کمپ التاش و خیانتکاران دیروز و مدافعان دروغین امروز.
آیا سپاه قدس در حال سازماندهی دزدان کمپ التاش میباشد که امروز در خارج از کشور بر سر میبرند برای رویاروی با حزب حیات آزاد کردستان در استان کرمانشاه؟
این افراد زمانی خود را در کمپ التاش اعضای احزاب کومه له و دموکرات معرفی میکردند و این همه بازی بیشتر برای رسیدن به خارج کشور بود.
دزدیدن اموال مردم در کمپ التاش و به اضافه دزدیدن فورمهای که برای خارج شدن پر میشد و به کمیته های روابط با یو ان تحویل داده میشد در کمپ التاش که همین اقایان در آن زمان کمیته بودند.
در کمپ التاش سازمان صلیب سرخ جهانی کتابهای درسی و کتابهای فرهنگ لغات را برای کودکان آن کمپ مجانی تهیه میکرد اما این آقایانی که امروز در باره استان کرمانشاه نشست و کنفرانس برگزار میکنند تحت نام شورای معلمین کمپ التاش همه کتابها را میدزدیدند و برای خود میفرختند و کودکان کمپ التاش هم مجبور بودند با پول خود دفتر و کاغذ را بخرند و تا چیزی را یاد بگیرند و بتوانند خواندن و نوشتن را یاد بگیرند.
وسائلهای که صلیب سرخ جهانی برای مردم کمپ التاش تهیه میکرد شامل چرخ خیاطی و وسائل اسباب بازی برای کودکان آن کمپ بود اما متاسفانه هیچ کدام از اینها نصیب چه کودکان و چه مردم دیگر ساکن آن کمپ نمیشد به دلیل دزدیدنش توسط این اقایانی که خود را مدافع مردم استان کرمانشاه معرفی میکنند دزدیده میشد.
وسائل لباس دوزی و حتی لباس و پارچه بود که صلیب سرخ جهانی برای مردم کمپ التاش تهیه میمنودند لاکن این آقایانی که امروز سنگ استان کرمانشاه و صا حب بودن کرمانشاه بر سینه میزنند و اگر اصلیتشان را مورد بررسی قرار بدهید به هیچ عنوان کرمانشاهی نیستند و نبوده اند مرز نشینان مرز بین ایران و عراق بوده اند.
تمامی وسائیلی که سازمان صلیب سرخ برای مردم کمپ التاش تهیه مینمودند میدزدند و برای خود به عربها میفرختند و کسی هم از دزدانی که به این آسانی حق مردم را زیر پا مگذاشتند در کمپ التاش و بی وجدانانه حق مردم را میخوردند با خبر نبودند و حالا آمده اند سنگ آزاد اندیشی یکی به نام دموکراسی خواهی دیگری بنام کمونیستی شعار دروغین و عوام فریبی سر میدهند.
بعدا هم که بعد از سال 1990 که یوان وارد کمپ التاش شد و کمکهای بیشتری برای مردم کمپ می آمد همه کمکهای لازم را میدزدیدند و برای خود قائیم میکردند این کمکها توسط اعضای که خود را کومه له و حزب دموکرات کردستان معرفی میکردند دزدیده میشد.
نامه نگاری بر علیه کسانی که همفکرشان نبودند در کمپ التاش توسط این آقایان برای سازمان یوان نامه نگاری میکردند و شکایت میکردند و سازمان یوان بر اساس اطلاعاتی که بنده داشتم و روابطی که با چند نفری از افراد رده بالای یوان داشتم در کراده در بغداد جمعا حزب دموکرات کردستان یعنی اعضای کمیتهای آن حزب در کمپ به صورت پنهانی با همکاری اعضای کومه له 148 نامه علیه 30 نفر نوشته بودند یکی از آنهای که علیه ایشان نامه نوشته بودند حالا در کشور سوئد بر سر میبرند و کسی فقیر و تهیی دست بود متاسفانه حالا من و ایشان کمی اختلافات میانمان درست شده و با هم حرف نمیزنیم این هم دوستان دیروز کمپ این دوستی میان ما را بر هم زدند این شخص چون قبلا عضو حزب دموکرات کردستان بود و بعدا دست از آن حزب کشید و عضو کومه له شد 30 نامه گوناگون علیه این بچاره نوشته بودند.
این بی وجدانها دست به نوشتن نامه و شکایت شلم کورم به دار و دیوار شکایت میبردند .
که این بی وجدانها حتی دلشان به حال کودکانش نمیسوخت که به نان شب محتاج بودند و در حالیکه شعار سر میداند و خود را مدافع ملت کرد میدانستند و یکی هم آزادی خواه خود را معرفی میکرد و طرفدار فقرا و زحمتکشان جهان خود را معرفی میکرد لاکن بر وجدان خویش لگد میزدند و به کودکان مردم خیانت میکردند حتی وسائلی که سازمان یوان برای کودکان می آوردند اینها بی وجدانانه میرفتند میزدیدند و به جیب خود میزدند . 12 تا از این نامه ها علیه ایشان نوشته شده بود متاسفانه.
و این 148 نامه خودم با چشم خودم دیدم به دلیل شکایت این جانوران از بنده تائیدی از سوی یکی از احزاب خواستند که در نامه های به سازمان یوان فرستاده بودند به این اشاره نموده بودند کسانی که مورد تائید حزب دموکرات کردستان و کومه له قرار نگیرند مستحق خارج شدن ندارند چرا چون در هنگام بازگشت به ایران به هیچ موانعی بر نمیخورند.
در مورخ 13 /6/1992 برای یک دیدار با خانم کارین که سوئدی الاصل میباشد و ساکن نیویورک نیز هستند به بغداد رفتم در رائس ساعت 9 و 30 دقیقه صبح آن روز به الکراده رفتم که مقر سازمان یوان در آنجا قرار داشت.
من سلام !
خانم کارین! سلام خوش آمدین اسمتون چیه؟
من اسمم سام است خانم کارین اها سنت من .. سال.
خانم کارین! آیا شماره کیس همراهت هست؟
من! بله همراه خودم دارم.
خانم کارین! بله میتوانم به بینم شماره کیستون؟
من! بله بفرمائید این شماره کیسم؟
خانم کارین! سپاس اینجا منتظر باشید چند دقیقه میام دنبالتون و صداتون میکنم.
من! سپاس گزارم. خلاصه بعد از چند دقیقه خانم کارین آمد بیرون و بنده را صدا نمودند.
خانم کارین! بیا تو آیا به مترجم احتیاج دارین؟
من! نه ندارم انگلیسیم خوب است.
خانم کارین! بفرمائید.
خلاصه وارد اتاق شدیم دست به گفتگو زدیم من پیش از اینکه دست به گفتگو بزنیم ایشان را برای ناهار دعوت نمودم و همراه با یک خانم جوان دیگر به المنصور رفتیم اونجا ناهرا با هم خوردیم.
اما پیش از اینکه بریم برای ناهار چیزی خیلی دلسردکننده به بنده داد آنهم درخواست تائیدی بود از سوی یکی از احزاب سیاسی مخالف رژیم ایران.
خانم کارین ! سام شما بعنوان یک پناهنده سیاسی اقامت در کشور سوئد دریافت نموده ایدو دلیل تاخیر در رفتن شما به خارج شکایتهای میباشند که تابحال علیه شخص شما و چندین نفر دیگر به دست ما رسیده است.
من! به بخشید که فضولی نشه میشه به ما بگوئید اینها کی هستند که علیه بنده شکایت نوشته اند؟
خانم کارین! من نام سازمانهای که با نام آنها علیه شما شکایت شده و آنها قبول ندارند بدون تائیدی آنها به خارج سفر کنید و ما هم قوانینی جدید وضع نموده ایم کسانی که بعنوان پناهنده انسانی قبولی دریافت میکنند نیاز به تائیدی ندارند اما کسانی که بعنوان پناهنده سیاسی قبولی دریافت میکنند باید از سوی یکی از احزاب مخالف رژیم ایران تائید شده باشند.
من! خیلی خوب است اشکالی ندارد حالا با هم میریم هم ناهار میخوریم و هم تائیدی یکی از احزاب بزرگ و اصلی سراسری ایران برای شما تهیه میکنم.
خلاصه 148 نامه جداگانه که تعدادی با زبان کردی بودند و تعدادی با زبان انگلیسی و فارسی بودند به بنده نشانداد و برای بنده صد در صد روشن شدکه چه کسانی پشت این قضیه هستند.
40 تا از این نامه ها با امضا و آرم کومه له بودند و بیشتر شون با امضا و آرم حزب دموکرات کردستان ایران بودند.
خلاصه بیشتر وارد جزئیاتش نمیشوم چی گفتیم و در باره چه چیزهای بحث نمودیم .
در رائس ساعت 11 و15 دقیقه آمدیم بیرون شماره تلفن هم مقر حزب دموکرات کردستان ایران در بغداد داشتم و هم شماره تفلن مقر کومه له با خودم حرف زدم گفتم من کردم و اینها هم کرد هستند بهتر نیست که تائیدی یکی از احزاب کردی را داشته باشم تا یکی از احزاب سراسری ایرانی ؟ این سئوال را متوجه خودم درونی نمودم.
به رسترانت المنصور السیاحیی رفتیم اونجا ناهار خوردیم گفتم صبر کنید چند دقیقه میخواهم در این رسترانت تلفن به احزاب بزنم برای دریافت تائیدی او در جواب گفت عجله نکن هر وقتی که توانستی شما وقت زیادی دارین.
اولین کاری که کردم به مقر کومه له زنگ زدم گفتم من قبولی کشور سوئد را دریافت نموده ام و از بنده تائیدی میخواهند گفت اسمت چی گفتم فلان خلاصه اسم خودم دادم گفت صبر کنید.
صبر کردم بعد از 5 دقیقه جواب داد متاسفیم شما را نمیشناسیم و به هر کسی هم تائیدی نمیدهیم.
خلاصه به مقر حزب دموکرات کردستان زنگ زدم جواب دادند و گفتند مسئول کمیته ناهار میخورند اینجا نیستند 10 دقیقه دیگر زنگ بزنید.
خلاصه ده دقیقه صبر کردیم دوباره زنگ زدم اینبار صدای مردی شنیدم گفت برو کمپ با کاک قادرالیاسی حرف بزنید تا تائیدی به شما بدهیم شما هیچ فعالیتی به نفع حزب در کمپ انجام نداده اید خلاصه بدون خدا حافظی تلفن را قطع نمودند.
خلاصه به کارین گفتم بیا بریم السعدون اونجا مقر سازمان مجاهدین خلق قرار دارد گفت باشد بریم.
خلاصه به السعدون رفتیم به داخل ساختمان متعلق به سازمان مجاهدین خلق ایران رفتیم زنده یاد نادر رفیعینژاد که مردی خیلی خوشرفتار و خنده رو بود از ما استقبال نمودند چای آوردند و از من سئوال نمودند آیا کاری هستش که از دست بنده بر آید برای شما انجام بدهم در خدمت هستم و من گفتم خیلی ممنون و سپاسگذارم از لطفتان بله سازمان یوان از من تائیدی میخواهند به بنده گفته است تا تائیدی بر روی پرونده و یا کیس شما قرار نگیرد در رفتنت به خارج با تاخیر روبرو میشوید.
خلاصه گفت اینجا باشین منتظر باش بگذار زنگ بزنم تا فکس کنند از قرارگاه خلاصه صبر نمودیم.
بعد ازکمتر از 6 دقیقه فکس کردند و تائیدی در همانجا به خانم کارین تحویل دادم و من از ایشان تا زنده هستم ممنونم و بر روحش روانش شادباش میگویم.
خلاصه کیس اولیم توسط همین آقایانی که امروز سنگ کرمانشاه بر سینه میزنند دزدیده شد و اگر اینطوری نمیشد من باید سال 1990 خارج میشدم از عراق.
حالا با 6 کلاس سواد ادعای رهبری استان کرمانشاه میکنند نوشته یزیر را نگاه کنید.
مثل اینکه یک چوپان بیاید ادعای فوقلیسانس و ادعای رهبری یک شهر بکند بله حرکات دوستان ما هم اینطوری میباشد.
در اصل این یک خیانت بزرگ و ضد انسانی میباشد و باید در این باره همه موضع خود را بگیرند و جلو این دزدان را بگیرند و در باره اشان دست به تحقیقات لازم بزنند و دست به افشاگری بکنند تا همه گذشته ننگین این آقایان دزد را برای همه نمایان بشود و زیر نظرشان قرار بدهند چه در سفرهایشان به اقلیم کردستان و چه در سفرهایشان در خارج مثل سوئد و نروژ.
دزدیدن کیس و فورمهای که مجردها و حتی بعضی از خانوادها پر میکردند جهت خارج شدن از عراق و انتقال به کشور سوم توسط این آقایان مدافع دورغین مردم کرد.
همین آقایان کیس و فورمی که دوستان برای خارج شدن از عراق پر میکردند و اینها هم خود را بعنوان کمیته روابط با یو ان معرفی میکردند تیتر و کمی نوشتها را تغیر میدادند و سپس به دوستان و نزدیکان خویش میفرختند و خیلی زمان هم میگذشت خبری از سوی یوان دریافت نمیکردند در نهایت معلوم میشد که این آقایان فورمها را به دوستان عزیزان خود فرخته اند دوستان و کسانی که به این دزدان پول میدادند زود خارج میشدند و یا کیسها را به اعضای آن زمان احزاب میفرختند و خارجشون میکردند.
دعوت سفیران رژیم به خانه و برقراری روابط پنهان با سرویسهای اطلاعاتی و مخفی رژیم ایران در کشورهای نوردیک.
بنابر اطلاعاتی که ما بدست آورده ایم در کشورهای اسکاندیناوی این آقایان حتی سفیر رژیم ایران نیز چند باری به خانه دعوت نموده اند و لوازم سفر به داخل ایران از راه اقلیم کردستان فراهم شده توسط سفیران رژیم ایران در خارج از کشور که اکثرا از اعضای نیروهای امنیتی و سرویس های مخفی و اطلاعاتی رژیم هستند.
اگر مورد تائید وزارت اطلاعات رزیم ایران قرار نگیرند نمیتوانند در اقیلم کردستان بخصوص زیر سلطه ی اتحادیه ی میهنی کردستان زمین و خانه بخرند.
اگر از سوی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی رژیم ایران مجوز دریافت نکنند نمیتوانند در اقلیم کردستان که زیر سلطه ی اتحادیه ی میهنی کردستان مثل کلار دربندیخان و رانیه سلیمانیه و مناطق گرمیان خانه و زمین بخرند چرا چون اتحادیه ی میهنی کردستان به رهبری مام جلال با رژیم ایران قرارداد استراتژیکی درازمدت امضا نموده اند بر اساس این پیمان نامه کسانی که دارای تابعیت ایرانی هستند نمیتوانند در اقلیم کردستان خانه و زمین بخرند اگر مورد تائید نیروهای برون مرزی اطلاعاتی و سرویسهای مخفی رژیم ایران موسوم به سپاه قدس قرار نگیرند.
بر اساس این معاهده هر فردی که تابعیت ایرانی داشته باشد و بخواهد در اقلیم کردستان بخصوص زیر سلطه ی اتحادیه ی میهنی کردستان خانه و زمین بخرد باید مورد تائید نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم دیکتاتوری مذهبی ایران باشند تا بتوانند در این منطقه خانه و زین بخرند و بر این اساس بوده که سفیر رژیم را به خانه دعوت نموده بودند در سالهای 1996 و دوباره در سال 1999 و بار آخر در سال 2002 بوده بر اساس اطلاعاتی که توسط دوستان برای بنده مخابره نموده اند.
سفر به اقلیم کردستان و ایجاد روابط پنهانی با نیروهای امنیتی و سرویسهای اطلاعاتی رژیم ایران از راه شرکتهای که متعلق به سپاه قدس هستند و در اقلیم کردستان کار میکنند و هموار نمودن سفر به داخل ایران از راه مرز پرویزخان و حاج عمران.
در این رابطه در بالا نوشتم که این آقایان چند سال پیش سفیران رژیم را به طور پنهانی به خانه دعوت نموده اند به این خاطر که شاید سفیران رژیم کمکشان بکنند که تا بتوانند به آسانی در ایران خانه و زمین بخرند و بعنوان پاسداران سیاسی در جهت خدمت به اهداف رژیم در خارج از کشور گام بردارند.
و این اشخاص برای اینکه رد پایشان گم کنند از کشورهای اسکاندیناوی مستقیم به ایران سفر نمیکنند بلکه از راه مرز بین ایران و عراق بعد از اینکه به اقلیم کردستان سفر نمودند وارد ایران میشوند این کار را به دو دلیل انجام میدهند 1 به نیروهای اطلاعاتی رژیم چندان باور ندارند و ترس این را دارند دستگیر بشوند و در اقلیم کردستان رژیم نیروهای مخفی و اطلاعاتی دارد و همراه با آنها با خیال آسوده وارد ایران میشوند و خانه و زمین هم خریداری میکنند و دستور العملهای لازم را دریافت میکنند از سوی دستگاه های اطلاعاتی و امنیتی رژیم و دوباره به اقیلم کردستان باز میگردند.
دلیل دوم که این است این آقایان تحت عنوان پناهنده سیاسی به این کشورها پناهنده شده اند و اگر دست به چنین کاری بزنند اعتبارشان از بین میرود اما فراموش نموده اند که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی این کشورها بر همه حرکات و رفتار این آقایان نظارت دارد.
نامه نگاری در سوئد علیه کسانی که به هر شیوه ای از عملکرد حزبشان انتقاد دارند در آینده منتظر باشد
این نوشتها ادامه دارد و در ماه سپتامبر آینده به یک کتاب تحت عنوان خیانت کاران دیروز کمپ التاش و مدافعان دروغین عوامفریب امروز.
با سپاس فراوان ساموئیل کرماشانی 2/6/2012
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر