشی خواهند زد – زیرا کشورهای غربی، و حتی روسیه و چین نیز نمی توانند نسبت به آن ساکت بمانند.
ظاهراً تصور می کنند که اگر چند موشک کرم ابریشم در نزدیکی تنگه هرمز قرار دهند، نفتکش ها جرأت عبور نخواهد داشت.
آیا آن ها نمی دانند که جنگنده های آمریکایی به آسانی خواهند توانست پرتابگرهای موشک را بمباران کنند؟
اگر هم بخواهند تنگه هرمز را با غرق کردن نفتکش های بزرگ ببندند، بعید می نماید که این کار با غرق یک نفتکش امکان پذیر باشد و احتمالاً نفتکش های متعدد لازم است – که آن هم تنها چند روزی ممکن است مشکل ایجاد کند و بالاخره برطرف خواهد شد.
خودشان خوب به یاد دارند که در جنگ هشت ساله با عراق، هنگامی که درصدد قطع جریان نفت کشورهای همسایه برآمدند با چه واکنش کوبنده ای روبرو شدند و چه آسیب سنگینی را در ناوگان دریایی خود تحمل کردند – و هنگامی که به پروازهای تهدیدآمیز علیه یک رزمناو آمریکایی پرداختند و این تصور ظاهری را به وجود آوردند که قصد حمله به آن را دارند، چگونه ماجرا با منفجر شدن هواپیمای ایرباس ایرانی با همه مسافران آن، به یک فاجعه انجامید. آیا انهدام رزمناوهای ایرانی در جنگ اول خلیج فارس را فراموش کرده اند؟ آیا از یاد برده اند که بر سر سکوهای نفتی آن ها چه آمد؟
ولی این بار واکنش آمریکا و غرب و دنیا نسبت به عملیات تحریک آمیز رژیم ایران بسیار شدیدتر و کوبنده تر خواهد بود. مسلم است که همپیمانان آمریکا و این ابر قدرت نظامی، به یک سکوی نفتی و یک رزمناو و یک جزیره ایرانی بسنده نخواهند کرد، بلکه این از دیدگاه آنان فرصتی برای نابود کردن پایگاه های سپاه پاسداران، زرادخانه های رژیم و کارخانجات تسلیحاتی حکومت ایران خواهد بود. آیا سران ایران توان ایستادگی در برابر موشک های کروز آمریکایی و یا آن بمب های سنگر شکن را دارند؟
آن ها با شعار اتحاد اسلامی تلاش منطقه ای خود را آغاز کردند – ولی نتیجه آن ایجاد شکاف و خصومت بسیار بین مسلمانان منطقه و تنفر آنان از حکومت اسلامی آنان بوده است.
همان گونه که رژیم ایران در جنگ هشت ساله با عراق تنها ماند و همه کشورهای عرب منطقه، جز رژیم حزب بعث سوریه، از صدام حسین جانبداری می کردند، اکنون نیز همه امیرنشین های عرب خلیج فارس دست همکاری به ایالات متحده داده اند و ناوگان آمریکا در حوزه خلیج فارس حضور گسترده دارد.
ارزیابی می شود که برنامه های اتمی رژیم ایران، امسال به نقطه حساس و سرنوشت ساز خود برسد، که یک اقدام بین المللی را ضروری و اجتناب ناپذیر سازد. همزمان، بحران فزاینده اقتصادی، ممکن است مردم ایران را به نقطه انفجاری و به خیزش نزدیک کند.
در انتخابات مجلس نیز این بار می خواهند سنگ تمام بگذارند و به هیچ "غیرخودی" اجازه نزدیک شدن به کرسی ها را ندهند و مجلس را کاملاً در دست خود منحصر کنند. نه تنها جناح موسوم به "اصلاح طلب" به کلی کنار گذاشته شده، بلکه جناح احمدی نژاد را "جریان انحرافی" می خوانند و آن را متهم می کنند که به آموزش شورشیان مسلح دست زده و قصد کودتا علیه خامنه ای را داشته است. شاید دروغ می گویند و می خواهند به این ترتیب جنگ زرگری به راه اندازند – ولی جنگ قدرت را نمی توانند پرده پوشی کنند.
اشتباه دیکتاتورها در طول تاریخ همیشه آن بوده که هرگز نتوانسته اند لحظه سرنوشت را شناسایی کنند و به موقع از صحنه بیرون روند.
این را در مورد بسیاری از دیکتاتورهایی که شاید سرنوشت تلخ آنان بوده ایم، مشاهده کردیم و دیر نخواهد بود آن روزی که حلقه خطاب دور گردن حاکمان کنونی ایران نیز تنگ تر گردد و بر سرشان همان آید که بر سر معمرقذافی رفت و در آینده ای نه چندان دور ممکن است بر سر بشار اسد آید.
اورشلیم: دهم دی ماه 1390 – 31 دسامبر 2011  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر