Pages

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

مردم اسرائیل به ابراز دوستی نسبت به مردم ایران ادامه می دهند



مردم اسرائیل به ابراز دوستی نسبت به مردم ایران ادامه می دهند
این بار یک اسرائیلی زاده تاجیکستان است که در یوتیوب با زبان شیرین فارسی از دوستی بین دو ملت ایران و اسرائیل سخن می گوید و با جنگ مخالفت می ورزد.
 در این میان شماری از ایرانیان میهن دوست نسبت به استفاده از پرچم  جمهوری اسلامی ایران در عکس ها و پوسترهائی که مردمان اسرائیل درابراز دوستی نسبت به مردم ایران انتشار می دهند اعتراض کردند. یکی از تلاشگران مخالفت با جنگ در اسرائیل که در این جنبش اعتراضی سهیم است در واکنش به این اعتراض گفت: «ما تلاش کرده ایم که جنبش ضد جنگ فاقد انگ سیاسی باشد و از این رو از پرچم رژیم کنونی ایران که در اینترنت یافته ایم استفاده کردیم» او گفت: «هدف ما ابراز مخالفت با جنگ و خونریزی بوده و نخواسته ایم در بحث پیرامون اصالت پرچم ملی ایران دخالتی کرده باشیم».

---------------------------------------
آیا اردوغان فردا برای بردن پیام هشدار اوباما به تهران می رود؟
گزارش بخش فارسی رادیو اسرائیل-  یک روز پیش از سفر آقای رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه به ایران، ناظران گفتند که او در این سفر حامل پیام و شاید هشدار رییس جمهوری آمریکا برای سران جمهوری اسلامی خواهد بود.
آقای اردوغان قرار است فردا وارد تهران شود و در طی دو روز حضور خود در ایران با برخی سران رژیم دیدار و گفت و گو کند. این سفر درست پس از پایان کنفرانس امنیت هسته ای انجام می شود که در آن سران 53 کشور جهان، از جمله ترکیه، نسبت به احتمال استفاده تروریست ها از مواد رادیو اکتیو هشدار دادند.
در جریان این کنفرانس، رییس جمهوری آمریکا بار دیگر هشدار داد که پنجره دیپلماسی برای حل معضل اتمی ایران در حال بسته شدن است.
در سال های گذشته نیز دولت ترکیه در چند مرحله کوشید در زمینه پرونده اتمی ایران به میانجیگری میان ایران و غرب بپردازد، ولی هر بار شکست خورد.
---------------

با قرار دادن پیام هایی به دو زبان عربی و انگلیسی

ارتش سایبری سوریه صفحه العربیه بر روی فیسبوک را هک کرد

دبی-العربیه.نت

صفحه فیس بوک العربیه انگلیسی توسط " ارتش سایبری اسد " هک شد اما چند ساعت بعد فعالیت عادی خود را از سر گرفت.



هکرها با قرار دادن پیامی بر روی صفحه انگلیسی فیس بوک العربیه خود را "ارتش سایبری اسد" معرفی کردند.

پیش از این منابع مخالفان گزارش های متعددی از همکاری متخصصان ایرانی با رژیم سوریه در فضای اینترنت منتشر کرده بودند.

پدیده هک کردن سایت های مخالفان پیش از این نیز همزمان با اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران توسط هوادارن رژیم مشاهده شده بود.

سپاه پاسدران انقلاب اسلامی همزمان با این اعتراض ها " ارتش سایبری " را تشکیل داد و این گروه بارها آرم خود را بر روی سایت های مخالفان نصب و برای مدتی فعالیت آنها را متوقف کرد.

ارتش سایبری اسد اما اکنون دست به اقدام مشابهی زده است و آرم ویژه این گروه را بر روی صفحه سایت العربیه در فیسبوک قرار داد.

هکرها در اعتراض به پوشش خبری العربیه درباره سوریه دو پیام به زبان های عربی و انگلیسی قرار دادند.

این گروه همچنین با انتشار اخبار و تصاویر جعلی از حوادث سوریه بر روی صفحه فیس بوک العربیه انگلیسی تلاش کردند این اخبار را به شبکه العربیه نسبت دهند.

شبکه العربیه پیشتر در گزارش هایی از کمک های فنی جمهوری اسلامی ایران به رژیم بشار اسد خبر داده بود.

برخی مخالفان رژیم سوریه در گفت وگو با العربیه گفته اند ارتش سایبری ایران برای رهگیری مخالفان و سرکوب آنها کمک های فنی به رژیم سوریه ارائه می کند.

مخالفان دولت سوریه می گویند " ارتش سایبری اسد" با رهگیری فعالیت های اینترنتی معترضان ، به ارسال پیام های تهدید آمیز اقدام می کند.

گفتنی است تلویزیون "العربیه " از آغاز انقلاب سوریه تاکنون در چندین نوبت به دلیل پخش پارازیت مختل و قطع شده بود.
----------------------------

 رئیس جمهوری اقلیم کردستان آقای مسعود بارزانی: همه کسانی که شيعيان را به قتل رسانده اند در دفتر خود فرمانده کل نيروهای مسلح می باشند
بارزانی رئيس اقلیم کردستان عراق خطاب به نوری مالکی گفت: از نظر ما اين غيرممکن است که خلق کرد تحت نظام ديکتاتوری زندگی کند، بهای آن هر چه می خواهد باشد. وی تصريح کرد: همه کسانی که شيعيان را به قتل رسانده اند در دفتر خود فرمانده کل نيروهای مسلح می باشند... بارزانی تأکيد کرد من به قضاييه عراق اعتماد ندارم.

رئيس اقلیم کردستان عراق که با تلويزيون الشرقيه مصاحبه می کرد گفت: من اميدوار بودم که مسائل داخلی عراق در اجلاس سران عراق قبل از اجلاس سران عرب بحث می شد ولی اين طور نشد و معتقدم که اگر عراقيان خودشان نتوانند با هم مشکلاتشان را حل کنند نخواهند توانست مشکلاتشان را در اجلاس سران عرب حل و فصل کنند… اگر اين اجلاس برای تقويت عراق است اين چيز خوبی است ولی اگر بخواهد يک شخص مشخص و يا فقط دولت را تقويت کند، در واقع اين به نفع مردم عراق نخواهد بود و اميدواريم برای تقويت يک طرف مشخص مورد سوء استفاده قرار نگيرد.
بارزانی به موردی از سلطه جويی و خودکامگی نوری مالکی اشاره کرد و درباره بابکر زيباری رئيس ستاد ارتش عراق گفت: تمام اختيارات رئيس ستاد ارتش را از وی گرفته اند و در اساس حضور وی در اين منصب زائد است. بر اساس توافق و بر اساس قانون اساسی حجم ارتش مشخص است و فرماندهان لشکرها با توافق پارلمان تعيين می شوند و شما از پارلمان و رئيس پارلمان و اعضای آن سؤال کنيد، ايا هيچ فرمانده لشکری به اين شيوه نه فقط با موافقت پارلمان بلکه حتی جهت اطلاع پارلمان، تعيين شده است؟ تماماً سرکشی عليه قانون و پارلمان است و اين نقض بزرگ قانون اساسی است. از التزام به قانون صحبت می کنند ولی خودشان به اين شيوه قانون را زير پا می گذارند. طبعاً ارتش عراق مثل نفت و گاز ملک تمام مردم عراق است و بايد که ارتش عراق بر اساس مبانی و پايه های حرفه ای و ملی و درست و با فرهنگی جديد برای دفاع از وطن باز بنيان شود و نبايد ارتش را وارد مسائل داخلی کشور کرد. ارتش عراق الآن بر اساس وفاداری به شخصی واحد بنا شده و اين طبعاً فاجعه است…
تقريباً الآن کردها در ارتش عراق جز تعداد اندکی وجود ندارند و آنها نيز به صورت مستمر حذف می شوند... . اول چيز اجرای آنچه می باشد که در اربيل بر سر آن توافق کرديم و آن نيز شراکت واقعی، التزام به قانون به صورت عملی و نه در حرف، تهيه نظامنامه روشن برای نخست وزيری، برگرداندن توازن به تمامی نهادهای دولت، عدم تک روی در تصميم گيريها است. شراکت به معنی داشتن يک وزير در دولت نيست و يک وزير مثل يک آدم کارتونی بر روی صندلی بنشيند خير، شراکت به معنی شراکت واقعی در تصميم گيريها است… اگر اوضاع بر اين اساس تغيير کرد مشکلی نيست و من مشکل شخصی با کسی ندارم ولی اگر اين وضعيت استمرار پيدا کند و تک روی در تصميم گيريها ادامه پيدا کند و به انحصار درآوردن قدرت و تمام مراکز کليدی دولت و بهره برداری از تمامی درآمد کشور برای تثبيت و تقويت فرد و گروه مشخصی ادامه پيدا کند، اين از نظر ما غيرقابل قبول می باشد و اين به معنی بازگشت عراق به ديکتاتوری است و از نظر ما اين غيرممکن است که از اين پس خلق کرد تحت نظام ديکتاتوری زندگی کند و بهای آن هرچه می خواهد باشد...

بارزانی گفت: من در رابطه با موضوع طارق الهاشمی پيشنهاد دادم که بگذاريد رؤسای سه قوه بنشينند و تصميم گيری کنند تا اين که همه از اين احراج خارج شوند ولی وی متهم است اما آزادانه از بغداد خارج می شود، از سوی رئيس جمهور دعوت می شود و معاون رئيس جمهور با رئيس جمهور در حضور معاون ديگر رئيس جمهور ديدار می کند. نتيجه اين شده که همه را رها کرده اند و فقط مسئوليت دستگيری را به گردن من نهاده اند، اين که اين مسئوليت من باشد و وی را دستگير کنم، اين غيرممکن است يعنی در اساس طرفی در اين موضوع نبودم ولی الآن که امور به اين حد رسيده، خير من نادم نيستم و من بار ديگر تکرار می کنم قضاء بايد نظر دهد ولی قضاييه ای سالم و مستقل... آنچه ما ديديم بزرگترين محکوم و يا متهم به حق و يا ناحق صرف وفاداری به فرماندهی کل نيروهای مسلح به فردی بيگناه و مبارز تبديل می شود ولی فرد بيگناه با نوشته و يا اشاره دفتر فرمانده کل نيروهای مسلح به يک مجرم محکوم و قاتل تبديل می شود و به صراحت بگويم من ديگر به اين قضاييه اعتماد ندارم. نمی خواهم وارد جزئيات شوم ولی آری خبردار شديم که بهتر است فرار طارق الهاشمی به خارج را تسهيل کنيم تا اين که از اين مشکل خلاص شويم طبعاً اين موضوع به ميزان بسيار زيادی من را برافروخت و آن را اهانتی برشمردم که بالاتر از آن اهانتی نيست...

به گزارش تلويزيون الشرقيه بارزانی مخالفت قاطع خود را با درخواست مالکی برای تحويل دادن طارق الهاشمی اعلام کرد و گفت تماماً بر اين اعتقاد است که موضوع سياسی شده است. من قاتل شيعيان را پناه نداده آنطور که طارق الهاشمی را متهم می کنند زيرا همه کسانی که شيعيان را به قتل رسانده اند در دفتر خود فرمانده کل نيروهای مسلح می باشند.»..
////////////////////////////

ازخودبیگانگی، ارمغان نظام برای دیواندره و سار

پس از خالی گذاشتن میدان مبارزه‌ی شرق کوردستان از سوی احزاب کلاسیک در نتیجه‌ی اتخاذ سیاست‌های اشتباه از سوی این احزاب، فرصتی برای جمهوری اسلامی پیش آمد تا فارغ‌البال سیاست‌های شوونیستی خود را در این عرصه از کوردستان جامه‌ی عمل پوشاند. از این پس تمامی شرق کوردستان که بدون هرگونه نیروی دفاع مشروع مانده بود، تابع سیاست‌های هموژن‌سازی نظام قرار گرفت. این سیاست‌ها در هر منطقه‌ای با توجه به شرایط خاص فرهنگی، پتانسیل مبارزاتی و موقعیت ژئواستراتژیکش تفاوت داشت. از تجاوز فرهنگی، تغییر دموگرافیک مناطق مختلف و تهدید و ارعاب گرفته تا ترویج فرهنگ انقلابی کاذب، ترویج فحشا و اعتیاد و فرهنگ ازخودبیگانه‌ساز بسیج و مزدوری و به‌کارگیری روش‌های آموزشی ویژه، همگی سیاست‌هایی بودند که در شرق کوردستان به صورت ترکیبی و یا جداگانه به اجرا درآمدند. 
یکی از مناطقی که رژیم این سیاست‌ها را در آن عملی ساخته و تا حدودی هم در این اقدام موفق بوده، «دیواندره» و نواحی پیرامونی آن به ویژه منطقه‌ی «سارال» می‌باشد. این منطقه به دلیل برخورداری از موقعیت ژئواستراتژیکش از همان ابتدا مورد توجه نظام قرار گرفت و جمهوری اسلامی تمامی روش‌ها را جهت اشغال و تحکیم قدرت خویش در آن به کار گرفت. از لحاظ جغرافیایی این بخش از کوردستان نقش پل ارتباطی مابین منطقه‌ی «مکریان» و «اردلان» را ایفا می‌کند که از پتانسیل انقلابی و مبارزاتی بالایی برخوردارند. از این نظر اشغال دیواندره به نوعی ایجاد گسست مابین دو بخش حایز اهمیت می‌باشد. این سیاست از زمان حضور احزاب کلاسیک به اجرا درآمد و پس از خالی نهادن صحنه‌ی مبارزه و دفاع مشروع شدت عمل بیشتری به خویش گرفت. دیواندره مابین شهرهای سنه، سقز و مریوان قرار دارد اما به خوبی می‌توان تاثیرات مخرب سیاست‌های مذکور در این شهر را در میان خلق کورد در همه‌ی این شهرها مشاهده نمود. هویت زدایی در این منطقه به شدت تمام در حال اجراست. 
از نظر اقتصادی علی رغم وجود منابع طبیعی بسیار غنی در این منطقه، شاهد اجرای موفقیت آمیز سیاست‌های زیست قدرتی می‌باشیم. این سیاست‌ها چنان عریان به اجرا درمی آیند که نیازمند تحلیل و واشکافی بسیار ژرفی نمی‌باشند. تنها با نگاهی به رفتار خلق کورد در این منطقه، ازخودبیگانگی عمیق و توجیهات مرکزگرایانه می‌توان به این سیاست‌ها پی برد. ناخوشایند خواهد بود اگر بگوییم رژیم هم به چنین کوردهایی نیاز دارد و با تمامی توان در صدد است تا طراوت منطقه را برهوتی مبدل سازد. 
آنچه می‌خواهم در این مبحث کوتاه نگاهی گذرا بدان داشته باشم، در وهله‌ی اول تجاوز فرهنگی است. رژیم سعی نموده تا تیپ شخصیتی ویژه یا همان کورد مطلوب را که مطابق با معیارهای تعیین‌شده رفتار می‌نماید هرچه بیشتر گسترش دهد. به همین دلیل در سطح وسیعی به تخریب اخلاق و سنت این جامعه می‌پردازد. این برنامه به صورتی سیستماتیک عملی می‌شود. در مناطق روستایی نیز با ترویج سیاست‌های مزدورسازی و مزدورپروری بافت‌های اخلاقی را از هم پاشیده است. این امر چنان گسترش یافته که عضویت در سازمان ضد اخلاقی‌ای همچون بسیج به امری عادی مبدل شده است. حتی رژیم جهت مقابله با جنبش نوین شرق کوردستان زنان و دختران جوان را هم به صورتی گسترده به عضویت در بسیج تشویق می‌کند. چنان وضعیتی ایجاد شده که ناهنجاری‌ها، هنجارمند و بی‌اخلاقی به صورت معرفت اجتماعی عرضه می‌شود و رژیم آزادانه دخالت در تمامی شئونات اجتماعی و اخلاقی را حق مسلم خویش می‌پندارد. ترویج خط مشی خیانت و در ضمن آن فرهنگ انقلابی کاذب، مخالفی ترسو و هراسان آفریده است. کورد بودن به آراسته‌ای ظاهری مبدل شده؛ ذهنیت به تمامی تهی شده و شخصیتی بادکنکی ایجاد شده که با هر تلنگری به این سو و آن سو می‌رود. معیارهای انتخاب به شدت دست‌کاری شده و توان ترجیح به شدت تضعیف شده است. 
مورد دیگری که باید بدان اشاره نمود، سیاست‌های زیست‌قدرتی در این منطقه است. این سیاست با عریانی تمامی عملی می‌گردد. به‌رغم آنکه منطقه از نظر منابع طبیعی و پرورش حیوانات از پتانسیل بسیار بالایی برخوردار می‌باشد و منطقه‌ی وسیع و زیبای سارال و کوهپایه‌های نزدیک به آن توان مهار همه‌نوع فقر و گرسنگی را دارند اما شاهد آنیم که مردم این منطقه در باتلاق فقر و بیکاری دست و پا می‌زنند. بر کسی پوشیده نیست که این امر ارتباط مستقیمی با سیاست‌های زیست قدرتی نظام دارد. این در حالی است که استان کوردستان در بین سایر استان‌های ایران مقام نخستین را در تولید غله دارد و این منطقه در استان کوردستان از قطب‌های تولیدی به‌شمار می‌رود. اما با وجود این همه منابع آبی و خاکی مستعد، سیل عظیم بیکاران روانه‌ی بازار کار شهرهای بزرگ می‌شوند. به نظر می‌رسد این امر از راه سیاست‌های ویژه‌ای در بخش اقتصادی عملی می‌گردند که یکی از اساسی‌ترین آن‌ها کنترل روند عرضه و تقاضا و نظارت بر آن است. نهایتا تولیدکننده در عرصه‌ی کشاورزی و فراورده‌های دامی متضرر می‌گردد و سود اساسی به دلالان می‌رسد. 
سطح تحصیلات در این بخش بسیار پایین است. امکانات در مناطق شهری و پیرامون تفاوت‌های کمی و کیفی بسیار دارند. البته تحصیل در ساختار آموزشی نظام که نقش اساسی را در ازخودبیگانگی ایفا می‌کند، از نظر این مقال ارجحیت چندانی ندارد. فقر فرهنگی و فقر اقتصادی با هم درآمیخته‌اند. این امر سبب می‌شود تا خلق کورد به‌راحتی به سوی آغوش باز نظام جهت‌دهی شود. اجرای سیاست زیست‌قدرت در این بخش از کوردستان چنان تیپ شخصیتی‌ای به میان آورده که از رنج و تلاش بیگانه است. این امر باعث شده با بی‌احترامی به مقوله‌ی رنج و تلاش که اصل اساسی در چرخه‌ی تولید است نگریسته شود و تقدیرگرایی اقتصادی به نگرش رایج مبدل شود. 
یکی دیگر از موضوع‌هاي اساسی که بایستی بدان اشاره نمود و با اهداف موذیانه‌ی نظام ارتباط تنگاتنگی دارد، تلاش جهت دست‌کاری در اعتقادات و باورهای خلق کورد است. این بخش از کوردستان از دیرباز با مناطق شیعه‌نشین هم‌جوار بوده و خلق کورد هرگز به چشم یک معضل به این امر ننگریسته است. اما نظام از همان ابتدا سعی کرده تا با ایجاد تفرقه از تفاوت‌مندی مذهبی نهایت سوءاستفاده را به عمل آورد. شهرستان بیجار که در همسایگی این منطقه قرار دارد به مرکزی برای ترویج شیعه‌گرایی ولایی مبدل شده است. نوعی از شیعه‌گرایی که هیچ ارتباطی با شیعه‌ی راستین علوی ندارد و تنها هدفش ایجاد تفرقه مابین خلق کورد و دور ساختن این خلق از هویت کوردی است. یکی از اهداف اساسی نظام از این اقدام دور ساختن خلق کورد از جنبش آزادی‌خواهی و هویت ملی است. نهایتا هم ملی‌گرایی ایرانی که ترکیبی است از شیعه‌گرایی و پان‌ایرانیسم را جایگزین باورهای اساسی خلق می‌کند. حتی این امر در منطقه چنان سیمایی به خویش گرفته که سنی‌بودن و شیعه‌بودن هم چندان از هم متمایز نمی‌باشند. باورداشت‌ها به طرز عجیبی درهم ادغام شده‌اند. این امر موجب پدید آمدن تیپ‌های شخصیتی عجیبی شده است. شخصیتی دوگانه که در گفتار و بیانش بیش از حد دوپهلوست و با زبانی ازوپ(نامفهوم) خویش را ابراز می‌نماید. فرصت‌طلب است و لیبرالیسم دینی او را به سوی نوعی منفعت‌گرایی فردی کشانیده است. ترکیبی از باورداشت‌های اوانجلیستی که غرب سعی در توسعه‌ی آن دارد، در این منطقه نیز در حال گسترش است، اما از نوع ایرانی‌اش! این مورد تاثیرات مخربی به‌ویژه بر روی نسل جدید و جوان در این بخش از کوردستان دارد. به تدریج اولویت دینی و عقیدتی جایگزین اولویت ملی‌- هویتی می‌گردد و فرم بارز آن را می‌توان در گرایش به مکتب شیعه‌- ایرانی مشاهده کرد. 
تضعیف بنیان خانواده نیز یکی از معضلاتی است که باید در چارچوب سیاست‌های دولتی قرار داد. همه‌ی این معضلات دست به دست هم داده و شمایی بحرانی را در این بخش از کوردستان به میان آورده است. بدیهی یکی از اساسی‌ترین کارهایی که می‌بایست عملی کرد آگاهی و بسترسازی جهت تغییر ذهنیت مخرب است. در همین رابطه تحلیل‌ها و تفکرات برگرفته از اندیشه‌های رهبر آپو جهت تحلیل هم شخصیت و هم سیاست‌های رژیم می‌تواند موثر افتد. بایستی از نظر عملی دست به کار شد و از کوچک‌ترین فرصت‌ها نهایت استفاده را نمود. به نظر می‌رسد تنها راهکار اساسی برای خلق کورد در شرق کوردستان و به ویژه در این بخش برخورداری از یک مبارزه‌ی مستمر، خستگی‌ناپذیر و جهت و ایدئولوژی مشخص و مرزبندی‌شده است.
////////////////////////
خاطرات هولناک در زندانهای مخوف رژیم جنون اسلامی ایران


مینا انتظاری-ملاقات بعد از اعدام!
مینا انتظاری-ملاقات بعد از اعدام! 
 
پس از ماهها شکنجه و کشتار و پشت سر گذاشتن هولناکترین تابستان و پائیز تاریخ سیاسی ایران، بلاخره حدود اواسط دی ماه ملاقاتهای عمومی درزندان اوین آغاز شد. در یکی از گروه های بیست نفره که از بلندگوی بند برای ملاقات اعلام میشد ناگهان نام "مریم عبدالرحیم کاشی" نیز خوانده شد.... توی بند همه ما "دوزخیان روی زمین" بر جای خود میخکوب شدیم و مات و مبهوت به همدیگر نگاه کردیم. اشک در چشمانمان حلقه زد....
 
اولین بار او را در بند یک اوین (بند موسوم به آپارتمان ها) دیدم. یک روز عصر اواخر شهریور شصت بود که "مریم" و همکلاسی ش "مهناز" را به بند ما آوردند. هردو بشدت با کابل شکنجه شده بودند بطوری که بسختی میتوانستند راه بروند. در موقع ورود، به کمک بچه ها زیر بغل آنها را گرفتیم و در گوشه ای از آن بند متراکم جا دادیم و با امکانات ناچیزی که داشتیم به تیمارشان پرداختیم. کف پاهای آنها مجروح و متورم بود. هر دوی آنها روز ۱۸ شهریور در خیابان مصدق (ولیعصر)، مشکوک به شرکت در یک تظاهرات خیابانی، دستگیر شده بودند و بازجویان دادستانی چیز زیادی از آنان نمی دانستند. آن ایام نه ملاقاتی در کار بود و نه حتی اجازه تماسی با خانواده ها ... مریم و مهناز از هواداران بخش دانش آموزی مجاهدین خلق بودند که در سال آخر دبیرستان تحصیل میکردند.

روزهای بعد در آن بند پرآشوب، بیشتر با هم دوست و مأنوس شدیم... شهریور و مهر ماه آن سال، اوج کشتار زندانیان بود، گاه تا دویست نفر در یک شب... در یکی از شبهای مهرماه که تعدادی از بچه های بند ما از جمله "فرشته نوربخش" را برای اعدام برده بودند و فضای بند بشدت سنگین و غمگین بود، بطور غیرمنتظره ای مریم با صدای بسیار زیبا و پر طنینش شروع به خواندن کرد و چه زیبا و دلنشین میخواند: 
امشب در سر شوری دارم، امشب در دل نوری دارم، باز امشب در اوج آسمانم، رازی باشد با ستارگانم،
..........
همه بند ساکت شده و مجذوب صدای زیبای مریم شده بود.

اواخر پائیز همه ما را به بندهای بزرگتر اوین منتقل کردند که من و مریم بهمراه تعداد دیگری از بچه ها، در بند ۲۴۰ پائین هم اتاق و همسلول شدیم. در آن ایام معمولآ روزهای یکشنبه و چهارشنبه بعد از غروب، جوخه های مرگ در پشت دیوار بند ما برقرار بود و ما با صدای مهیب دهها رگبارِ همزمان که بیشتر شبیه فروریختن بار تریلی حامل تیرآهن بود متوجه شروع اعدامها میشدم و بعد با شمارش تیرهای خلاصی که به مغز همزنجیران مان شلیک میشد در سکوتی سهمگین با یاران گمنام خود وداع میکردیم...

وقتی مریم از باصطلاح دادگاه برگشت آشفته و بهم ریخته بنظر میرسید. در آن دوران دادگاههای چند دقیقه ی فقط توجیه شرعی جنایت توسط آخوندهای حاکم بود. البته صدور حکم مرگ برای هر کدام از ما بندیان بی پناه، محتمل ترین فرض بود و میدانستیم که بهرحال در صف اعدام هستیم... همان شب برای دلداری مریم، با صفا و صمیمیت خاصی که در روابط داخلی زندان داشتیم از او درباره دادگاه پرسیدم ولی درددل خصوصی او مرا هم بهم ریخت...نگرانیش فراتر از سایه سنگین مرگ بود. او با معصومیت خاصی گفت: "مینا این گیلانی خیلی آدم پست فطرتیه..." و بعد برایم از نیت شوم آخوند محمد گیلانی حاکم شرع دادگاهش تعریف کرد که با همان فرهنگ کثیف آخوندی، حین سوال و جواب باصطلاح دادگاه، با نگاه حریصانه ی به او پیشنهاد معامله بر سر جانش را داده بود... مریم وقتی این صحبتها را میکرد از شدت خشم و تنفر میلرزید. سعی کردم با شوخی تا حدودی آرومش کنم و گفتم: این پیرخرفت مگر اینکه دستش به جنازه ما برسه...


اوایل دی ماه یک روز عصر، از بلندگوی بند نام "مریم" و یار دبستانی اش "مهناز" و "مادر نعیمی" و تعداد دیگری از بچه های بند خوانده شد تا با تمام وسایل، که معمولا برای هر زندانی چیزی در حد یک کیسه پلاستیکی بیشتر نبود، آماده خروج از بند باشند. احضار بچه ها با کلیه وسائل شخصی در آن موقع از روز معمولا بوی خون می داد... در همین فاصله گویا مریم، گردن آویز ساعتی اش را که هدیه مادرش بود و برایش خیلی ارزش داشت، به یکی از همبندان که امکان آزادیش بیشتر بود به امانت می سپارد تا نهایتآ بدست خانواده اش برسد.

وقتی بچه ها با سرهای افراشته و چهره های گلگون رفتند تمام بند دوباره در بغض و سکوت تلخی فرو رفت. آن شب باز هم صدای شلیک رگبارهای پی در پی در پشت دیوار بند، دقایق طولانی ادامه داشت و مریم و مهناز و دیگر یاران هم بندشان در "غوغای ستارگان" به "اوج آسمانها" پر کشیدند و ما ماندیم و کابوس شلیک تیرهای خلاص بر مغز دوستانمان و شمارش آن در سینه هایمان: ۱۳، ۳۹، ۴۷، ۵۹، ... کابوسی که بعد از سی سال هنوز آثارش بر روی تک تک سلول های مغز ما باقیست.

پس از ماهها شکنجه و کشتار و پشت سر گذاشتن هولناکترین تابستان و پائیز تاریخ سیاسی ایران، بلاخره حدود اواسط دی ماه سال شصت، ملاقاتهای عمومی درزندان اوین آغاز شد. در یکی از گروه های بیست نفره که از بلندگوی بند برای ملاقات اعلام میشد ناگهان نام "مریم عبدالرحیم کاشی" نیز خوانده شد.... توی بند همه ما "دوزخیان روی زمین" بر جای خود میخکوب شدیم و مات و مبهوت به همدیگر نگاه کردیم. انگار که برای لحظاتی از صف اعدام و شبهای تیرباران اوین، یکباره به صف ملاقات خانواده ها در بیرون زندان پرتاب شده باشیم. اشک در چشمانمان حلقه زد....مریم یک هفته بود که تیرباران شده بود و حالا پدر و مادر مظلومش در آنطرف دیوارهای قطور و میله های پوشیده از سیم خاردار، منتظر ملاقات عزیزشان بودند... در همان چند ماه زندان, آنقدر سنگدلی و شقاوت در حق زندانیان بی پناه دیده و تجربه کرده بودیم که هیچ توهمی نسبت به این رژیم در ذهن ما باقی نمانده بود و هیچ توقعی حتی در حد ذره ای از انسانیت و انصاف، از آن جلادان نداشتیم. ولی تصور حال و روز آن پدر و مادر بی پناه که بعد از ماهها دربدری و دوندگی, با بی تابی چشم انتظار اولین دیدار با فرزند دلبندشان بودند و حالا بجای ملاقات، خبر اعدام او را با نیشخند یک پاسدار پلید به همراه کیسه پلاستیکی لباسهایش دریافت می کردند، حتی برای ما هم که در قلب جنایات رژیم بسر میبردیم، سخت تکاندهنده و جان سوز بود.... ما مدتها بود که با تمام وجود و با جسم و جان خویش "دوران طلایی" آن "امام بزرگوار" را تجربه میکردیم.

ایمیل: mina.entezari@yahoo.com 
وبلاگ: http://www.mina-entezari.blogspot.com

پانویس:

۱- عکس زیبای مجاهد خلق مریم عبدالرحیم کاشی، آن جانفشان راه آزادی، سی سال بعد از تیربارانش بدستم رسید که برای اولین بار منتشر میشود.
۲- اگر حافظه ام یاری کند فکر میکنم یار دبستانی مریم نام کاملش مهناز کریمی بود ولی مطمئن نیستم.
۳- "غوغای ستارگان" ترانه خاطره انگیزی ست که در پنجاه سال گذشته توسط خوانندگان مختلفی بازخوانی شده است. ولی اجرای اصلی این ترانه با صدای بانو پروین بود.
۴- در بازخوانی خاطرات دوران زندان و رویدادهای خونین دهه شصت، درک این نکته بسیار قابل تامل است که چه بسا صدها هزار انسان آگاه، آزاده و فداکار با گرایشات مختلف اعتقادی، سیاسی و خطی در سراسر ایران، با رنج و خون بسیار، خود را به آب و آتش زدند تا شاید شرایط اعتلای اجتماعی فراهم شود، جو اختناق شکسته شود، توده ها به خیابان بیایند و خلاصه خلق بپاخیزد... آنوقت بعد از سی سال سیاه وقتی دو سال پیش قیام شد و مردم در ابعاد میلیونی به صحنه آمدند و خروشیدند... برخی از کارگزاران سابق "امام راحل" و رهبران خودخوانده جنبش در داخل و خارج از کشور، با شیادی تمام مردم به ستوه آمده را از خیابانهای اعتراض راهی پیاده روهای سکوت کردند و نهایتآ آنها را سرخورده و ناامید و خانه نشین کردند و البته جلادان همچنان بر اریکه قدرت سوار هستند و بی پروا جنایت میکنند. بی تردید تجربیات تلخ و شیرین نسل ما میتواند برای نسل جوان کشور بسیار مفید باشد.
http://said1365.blogspot.se/2012/01/blog-post_30.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر