Pages

۱۳۹۱ مهر ۱۶, یکشنبه

تفسیر سیاسی هفته نوشته: منشه امیر سرطان در اندام رژیم، سخت ریشه دوانیده است!



تفسیر سیاسی هفته

نوشته: منشه امیر

سرطان در اندام رژیم، سخت ریشه دوانیده است!

به خیابان آمدن شماری از بازاریان و دلالان ارز که فریاد می زدند "تانک، توپ، فشفه، دلار باید نصف بشه" هیچ یک از ناظران آگاه در امور ایران را شگفت زده نکرد.


شگفتی تنها در آن بود که چگونه دنیای عرب در همسایگی رژیم ایران این چنین می خروشد، و به ویژه در سوریه مردم از جان گذشته قربانی ها را تحمل می کنند و به پیکار علیه رژیم سرکوبگر ادامه می دهند، ولی در ایران این چنین آرامش برقرار است و آب از آب تکان نمی خورد.
البته همگان می دانستند که این، آرامش پیش از طوفان است و نارضایی مردم از رژیم آتش زیر خاکستر است که می تواند ناگهان شعله کشد و سران حکومت را در آتش خود بسوزاند – ولی هنوز هم کسی نمی تواند پیش بینی کند که چنین خیزش گسترده چه هنگام آغاز خواهد شد، چه زمان به درازا خواهد کشید و چه موقع به نتیجه خواهد رسید.
بسیاری از خوش بینی هایی نیز که هفته پیش، به دنبال تظاهرات خیابانی گروهی از بازاریان ناراضی در گزارش های خبری ابراز شد، اغراق آمیز بود.
رسانه های بیگانه نیز در این زمینه به بزرگ نمائی پرداختند و حتی برخی ارزیابی کردند که "بهار ایرانی" (بر وزن "بهار عربی") آغاز شده است.
ولی دراز مدتی است که مردم ایران از بحران اقتصادی و فقر و ناداری جانشان به لب رسیده است.
چگونه ممکن است کشوری که بر روی دریایی از نفت خفته، مس و آهن و معادن دیگر هم دارد، مردمانش سخت کوش هستند و همیشه در پی علم و دانش بوده اند، این چنین در فقر و مصیبت فرو رفته و یاری رسی نیست؟
کشور برزیل را در نظر بگیرید که سی و چند سال پیش، در همان سال هایی که ایران در اوج شکوفایی اقتصادی بود و سطح زندگی مردم به سرعت بالا می رفت و حتی کارگران نیز این توان را یافته بودند که اتومبیل شخصی بخرند (ولی حکومت اسلامی آمد و همه را به باد داد)، برزیل در پایین ترین سطح مذلت و بحران و فقر و گرسنگی مردمانش قرار داشت.
ولی در این سی و چند سال، برزیل چنان در مسیر شکوفائی اقتصادی و بهبود وضع زندگی مردم به پیش رفته که به زودی در مقام پنجمین کشور پیشرفته جهان قرار می گیرد – و این در حالی که ایران را گام به گام، می کوشند به عصر حجر باز گردانند.
خانم شاعره ای به این پرسش پاسخ گفته که چرا مردم ایران این چنین عقب افتاده و محنت زده شده اند.
دکتر صدیقه وسمقی در شعر ساده خود می گوید: آنان نان را از دهان مردم ایران گرفتند و به دولت آدمکش سوریه دادند، به حزب الله لبنان و به حماس دادند، به ونزوئلا و بولیوی دادند، خرج ساخت موشک کردند، در راه تولید بمب هسته ای به هدر دادند و به جیب خود ریختند و صرف شکوه و جلال فریبکارانه رژیم خویش ساختند.
سران رژیم اکنون احساس می کنند که کفگیر به ته دیگ خورده و از آن مبالغ کلان چیز قابل ملاحظه ای نمانده و ذخیره های ارزی به باد رفته و رژیم دیگر توان آن را ندارد که نان مردم را تأمین کند و آرامش و آسایش برایشان به وجود آورد.
رژیم کمونیستی اتحاد شوروی 74 سال دوام آورد، ولی بالاخره فرو ریخت – و امروز در حکومت اسلامی ایران، ما همه آن علل و ریشه ها را می یابیم که این نظام را نیز گام به گام به سوی پرتگاه سقوط و نیستی پیش می راند.
در اتحاد شوروی، افرادی که ادعا می کردند ایمانشان "نجات امام زمانی طبقه کارگر" (پرولتاریا) است، در ابتدا صادقانه در این راه کوشیدند. ولی خیلی زود دریافتند که وعده های آنان توخالی بوده، زیرا ساختار سیاسی حکومتشان به آن گونه نیست که رفاه و پیشرفت را امکان پذیر سازد.
در حکومتی که بر پایه های استبداد و ظلم استوار است، و دهان ها را می بندند و زبان ها را می برند و اندیشمندان را به زندان می اندازند و یا به سر چوبه دار می کشانند، کارگر هم در فقر خود باقی خواهد ماند و فساد مالی همه جا را فرا خواهد گرفت و کار به اختلاس های سه هزار میلیارد تومانی کشانده می شود.
در چنین رژیمی بیکاری به اوج می رسد و در کنار آن فقر سر بلند می کند و طبقه متوسط و خرده بورژوا نابود می شود و برخی آقازاده ها به ثروت های نجومی دست می یابند.
در یک لحظه معین تاریخی، همه چیز برهم می ریزد و آن بنای عظیم همانند یک کاخ کاغذی فرو می افتد و از آن پس نه از تاک نشانی می ماند و نه از تاک نشان!
در دوران شوروی کمونیستی، این روند 74 سال طول کشید – ولی در دوران اینترنت و فیس بوک و تویتر و ماهواره و تلویزیون و موج کوتاه ممکن است بسیار کوتاه تر باشد.
در حکومت ایران، پیرامون این پرسش که چه چیزی موجب چهار برابر گردیدن نرخ ارزهای خارجی در ظرف هفت سال دولت احمدی نژاد شده، دیدگاه های مختلفی بیان گردید.
نماینده ولی فقیه در ورامین گفت: "گرانی ها یک امتحان الهی است".
یک آخوند دیگر گفت: "گرانی ها هیچ توجیه منطقی ندارد".
سومی گناه را به گردن ناتوانی های دولت احمدی نژاد انداخت و خود احمدی نژاد دو گناهکار دیگر را به صلابه کشید که یکی تحریم های بین المللی و دیگری دشمنی های افرادی چون خانواده لاریجانی بود.
جز احمدی نژاد، هیچ یک از سران رژیم حاضر نشد اعتراف کند که تحریم های جهانی واقعا یک عامل اصلی این بحران بوده است.
چگونه ممکن است هنگامی که درآمد حکومت از فروش نفت به نصف می رسد و همین پول نصف را نیز نمی توانند نقد دریافت کنند (زیرا شبکه جهانی سویفت داد و ستد ارزی را به روی آن ها بسته است)، باز هم دولت ارز در بازار تزریق کند و عرضه را به پای تقاضا برساند تا قیمت ها بالا نرود؟
احمدی نژاد با یادآوری این واقعیت که تحریم ها اثر بخش بوده، شهامت نشان داد – گرچه خود او نیز تا پیشتر ادعا می کرد که تحریم ها کوچکترین تأثیری بر اقتصاد حکومت نداشته و ندارد.
ولی در کنار این امر مسلم، بی لیاقتی و ناکفایتی حکومت و کل ساختار نظام به همان اندازه در ایجاد بحران اقتصادی گناهکار است.
سیاست های اقتصادی دولت احمدی نژاد یک فاجعه است.
او پیشتر گفته بود که مهندس است و به اقتصاددان نیاز ندارد و تلاش کرده بود مدیریت بانک مرکزی را نیز به دست گیرد.
یارانه ها را در بدترین شرایط  مالی رژیم باطل کرد و از پرداخت یارانه مستقیم و منظم به مردم باز ماند.
ولی از همه این ها بدتر، افزایش بی رویه واردات از چین، (که تلاشی عاقبت نیاندیشانه برای پائین نگاهداشتن بهای کالا بود)، کمر صنعت بومی ایران را شکست و کارخانه ها را به تعطیلی وا داشت و کارگران بیکار شدند.
احمدی نژاد وعده کرد در ظرف یک سال بیش از یک میلیون محل کار تولید خواهد کرد. ولی این وعده سر خرمنی بود و نه تنها کار ایجاد نشد، بلکه بیکاری رشد بیشتر داشت.
یک اقتصاددان کم تجربه نیز می داند که وقتی تولید داخلی کاهش می یابد، بیکاری بالا می رود، اجناس گران و گران تر می شود، ارزش پول ملی نیز پائین می آید و نرخ ارزهای خارجی بالا می رود.
این را هر طفل به مکتب نرفته ای نیز می داند – ولی دولت احمدی نژاد نمی داند.
ظاهراً اعتراض بازاریان فروکش کرده و بسیار زودگذر بوده و پیش از آن که بتواند مردم را به سوی خود بکشاند سرکوب گردیده است.
ولی ساختار اقتصادی رژیم بیمار است و آن بیماری در آینده ای نه چندان دور، خواه و ناخواه، عود خواهد کرد.
حکومت اتحاد شوروی فرو ریخت،
نه به آن علت که بمب اتم نداشت تا بتواند خواست خود را بر رقیب تحمیل کند؛
نه به خاطر آن که نتوانسته بود "نظام امام زمانی پرولتارئی" خود را بر دیگر کشورهای جهان بقبولاند.
فروپاشی علل دیگری داشت: در دنیائی که دو اسبه به سوی ترقی پیش می رفت، ساختار سیاسی سرکوبگر رژیم این امکان را به مردم شوروی نمی داد که در راه بهبود وضع زندگی خود گام بردارد.
بی جهت نبود که بیکاری بالا رفت، فقر افزایش یافت و سوء استفاده های مالی به حدی رسید که بوی گند آن فضای جهان را پر کرد.
حکومت ایران نیز اکنون خود را در همان بن بست می یابد.
بن بستی که از ماهیت مطلقه گرائی حکومت دینی ناشی می شود و زهر مرگ خویش را نیز در دامان خود می پروراند.
اگر اقتصاد ایران قوی بود، اگر تولیدات کشور بالا بود، اگر صادرات غیرنفتی رونق می گرفت، اگر آبادانی در کشور به مراحل جدی و عملی می رسید، آن گاه نرخ دلار و دیگر ارزهای خارجی نیز ثابت می ماند و شاید حتی پائین می رفت  و در هر حال به چهار برابر قیمت نمی رسید.
ولی مشکل در آن است که این رژیم و این رژیم بازان، آن توان و لیاقت و تجربه را ندارند که بتوانند در این راستا گام بردارند و کشتی به گل نشسته رژیم را از غرق شدن نجات دهند.
تظاهرات اعتراضی بازاریان کوتاه و پراکنده بود و حکومت برای فرو نشاندن آن به تلاش چندانی نیاز نداشت. ولی اشتباه می کنند آنانی که می اندیشند غائله فرو خوابیده و کاروان رژیم به راه خود ادامه می دهد.
حکومت کنونی ایران مریض است و تظاهرات هفته پیش تنها یکی از نمادهای آن بود – مانند سرطانی است که سخت ریشه دوانیده  که حتی وقتی یک ریشه آن را که بخشکانند، بیماری از جای دیگر نمایان می شود.
ساختار حکومت است که باید تغییر یابد، و گر نه این فرونشانی های نقطه ای دردی را دوا نمی کند
اورشلیم: 15 مهر ماه 1391 – 6 اکتبر 2012

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر