چرا بعضی حتا از دمکراتهادر ایران به ملت قوم می گویند و بعضی اتنیسیته؟ روز شنبه دوم سپتامبر
2012
اخیرا بحثی تلفنی (اسکایپی) با یکی از تلویزیونهای کردی داشتم که برنامه ساز آن، پرسشهای زیر را از من نمود.
بنده چون پاسخ به این پرسشها را حیاتی می دانم که برای زندگی در کنار هم بودن ملتهای ایران در یک حکومت دمکراتیک ضروری هستند، لذا
آن را با تصحیحی به دید خوانندگان عزیزی که فرصت نکرده اند آن برنامه را ببینند، می رسانم. در واقع تکرار و گفتن هر چیزی درجامعه به عادت است. عادتها درمجموع دودسته اند یکی عادتهای خوب؛ مانند عادت به پرسیدن، عادت به رفتار نیک و مؤدب بودن، عادت به فرا گیری و مطالعه و غیره. دیگری عادت های بد؛ مانند عادت به دروغ گوئی، عادت به ظاهرسازی ودزدی، عادت به بی تربیتی وعادت به تکرارمکرر مسایل غیر واقعی وبویژه اگر درملاء عام ازآن نکته نظرات ومسایل ناصحیح دفاع دیگرنه عادت بلکه به تز برایمان تبدیل می شود و انسان روی آن نظریه نا صحیح یا تز می ایستد. اینها را انسان از طفولیت عادت می کند و با آن تربیت می شود. حالا تربیت دوگانه از محیط خارج از منزل مؤثر تر باشد یا تربیت منزل به تصادف مربوط است که خود یک بحث مستقل جامعه شناسانه و انسان شناسی است و در اینجا نمی گنجد. بحث امروز ما بر سر مصاحبه قوم و ملت است و پاسخ به پرسشهای مطرح شده. چنانچه علاقمندانی باشند و درباره آن موضوع مطرح نشده بپرسند، من درخدمت هستم. در اینجا برنامه ساز تلویزیون، مستقیم پرسید:
- برخی ازروشنفکران حوزهی سیاسی-اجتماعی در ایران، کُردها را قوم و برخی دیگر ملیت تلقی میکنند در این میان نیز کسانی از مفهوم بینابینی اتنیسیته سخن می گویند شما از منظر حقوقی کُردها را متعلق به کدام مفهوم سیاسی-حقوقی قلمداد میکنید؟
با صراحت باید بگویم، من کردها را بر مبنای واقعیت علمی که تمام خصوصیات یک ملت را دارا هستند ارزیابی یا تعریف می کنم. نکات واجدشرایط بودن را که در ادامه توضیح خواهم داد، آن را روشن می کند. اجازه دهید، قبل ازهر موضوع دیگر، ازشما سپاس گذاری کنم که این امکان را فراهم آورده اید و بنده قادرم مستقیم با عزیزان علاقمند به سر نوشت ملتهای ایران، با بینندگان برنامه تان حرف بزنم. اکنون می کوشم، در حد توانم، به پاسخ به پرسشتان بپردازم.
در واقع اگر ما بخواهیم از دید حقوقی، ملت و قوم و یا گروه های اتنیکی را بررسی کنیم، نخست باید واژه هارا تعریف کنیم و این تعریفهارا بدانیم و ببینیم آیا گروهی که برای مثال ادعای ملت بودن اش را می کند، این حق را دارد یا نه؟ یعنی نخست باید برادری را ثابت کرد و بعد ادعای ارث نمود. دقیق شما درست می گوئید، واقعا عده چشم گیری حتا درمیان دمکراتها هستند که عادتا واژه قوم را برای یک ملت بکار می گیرند. من این رابرای دمکراتها فقط عادت می دانم، مانند عادت به خدا حافظی. بنده دهها انسان روشنفکررا می شناسم که بی دین هستند و به خدائی اعتقاد ندارند اما هنگام جدا شدن ازدوست یافامیل، واژه خداحافظی راغلیظ بکار می گیرند. بنظرم کسی که دمکراتیک فکر کند، هرگز با حق کشی موافق نیست و در حقیقت یک فرد روشن فکر و دمکرات نمی تواند برتری طلب باشد. حالا چرا گفتن واژه قومیت ها، جا افتاده است، این خودمی تواند دودلیل عمده داشته باشد: اول یا واقعا آدم تعریفهای علمی قبیله، قوم و ملت را نمی داند که عذرش موجه است، زیرا درسایه دیکتاتوری برتری طلب به ندرت امکان هست که انسان یاد بگیرد و متأسفانه آنچه که دیکتاتوران تبلیغ کرده و می کنند، جای گزینی است که بصورت عادت در می آید و ترکش خیلی سخت است. دوم اینکه تبلیغ سر سام آور مرکزیت گرایان یا برتری طلبان در جامعه و در مراکز آموزشی و غیره است. البته رهبران اینها دقیق تعریفهارا می دانند ولی بنا به این مثل معروف دروغ گوبلزی که هرچه بیشتر یک تئوری غلط را تبلیغ کنید مردم بیشتر باور می کنند و حتا قشر روشنفکر با وصف اینکه تعریفها را خوب می داند، اما بنا به این مثال عقب افتاده: "گرخواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو"، سخت است خود را قانع کند که بجای قوم، ملت بگوید. حتا این روشن فکر عزیز متأسفانه و احتمالا نمی داند که قوم گفتن، به سود برتری طلبان است. این آقایان و خانمهای راستگرا، گرچه تعریف ملت را خوب می دانند، اما چون به آن عادت کرده اند و احتمالا منافع خودرا درگرو آن می بینند، لذانمی خواهند غیرآنهم باشد، برای آنهامهم نیست اگرحقوق دیگران نیز پایمال شود! بدون توجه به مفهوم واژه، اگر غلط یا درست باشد، آن را بکارمی گیرند. خوب اینها می خواهند یک حکومت مرکزی بوجود آید وبرای ایجاد یک حکومت مرکزی، بنظر آنها، فقط باید یک ملت باشد که حکومتی را تشکیل دهد. در واقع این طرز تفکر در ضدیت با فدرالیسم و ضدیت با تقسیم قدرت است. ببینید ما ازکنار هرمقوله خود ساخته که بگذریم، احتمالا شدنی است، اما ازکنار واقعیت نمی توانیم گذر کنیم. اگرچه واقعیت را سرکوب نمائیم و بازور بخاکش بسپریم، بدون شک روزی سر برخواهد آورد و آبروی مارا می برد. پس نمی توان در دراز مدت هیچ گونه توجیه گری برای تعریفهای نادرست ارائه داد که پایدار بماند. درعلم ملت شناسی داریم که هر کدام از واژه های ذکر شده در پرسشتان معنی خاص خودرا دارد و اگر کسی یاکسانی واجد آن شرایط باشند، یعنی در زیر چتر این گونه تعریفهای زیر قرار گیرند، نمی توان موجودیت آنها را انکار کرد. من بارها این تعریف ها را درمقالات متعدد آورده ام و در اینجا نیز به آنها اشاره می کنم که بینندگان تلویزیون شما این عرایض بنده را مورد توجه قرار دهند و به دروغهای گوبلزی که با تکرار مکرر، عادت شده، زیاد توجه نکنند وخود بامطالعه دقیق و بی طرفانه آنهارا مقایسه نمایند. باخوشحالی باید گفت: دنیای امروزهمه نوع امکانات تحقیق را دراختیار علاقمندان گذاشته است ومی شود، بی طرفانه تعریفهای علمی را دید و مقایسه کرد.
در واقع اگر ما بخواهیم از دید حقوقی، ملت و قوم و یا گروه های اتنیکی را بررسی کنیم، نخست باید واژه هارا تعریف کنیم و این تعریفهارا بدانیم و ببینیم آیا گروهی که برای مثال ادعای ملت بودن اش را می کند، این حق را دارد یا نه؟ یعنی نخست باید برادری را ثابت کرد و بعد ادعای ارث نمود. دقیق شما درست می گوئید، واقعا عده چشم گیری حتا درمیان دمکراتها هستند که عادتا واژه قوم را برای یک ملت بکار می گیرند. من این رابرای دمکراتها فقط عادت می دانم، مانند عادت به خدا حافظی. بنده دهها انسان روشنفکررا می شناسم که بی دین هستند و به خدائی اعتقاد ندارند اما هنگام جدا شدن ازدوست یافامیل، واژه خداحافظی راغلیظ بکار می گیرند. بنظرم کسی که دمکراتیک فکر کند، هرگز با حق کشی موافق نیست و در حقیقت یک فرد روشن فکر و دمکرات نمی تواند برتری طلب باشد. حالا چرا گفتن واژه قومیت ها، جا افتاده است، این خودمی تواند دودلیل عمده داشته باشد: اول یا واقعا آدم تعریفهای علمی قبیله، قوم و ملت را نمی داند که عذرش موجه است، زیرا درسایه دیکتاتوری برتری طلب به ندرت امکان هست که انسان یاد بگیرد و متأسفانه آنچه که دیکتاتوران تبلیغ کرده و می کنند، جای گزینی است که بصورت عادت در می آید و ترکش خیلی سخت است. دوم اینکه تبلیغ سر سام آور مرکزیت گرایان یا برتری طلبان در جامعه و در مراکز آموزشی و غیره است. البته رهبران اینها دقیق تعریفهارا می دانند ولی بنا به این مثل معروف دروغ گوبلزی که هرچه بیشتر یک تئوری غلط را تبلیغ کنید مردم بیشتر باور می کنند و حتا قشر روشنفکر با وصف اینکه تعریفها را خوب می داند، اما بنا به این مثال عقب افتاده: "گرخواهی نشوی رسوا، هم رنگ جماعت شو"، سخت است خود را قانع کند که بجای قوم، ملت بگوید. حتا این روشن فکر عزیز متأسفانه و احتمالا نمی داند که قوم گفتن، به سود برتری طلبان است. این آقایان و خانمهای راستگرا، گرچه تعریف ملت را خوب می دانند، اما چون به آن عادت کرده اند و احتمالا منافع خودرا درگرو آن می بینند، لذانمی خواهند غیرآنهم باشد، برای آنهامهم نیست اگرحقوق دیگران نیز پایمال شود! بدون توجه به مفهوم واژه، اگر غلط یا درست باشد، آن را بکارمی گیرند. خوب اینها می خواهند یک حکومت مرکزی بوجود آید وبرای ایجاد یک حکومت مرکزی، بنظر آنها، فقط باید یک ملت باشد که حکومتی را تشکیل دهد. در واقع این طرز تفکر در ضدیت با فدرالیسم و ضدیت با تقسیم قدرت است. ببینید ما ازکنار هرمقوله خود ساخته که بگذریم، احتمالا شدنی است، اما ازکنار واقعیت نمی توانیم گذر کنیم. اگرچه واقعیت را سرکوب نمائیم و بازور بخاکش بسپریم، بدون شک روزی سر برخواهد آورد و آبروی مارا می برد. پس نمی توان در دراز مدت هیچ گونه توجیه گری برای تعریفهای نادرست ارائه داد که پایدار بماند. درعلم ملت شناسی داریم که هر کدام از واژه های ذکر شده در پرسشتان معنی خاص خودرا دارد و اگر کسی یاکسانی واجد آن شرایط باشند، یعنی در زیر چتر این گونه تعریفهای زیر قرار گیرند، نمی توان موجودیت آنها را انکار کرد. من بارها این تعریف ها را درمقالات متعدد آورده ام و در اینجا نیز به آنها اشاره می کنم که بینندگان تلویزیون شما این عرایض بنده را مورد توجه قرار دهند و به دروغهای گوبلزی که با تکرار مکرر، عادت شده، زیاد توجه نکنند وخود بامطالعه دقیق و بی طرفانه آنهارا مقایسه نمایند. باخوشحالی باید گفت: دنیای امروزهمه نوع امکانات تحقیق را دراختیار علاقمندان گذاشته است ومی شود، بی طرفانه تعریفهای علمی را دید و مقایسه کرد.
اجازه دهید من این تعریفها را به زبان ساده برای برخی از بینندگان محترم شما که احتمالا قبلا نشنیده و یا ندیده اند، عرض کنم:
قوم وقبیله به گروهی ازانسانها گویند که دارای زبان مشترک، رسم و رسومات و لباس مشترک و سرزمین وفرهنگ مشترک باشند. این دیگر هیچ کسی نمی تواند انکارش کند و مورد تأیید همین سازمان ملل متحد ساخته ی محافظه کاران است.
ملت مقوله سیاسی است و تعریف علمی آن تقریبا همان تعریفی است که برای قوم آورده شده با اضافاتی. یعنی بگروهی از انسانها می گویند که دارای زبان مادری مشترک،رسم ورسومات ولباس ویژه خود، سرزمین مشترک،حیات اقتصادی مشترک و وِیژگی های روانی مشترک اند. در اینجا مذهب که برتری طلبان علاقه دارند جهت اثبات توجیه گریهای خود، آن راکه ازنظر فلسفه روبنای فرهنگ جامعه است، بخشی ازتعریف باشد، نیست. بهمین دلیل، روشن است که مذهب کمترین نقشی درتعریف ملت دارد. زیرا ملتهائی هستند با مذاهب گونا گون. برای مثال در ملت فارس یا کرد، ما هم شیعه داریم هم سنی داریم هم مسیحی داریم وهم یارسانی وبهائی وغیره. اجازه دهید چند جمله دیگر در رابطه با تاریخ ملت عرض کنم. درواقع پیش از معمولی شدن اصطلاح ملت در نیمه اول قرن 19 (1848) و انقلاب صنعتی در اروپا، شکلهای تاریخی دیگری از اتحاد انسانها وجود داشتند، مانند طایفه که پیوندخونی و اقتصادی باهم داشتند که ازاتحاد چند طایفه مختلف، قبیله بوجود می آمد. افراد وخانواده های هر قبیله درکمونهای اولیه زندگی باهم، در ابزار تولید شریک می شدند که ازاین ابزار به نوبه استفاده می کردند. با تکامل جهان و جامعه و پیشرفت تکنولوژی این قبایل بیشتر بهم نزدیک می شدند و منافع دراز مدت (استراتژیکی و نظامی)، آنهارا وا می داشت درزمینه های ویژه ای به هم به پیوندند. این تشکل و اتحاد قبایل یاکمون بزرگ ترقوم خوانده می شدکه جمع آن اقوام است. در جوامع نیمه فئودالی، مثلا امپراتوری عثمانی وایران سیستم قومی و عشیره بخوبی دیده می شدند. امروزه درکشورهای خاورمیانه ای به ندرت نشانه هائی ازآن وجود دارند. پس آنگونه که اشاره شد، همان تعریف پیوندهای خونی، زبانی و فرهنگی و دیگر رسم و رسومات و سرزمین مشترک در باره طایفه و قوم نیز پا برجا است که بعد ازآن با اضافه شدن خواستهای مشترک تولیدی و اقتصادی با اتحادچند قوم، ملت بوجود آمد. یکی ازدلایلی که زنده یاد دکتر قاسملو به آن ناسیونالیستهای به ظاهر دمکرات می گفت، آن بود که: "شما حقوق اولیه ما کردها را به رسمیت بشناسید، هرگونه که مارا می نامید اشکالی ندارد، نام زیاد مهم نیست"، نقل به معنی. درواقع عامل اصلی پیدایش ملت، لهستانیها بودند: درسالهای 1772، 1792 و 1795 میلادی. لهستان بین کشورهای روسیه تزاری و پروس آلمان و اتریش سه مرتبه تقسیم شد. مبارزان لهستانی برای شنا سائی ملت خود اولین گام را درسالهای 1830، 1848و 1863 برداشتند. یکی از هنرمندان به زبان آلمانی قطعه ای داردکه رقصی محلی بنام مازورکا دراطراف ورشو ازآن بوجود آمد که به رقص سیاسی تبدیل شده بود و در جنبش سال 1830 نقش مهمی داشته. لهستانی ها درجنبش اول خود شکست خوردند، اما عاقبت درسال 1848 موفق شدند قرار دادی با دولت های روسیه، پروس و اتریش امضاء کنند که آن ها ملت لهستان را در چار چوب کشورهای خود به عنوان یک ملت به رسمیت بشناسند که پس ازحدود دوقرن هنوز، متأسفانه ایران و عثمانی (ترکیه) و دیگر کشورهای منطقه که کردستان بین آنها تقسیم شده، این کار را درباره کردها و دیگر ملیتهای غیر حاکم نکرده اند. بهر حال در سال 1863 این مسئله قطعی شده است و امروزه ملت لهستان بنا به خواست مردم این سرزمین یک دولت مستقل دارد. بدون شک اگردولت های حاکم و قدرتهای مرکزی، حکومت غیر متمرکز یا فدرالیسم را به رسمیت نشناسند و الفبای آزادی و دمکراسی را رعایت نکنند، سرنوشتی جز تکه پاره شدن مملکت نخواهند داشت. حالا در واقع کسانی که واژه اقوام را برای ملتهای ساکن ایران بکار می گیرند، اگر مرکزیت گرا و برتری طلب هم نباشند، باگفتن اقوام به ملتها عادت کرده اند و بدون شک به مرکزیت گرایان خدمت می کنند. اما کسانی که بنا به تعریفهای فوق واژه ملت رابکار می گیرند که چیزی جز واقعیت نیست، فقط حقوق برابر انسانها و ملتها را خواستار اند و بس، تازه بوظیفه دمکراتیک خود عمل کرده اند و دمکرات واقعی اند. کسانیکه واژه اتنیسیته را برای ملت بکار می گیرند، دمکرات هائی هستند که در حقیقت تعریف درست ملت را می دانند و قلبا مایل اند که دمکراسی رعایت شود، اما برای راضی نگهداشتن عادتی ها و دمکراتهای دو دل می کوشند این واژه میانی را بکار گیرند. مثلا برخی از دمکرات های مدافع حقوق بشر خلق حاکم، هستند که باور دارند، ایران کشوری چند ملیتی است. اما بهمان دلیل جرأت نمی کنند آن را بر روی کاغذ بیاورند و واژه اتنیسیته بکار می گیرند و در مطالب نوشتاری، بجای "ملت" ایران مردم ایران می نویسند. این تنها حسن آنهاست که بروز می دهند. دراینجا لازم است مثالی در مورد واژه اتنیسیته بیاورم. من در ژنو (مقر حقوق بشر سازمان ملل) بحثی داشتم با چند نفر از سیاست مداران در مورد واژه اتنیسیته. این واژه ازاتنیک و اتوس می آید یعنی ملت. دراصل یونانی است وترجمه آن به انگلیسی "نایشن" و فارسی ملت است که چون ناسیونالیستها همیشه بر جامعه ایران حاکم بوده اند، آن را در چار چوب تنگ قوم ترجمه کرده اند و هدف خاصی دنبال کرده اند که واژه "ملت ایران" راجا بیاندازند، زیراجامعه چندقومی، ملت می شود. عین ترجمه یک جمله بین المللی انگلیسی بدین شکل است که می گوید: "عبارات یا اصطلاح گروه اتنیستی و اتنیک از واژه یونانی اتنوس گرفته شده که معمولا آن را به "نایشن" (ناسیون یا داس فولک) ملت ترجمه شده است".
در جمله بعدی که سازمان ملل آن را تأیید می کند گفته می شود: "یک گروه اتنیکی به مردمی گفته می شود که دارای هویتی مشخص، گذشته مشخص وفرهنگ خود باشند، از جمله زبان مشترک یا دیالکت".
اخیرا یکی ازشخصیتهای هم میهن برایم یک نامه عمومی و سرگشاده بمردم جهان، فرستاده بود که امضاء کنم. در 3 یا 4 جای نامه واژه "ملت ایران" نگاشته شده بود. من شک ندارم که این هم میهن دمکرات است اما عادتا این را به او قبولانده اند و او تکرارش می کند. من خیلی دوستانه برایش نوشتم، شما که بنده و ملتی که بنده متعلق به آن هستم را بحساب نمی آورید، اگر چه من با محتوای نامه موافقم، چه انتظاری دارید که آن را امضاء کنم؟ اگر شما ملت ایران را به ملتهای ایران تغیر دهید من وصدها نفر دیگ باکمال میل آن را امضاء خواهیم کرد. درپاسخ نوشته بود که ملت خودش جمع است و ملتها جمع درجمع می شود!! من نوشتم، عزیزم این یک توجیه گری ناسیونالیستی است. آرزو دارم شما از ناسیونالیستهای افراطی نباشید. در فارسی خیلی واژه ها داریم که خود جمع هستند مانند ارتش که می شود ارتشها و مردم که جمع اش می شود مردمان، همچنین ملت وملتها. پس توجیه گری نفرمائید سازمان ملل وقوانین آن بایدبرای همه باشد نه برای گروه خاصی. یاباید رومی رومی بود یا زنگی زنگی. اگر واژه ملت برای مردمان کشورهای سویس و کانادا و بلژیک و هند خوب است، بنا بر این باید برای ایران چند ملیتی هم خوب باشد. در غیر آنصورت یک بام و دو هوا خواهد شد. بهر حال ایشان پاسخی نداشتند که بنویسند و از امضاء من چشم پوشیدند، نه این که او امضاء بنده وصدها امضاء دیگر را نخواهد، بلکه به او از طریق "رأی" گیری اجازه نداده بودند.
ــ آیا مفاد قوانین حقوق بینالملل دارای این پتانسیل است که حقوق سیاسی-ملی کُردها در هر کدام از بخشهای کُردستان را برسمیت بشناسد یا اینکه اعتراف بینالمللی از رهگذر قوانین خود دولتهای حاکم بر کُردستان قابل اثبات است؟
البته اگر همه اعضا سازمان ملل، یعنی کسانیکه این قوانین را تصویب کرده اند، واقعا به دمکراسی باورداشته باشند، نه فقط منافع تنگ نظرانه خودرا درسر بپرورانند، می تواند مفاد قوانینی که تصویب شده، دارای این پتانسیل باشد که حقوق ملی نه فقط کردها بلکه همه ملیتهای ایران را برسمیت بشناسد و نه فقط درایران بلکه درسراسر منطقه که ملیتهای غیرحاکم زندگی می کنند. اما متأسفانه بیشتر کشورهای جهان صنعت که در سازمان ملل هم عضو مؤثر و با نفوذ هستند، می کوشند با رعایت به ظارهر دمکراسی از رهگذر قوانین همان دولتهائی که بر بخشهای از کردستان و دیگر ملتها حاکم اند، حقوق اولیه و مسایل ملتها را ببینند. این نکته می تواند کوتاه مدت تداوم داشته باشد، اما بدون شک با پیشرفت آگاهی سیاسی مردم و توسعه تکنو لوژی مدرن کشورهای دمکراتیک مجبورند این حقوق سیاسی ملی خلقها را از زاویه دیگر ببیند و تجدید نظری در سیاست تاکنونی بنماید.
ــ شما برقراری یک نظام فدراتیو مبتنی بر تقسیمات جغرافیایی-ملی را برای ایران میسر و ممکن میبینید؟
پاسخ به این پرسش صراحتا بله است. حتما عملی است، اگر ما به دمکراسی باور داشته باشیم، نه فقط شعار دمکراسی بدهیم. زیرا این مسئله در بسیاری از جوامع پیش رفته و متمدن عملی است و هیچ مشکلی ندارد. ما فقط باید آگاهی توده های مردم را در میان ملیتها بالا ببریم و آنها را با حقوق برابر خود بیشتر آشنا کنیم. امروزه بسیاری از روشنفکران و حتا مردم عادی جامعه از دمکراسی و آزادی حرف می زنند. اگر واقعا ما مفهوم دمکراسی راخوب درک کنیم، می بینیم درجامعه کثیر الملله ایران بایدیک سیستم فدراتیو برمبنای جغرافیائی بوجود آید وحقوق اقلیتهای ملی-مذهبی در چنین جوامع، باید محفوظ باشد. همان کاری که زنده یاد قاضی محمد حدودا 66 سال پیش می خواست انجام دهدکه با سرکوب توسط دیکتاتور وقت، عمرش بقاء نکرد. گاهی، برتری طلبان وتوجیه گران می پرسند: با آن گروهها ازملیتهای گونانگون که از دیار خود مهاجرت کرده اند، چکارمی کنید؟ پاسخ خیلی ساده است، اما این پرسشی تحریک کننده و تفرقه اندازانه است. مهاجرت آزادانه یک امر طبیعی است. اما این حضرات خجالتی نمی گویند که چرا مثلا چند ملیون آذری وکرد وغیره به تهران ودیگر شهرهای بزرگ اجبارا مهاجرت کرده اند؟ با صراحت باید گفت: بدلیل حاکمیت دیکتاتوران تا خرخره و دندان ناسیونالیست و برتری طلب که و لایات رافقیر نگهداشته و می دارند و کارخانه های تولیدی را در مناطق ملت حاکم مستقرکرده و می کنند. همان طور که اشاره شد در یک حکومت فدراتیو، حقوق همه اقلیتهای ملی ومذهبی در تمام نقاط کشور و تمام ایالات بایستی مقدم شمرده و رعایت شود اگر فقط ده خانواده هم باشند. برای این کار، تنها یک سیستم فدرالیسم می تواند در ایران کثیر الملله همه مشکلات را حل کند. در هر صورت اگر آزادی و دمکراسی را فقط شعار برای رسیدن به قدرت نمی دانیم، پس باید بدانیم که این آزادی ودمکراسی درجامعه کثیرالملله ایران ازدالان یک سیستم فدراتیو باید بگذرد، درغیر آن صورت آرامش دراین کشور وجود نخواهدداشت واین باعث تأسف است. البته دیکتاتوران این رامی خواهند وقصدا تحریک می کنند که جودشمنی، بین ملتهای ایران بوجود آید. نیروهای مترقی موظف اند که این نوع تحریک و انگیزه را افشاء کنند و بهیچ وجه حتا امکان ندهند که چنین جوی بوجود آید.
ــ به نظر شما ملیتهای محروم از قدرت ایران مانند کُردها و بلوچها و... با چه ابزاری قادر به احقاق حقوقشان هستند ؟ چه پیشنهادی برای نزدیکی بیشتر نیروهای اپوز- یسیون حکومت ایران دارید؟
ببینید محرومیت از قدرت دولتی مشکل اصلی نیست. فکر نمی کنم ملیتهای غیر حاکم درایران برای گرفتن قدرت کوشش کنند، بلکه آنها می خواهند حقوق مساوی با دیگر ملتها داشته باشند. آنها می خواهند دمکراسی در جامعه بر قرار باشد. آنها می خواهند جلو برتری طلبان گرفته شود که ملتهای ساکن این سرزمین قادر باشند درصلح و صفا باهم زندگی کنند. خوب برای این کار آگاهی لازم است. ابزاریکه امروزه برای کسب حقوق اولیه دردست باید باشد؛ قلم، منطق، آگاهی و اعتقاد به آزادی و دمکراسی است. پدران ما کوشیدند این حقوق اولیه را با زور اسلحه کسب کنند که دشمن با سوء استفاده از نا آگاهی توده ها، آنها را سرکوب کرد. اکنون دیگر زمان آن سپری شده است و ما نمی توانیم چرخ تاریخ را به عقب بر گردانیم. اگر چه دشمن بهر وسیله متوصل می شود که به دو اصل برسد. نخست جلوگیری ازآگاهی توده ها و دوم تفرقه اندازی بین نیروهای مترقی که رهبری توده های رنج و زحمت، برای به دست آوردن حقوق آنها را دارند. پس هوشیاری هرچه بیشتر این نیروها کمک بزرگی به کسب حقوق مردم حق پایمال شده خواهد بود.
پیشنهاد من به عنوان کسی که هیچ انتظاری برای کسب قدرت ندارد، اینست که با اطمینان نیروهای اپوزیسیون، برتری طلب نیستند و به دمکراسی اعتقاد دارند و می خواهند که صلح بر جامعه چند ملیتی ما حاکم باشد، علی رغم اختلاف ایدئولوژیکی احتمالی که دارند، کوشش کنند یک جبهه متحد بوجود آورند. بدون شک چنین جبهه متحدی از داخل مملکت پشتیبان فراوان خواهد داشت و این به سر نگونی رژیم قرون وسطائی در ایران کمک می رساند.
- آیا میتوان انتظار داشت احزاب و گروههای تمامیت طلبی که خواهان حکومت انتقالی هستند، در صورت از میان برداشته شدن حاکمیت کنونی، تغییر موضع بدهند؟ ما برای تغییر موضع آنها نسبت به گروهها و سایر ملیتهای ایران باید چه تدابیری بیاندیشیم؟
آن با تجربه ها، خوب می دانند که بیشتر تمامیت خواهان، افراد برتری طلبی هستند که فقط به قدرت فکرمی کنند و برای کسب این قدرت انواع واقسام قولهارا می دهند وواژه های دمکراسی وآزادی را ازهمه بیشتر برزبان می آورند. همینکه خواسته شود که برای نمونه، زبان مادری موردتوجه باید قرارگیرد، یاحق تعیین سرنوشت ملتها باید در قانون آینده مملکت گنجانده شود، بلافاصله مهر تجزیه طلبی به انسان می زنند. بهر صورت و بقول معروف من چشمم آب نمی خورد این آقایان بعد از گرفتن قدرت در دست به عهد خود وفا کنند. همانطور که آیت الله خمینی وفا نکرد بی تردید اینها هم نمی کنند و بازور سرنیزه بامردم رفتارخواهند کرد همانگونه که دریک بحث دمکراسی و آزادی دربرابر بیش از 300 نفر مرحوم آقای دکتر داریوش همایون گفتند که اگر اقلیت از اکثریت پیروی نکند با سرنیزه با آنها رفتار می شود. نقل به معنی. در هرصورت اگر آنها تغییر موضع بدهند و دمکراسی و برابری را بپذیرند کار بسیار خوب و مورد قبول و مورد استقبالی است. منتها از هم اکنون باید با آنها قرار داد نوشت و موظف کرد که به قول و قرارخود پایبند بمانند. این مسئله تنهایک تضمین دارد و آن آگاهی اجتماعی اکثر توده ها است و بس. من باز تکرار می کنم، تنها تدبیر ما آگاهی بیشتر دادن به توده هاست. هیچ راه صلح آمیز دیگری بنظر من نمی رسد. ما اگر کوشا نباشیم و عقب نشینی کنیم، بدون شک دشمن بر ما چیره خواهد شد. پس تنها راه آنست که باید در راه آگاهی توده ها عمل کرد و بدین ترتیب کسب پشتیبانی هرچه بیشتر نمود. آنزمان است که دشمن در برا بر نیرو و منطق توده ها خلع سلاح خواهد شد. این وظیفه سنگینی است که انسان در برابر انقلابیون و روشنفکران جامعه قرار می دهد. اما چاره ای جز این نداریم.
دوست دارم خودتان هم مسائل دیگه به سئوالها زیاد کنید یا در بین سئوالها سئوالهای دیگه مطرح خواهیم کرد ولی دوست دارم خودتون هر چیزی مهم و لازم میدونید اضافه کنید به سئوالها.
چیزی که من به همه نیروهای دمکرات از راست سلطنت طلب تا چپ رادیکال توصیه می کنم، آنست که باید بدانند جهان ما تغییر کرده و ملتهای منطقه در مجموع بدلیل پیشرفت تکنولوژی وسهل شدن ارتباطات آگاه تر ازپیش شده اند، اگر پدران ما چشم بسته همه چیزرا قبول می کردند وبه آن عادت کرده بودند،دنیای مدرن ونسل دجیتال دیگر متد و روش گذشته را نمی پذیرند. پس اگر واقعا صلح می خواهیم، آن گونه که در پیش اشاره کردم، باید از برتری طلبی و هژمونی ملت خاصی بر دیگر ملتها دست برداریم و دشمنی ایدئولوژی را کنار بگذاریم و بر یک نکته توافق کنیم و آن رسیدن به جامعه دمکراتیک است. اگر برخی از دست راستی ها این اصل را نمی پذیرند در افشای آنها بکوشیم و ترد کنیم متد و روش کار آنهارا. با تشکر (برنامه ساز تلویزیون)
هایدلبرگ، آلمان فدرال 27.9.2012 دکتر گلمراد مرادی
http://yarsan-dm.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر