نویسنده آقای گول کو
دوستان عزیز بیست روز پیش نیروهای عراقی و نیروهای ارتش قدس ایران به قرارگاه اشرف حمله کردند و از صد نفر ساکنین آنجا 52 نفر را به طرز وجشیانه ای قتل عام کردند. در سر و چشم و صورت آنها تیر خلاص شلیک کردند. همه جای کمپ را بمب گذاری کردند و شش زن و یک مرد را گروگان گرفتند. از آن روز خونین نزدیک به سه هزار و صد انسان در کمپ لیبرتی و صدها نفر در سراسر جهان در اعتصاب غذا هستند تا در این میانه که همه لاشخورها میخواهند مردم ایران را ببلعند بتوانند در اولین مرحله یاران خود را نجات دهند زیرا گروگانها در معرض شکنجه و استرداد به ایران هستند. در مرحله دوم باید امنیت خود لیبرتی تامین شود زیرا ارتش عراق با 5 حمله اثبات کرده که فقط دنبال کشتار مجاهدین است.
در این روزها اکثر دوستان با ایی میل و تویت و حداقل دنبال کردن و پست کردن اخبار اعتصاب ها و یا گروگانها نمی گذارند این مسئله به فراموشی سپرده شود. یک عده از دوستان هم هستند که اصلا انگار نه انگار چنین اتفاقی افتاده. در عوض به این فیلم و آن کتاب و فلان نویسنده و فلان گل و بلبل میپردازند و صد البته که برای قتل عام سال 67 خیلی دلسوزی میکنند و از حقوق این ملت و آن کشور هم دفاع میکنند. این یعنی چه؟ یعنی آن هفت گروگان که الآن زیر دست آن قاتلین هستند و یا آن دختر و پسری که پدر و مادر و یا خواهر و برادرش با گلوله در مغز کشته شدند و حتی اجازه ندارند جسدشان را ببینند آدم نیستند؟ چون اسم مجاهدرا آوردن خطرناک است؟ یا مجاهد چون روسری سرش میکند خونش حلال است؟
این اتفاق همه ماسک های روشنفکری را از صورتها برداشت. اینطور آدمها اگر سال 67 هم از قتل عام ها خبر داشتند احتمالا در فستیوالی چیزی بودند و رویشان را آنور میکردند. شما به خیر و من به سلامت. اگر دیگر در لیست دوستان من نیتسید به این دلیل است که ماسک حقوق بشر و انسان دوستی از چهره تان افتاده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر