Pages

۱۳۹۸ فروردین ۶, سه‌شنبه

اوونچنان رونق اقتصادی ایجاد کنم که دیگه خوردن نون و پیازم براتون آرزو بشه ... تا آخوند در حاکمیت باشد زندگی مردم ایران از این بهتر نخواهند شد چون آخوند همم دزد است و هم تشنه بخونوو باید مردم به پا خیزند اگر جواب مسالمت آمیز بی جواب بود باید بگویم متاسفانه باید گلوله با گلوله جواب داد تا برچیدن این انگلهای کثیف در کشور آهورامزدا


اوونچنان رونق اقتصادی ایجاد کنم که دیگه خوردن نون و پیازم براتون آرزو بشه ... تا آخوند در حاکمیت باشد زندگی مردم ایران از این بهتر نخواهند شد چون آخوند همم دزد است و هم تشنه بخونوو باید مردم به پا خیزند اگر جواب مسالمت آمیز بی جواب بود باید بگویم متاسفانه باید گلوله با گلوله جواب داد تا برچیدن این انگلهای کثیف در کشور آهورامزدا
روزی و روزگاری دهکده ای بود بدون کدخدا بود مردم دهکده بدون کدخدا زندگی خوب و سالمی داشتند و مردم نادان به درب و دیوار زدند که کدخدا میخواهند روزی حسن کچل بر سوار خرش از نزدیک دهکده رد میشد دید که مردم خیلی پریشانند سئوال نمود گفت چه شده کی مرده ؟ مردم گفتند کدخدا میخواهیم و حسن کچل کمی صبر نمود و به فکر عمیقش رفت و گفت حاضرین من را بعنوان کدخدای خودتون قبول کنید مردم با کف زدن گفتند اری خوش آمدین و خلاصه حسن کچل از روز اول به بهانه ای اینکه داخل دریاچه طلا وجود دارد دسته دسته مردان دهکده را روانی دریا نمود 5 مرد جوانی باقی مانده بودند که زیر بار حسن کچل نمیرفتند که خود را به دریا به اندازند تا روزی حسن کچل با عضبانیت آمد گفت چرا نمیرین زیر دریا یکی از جوانها جواب داد ما منتظر بازگشت بقیه هستیم که قرار است با طلاهای فراوانی بازگردند.. حسن کچل خندید و گفت شما برین همه با هم بزگردین بهتر است از سوی دیگر زنان دهکده جمع شده بودند که حسن کچل را از پای در آورند و به حسن کچل حمله نمودند و تا بتوانند حسن کچلی که نیروهای برای خودش ساخته بود و مزدورانی دور و برش جمع آوری نموده بود به چند سالی طول کشید تا حسن کچل خرسوار باد آورده کدخدا شده را بر دارند تا برداشتن حسن کچل دهکده به طور کلی ویران شده بود مردانی که باقی مانده بودند یاخی شده برای مبارزه با حسن کچل احمق

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر