قاسملوی عضو دفتر سیاسی حزب کمونیست توده و یک کمونیست واقعی برای خمینی لبیگ گفتند!
حزب دموکرات در سال ۱۳۲۷ با کمیته ی کمونیستی حزب توده شاخه ی کردستان ارتباط برقرار کرده و تحت تأثیر مستقیم سیاست های کمونیستی آن قرار می گیرد. با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ این ارتباط دچار بحران می گردد و از آن پس حزب دمکرات گاه به کاپیتالیسم و گاهی به چپ کمونیستی گرایش می یابد. این دوگانگی و سردرگمی که به واسطه عدم ارتباط با مادر اصلی یعنی شوروی و حزب توده ایجاد شده موجب بروز چند دستگی در میان حزب می گردد.
بعد از انعقاد کنگره چهارم در ۱۳۵۹ و کنگره هشتم در ۱۳۶۷ انشعاب درونی علنی می گردد و طرفداران چپ کمونیستی توده ای که خواستار قهر انقلابی و مبارزات مسلحانه و همراهی با بعثی های سوسیالیست بودند به رهبری قاسملو شاخه خود را جدا نموده و دیگر دمکرات های خواهان مبارزات مسالمت آمیز روش اصلاح طلبانه را در پیش گرفتند و عملاً حزب دمکرات دو بخش شد. شاخه ی خشونت و اسلحه به رهبری قاسملو و شاخه مسالمت و مبارزات سیاسی به رهبری غنی بلوریان و دیگران.
ابراهیم یونسی می گوید: بعدها فهمیدم و تا این اواخر نمی دانستم که اعضای حزب دموکرات کردستان چون به تهران می آیند عضو حزب توده می شوند و چون به کردستان می روند، عضو حزب دموکرات کردستان می شوند. هم چنین مهندس هیثمی در خاطراتش از غنی بلوریان در زندان عادل آباد شیراز چنین نقل کرده است که
« به آقای بلوریان گفتم: آ غنی! یک سئوال خودمانی دارم. شما که در کردستان بر اساس پنج دوره ی تاریخ مارکس در دوره ی خان خانی و فئودالی به سر می برید، چه طور مرحله سوزی کردید و حزبی کمونیستی راه انداختید؟ گفت: «وقتی حزب دموکرات کردستان رهبری حزب توده و ستاد زحمتکشان شوروی را بپذیرد، دیگر کردستان کمونیستی می شود، هر چند در دوران فئودالیسم باشیم.» یعنی به روابط درون کردستان و عقاید موجود در آن کاری نداشتند و برایشان مهم نبود که این مردم مسلمانند یا مسیحی
یا ماتریالیست، مهم این بود که افسار گردن شان به دست کسانی بود که می پنداشتند قوی اند و قدرتمند و مهم تر این که این به اصطلاح قدرتمندان همفکر و هم عقیده یشان بودند اما مردم منطقه فقط ابزاری بودند جهت رسیدن آنان به اهداف پلیدشان نه چیز دیگر.
یا ماتریالیست، مهم این بود که افسار گردن شان به دست کسانی بود که می پنداشتند قوی اند و قدرتمند و مهم تر این که این به اصطلاح قدرتمندان همفکر و هم عقیده یشان بودند اما مردم منطقه فقط ابزاری بودند جهت رسیدن آنان به اهداف پلیدشان نه چیز دیگر.
حزب دمکرات توده ای قاسملو به شورای ملی مقاومت سازمان منافقین خلق ایران به رهبری مسعود رجوی می پیوندد هر چند حزب دموکرات سوسیالیست عقاید مذهبی شیعی آنان را نیز هم چون عقاید اهل سنت نمی تواند بپذیرد عاقبت در سال ۱۹۸۵-۱۳۶۴ از شورای ملی مقاومت جدا می شود. اما در عوض به دامن سرچشمه و پدر دیگرش می رود و در سال ۱۳۷۱ در آلمان رسماً به عضویت انترناسیونال سوسیالیست پذیرفته شد و با در پیش گرفتن برنامه ، حکم و قانون سوسیالیزم دمکراتیک مورد حمایت و پشتیبانی اکثر احزاب و سازمان های سوسیالیست دنیا قرار گرفت. فرزندی که چندین پدر داشته باشد طبیعی است که هر چند گاهی به دامن یکی از آن ها پناه ببرد تا شاید نسبش مورد تأیید و حمایت یکی قرار گیرد.
در مورد قاسملو باید گفت که طبق خاطرات کیانوری رهبر حزب توده، وی از اعضای حزب توده بوده اما نکته جالب این جاست که در سال ۱۳۴۳ بیانیه ای از جانب حزب دمکرات صادر می گردد و اشخاصی را تحت عنوان خائن که با سرویس های اطلاعاتی دولت مرکزی همکاری داشته اند به مردم معرفی می کند که می توان به:
۱- وهاب بلوریان عضو کمیته مرکزی حزب دمکرات در سال ۱۳۳۴-۱۳۳۵
۲- عبدالرحمن قاسملو
اشاره کرد که هر دو توسط دولت مرکزی دستگیر می شوند اما قاسملو به دلیل همکاری و سوابق گذشته اش و دادن اسامی تعداد زیادی از اعضای حزب زود آزاد می شود اما بلوریان تا سال ۱۳۵۷ در زندان می ماند.
در سال ۱۳۴۳ به واسطه همکاری مصطفی بارزانی در کوی سنجق کنگره دوم حزب دمکرات برگزار شده و عبدالله اسحاقی با نام مستعار احمد توفیق به عنوان دبیر کل حزب دمکرات انتخاب می شود. در همین کنگره عبدالرحمن قاسملو به علت خیانت به جنبش خلق کرد و همکاری با اداره اطلاعات ایران ساواک از حزب و حتی از عراق اخراج می گردد. و بنا به پاره ای اسناد و مدارک با بورسیه ی اطلاعات ایران به چک واسلواکی می رود و در شهر پراک به تحصیلاتش ادامه می دهد و در همان جا با یک زن «یهودی» اهل چک ازدواج می کند و این هم می شود قوز بالا قوز. کمونیسم بس نبود.
بارزانی که وابستگی آن به دولت ایران غیر قابل انکار است می فهمد که کنگره ای که عامل برگزاری آن وی بوده باعث شده که مهره ی اصلی اطلاعات ایران در آن حذف شود و این می توانست برایش گران تمام شود به همین دلیل با راهنمایی ها و دستورات ساواک ایران بارزانی به احمد توفیق فشار آورده و قاسملو از این موقعیت استفاده نموده و گروهی را از اعضای حزب با خود همراه می کند و درگیری میان احمد توفیق و کودتای قاسملو با حمایت بارزانی و اطلاعات ایران شروع می شود. هر چند ابتدا غلبه با گروه احمد توفیق است اما احمد توفیق عاقبت توسط بارزانی ها به بارزان تبعید می شود اما پس از مدتی به بعثی ها پیوسته و در بغداد ساکن می شود و در همان جا نیز به قتل می رسد که مشخص نشد حزب دمکرات گروه قاسملو این کار را کرده یا بارزانی ها. در هر صورت کاری صورت گرفت به نفع اطلاعات ایران ساواک.
قاسملو با وجود آن که عامل ساواک در داخل حزب دمکرات بود و این سیستم را به خوبی می شناخت برای مدتی هم کارمند دولت سوسیالیستی بعث عراق شد. یعنی زمانی که در چکسلواکی کمونیستی تحصیلاتش را به اتمام می رساند و وارد عراق می گردد در اداره ی اقتصادی دولت بعثی عراق استخدام می شود و ماهانه ۳۰۰ دینار به عنوان حقوق دریافت می کند. بازی جالبی است، نه؟ حالا نوکر و جاسوس ساواک است علیه حزب دمکرات و صدام و اندکی پس از انهدام سلطنت پهلوی و ساواک جاسوس و نوکر حکومت سوسیالیستی بعث عراق است علیه حکومت ایران.
قاسملو رسماً در سخنرانی خود در اوایل انقلاب ۵۷ ایران از بختیار و دیگر همراهان وی در برابر انقلابیون حمایت می کند و بر خلاف رأی دیگر اعضای حزب در دفاع از صلح و مبارزات مسالمت آمیز قاسملو در ۲۳ بهمن ۵۷ شهربانی مهاباد و در ۳۰ بهمن به همراه گروهش پادگان مهاباد را خلع سلاح نموده و عملاً وارد مبارزات مسلحانه ای می گردد که سرانجامش را دیدیم.
پس از درگیری های میان نیروهای صفدری که در پادگان بودند و افراد احمد مفتی زاده که برای سلاح و فشنگ رفته بودند، هواداران کومله و دیگر متحدین کمونیست آن رادیو و تلویزیون سنندج را گرفتند و تقریباً شهر را در کنترل خود می گیرند و با چنین خطابی بلوریان و همراهش را به عنوان نمایندگان حزب دمکرات به شهر سنندج راه نمی دهند که شما مزدوران بارزانی و از آن مهمتر نمایندگان حزب بعث هستید… .
پس از تخلیه پادگان مهاباد و خروج از این شهر قاسملو علاوه بر مخالفت های جلال طالبانی و بلوریان اعلام می کند که می خواهد با حزب بعث وارد مذاکره شود و عاقبت همین کار را هم می کند و جالب این جا ست که مقرش را تا انهدام حکومت صدام حسین در زیر نفوذ بعثی های سوسیالیست قرار داد نه در دیگر مناطق کردستان .
به هر حال در تاریخ سوم بهمن ۱۳۵۸ با حضور ۳۱۰ نفر از نمایندگان کنگره چهارم حزب دمکرات به مدت پنج روز برگزار شده و موارد زیر را با اکثریت قاطع تصویب می کنند:
۱- حزب دموکرات از جمهوری اسلامی پشتیبانی می کند
۲- حزب دموکرات آیت الله خمینی را رهبر جمهوری اسلامی می داند
۳- حزب دموکرات از مرزهای ایران در کردستان حفاظت می کند (منظور این که علیه بعث مبارزه می کند)
۴- حزب دموکرات علیه امپریالیسم مبارزه می کند
۵- حزب دموکرات خواهان دموکراسی برای ایران و خود مختاری برای کردستان است.
حالا طبیعی است که گروه قاسملو دست به کار شود و همین کار را هم می کند، عبدالله حسن زاده را اسماً به حاج عمران می فرستد تا با بعثیون وارد مذاکره گردد اما پشت پرده چیزهای دیگری برنامه ریزی شده، و حسن زاده با هلی کوپترهای عراقی وارد کرکوک می شود و دستورات را از احزاب سوسیالیست بعث جهت تصویب در کنگره ای که پایان یافته نزد قاسملو می فرستد بدین مضمون:
۱- باید دو تن از افسران ما (یعنی افسران بعث) برای رساندن کمک و تحویل پول و لوازم جنگی پیش شما باشند. از آن طرف باید دو نفر از اعضای دفتر سیاسی حزب دموکرات ایران پیش ما باشند (یعنی پیش بعثی ها) تا در صورت لزوم مورد مشورت قرار گیرند.
۲- حزب دموکرات لازم است اطلاعات خودش را درباره نیروهای ارتش ایران که به مرزهای ما نزدیک می شوند یا پادگان های مرز مرزی منتقل می شوند، به ما بدهند و آمار سرباز و نوع اسلحه و تعداد آن را برای ما مشخص کند.
۳- لازم است ما را از مشخصات همواپیماها و هلی کوپترهای ایران مطلع سازند و بگویند که تجهیزات آن ها از کدام کشور تأمین می شود.
۴- حزب دموکرات باید شعار سرنگونی رژیم آخوندی را اعلام کند.
۵- حزب دموکرات باید جلوی کردهای شمال را بگیرد و اجازه ندهد آن ها به عراق نزدیک شوند و از خاک ایران استفاده کرده و با حکومت عراق بجنگند.
۶- حزب دموکرات باید چگونگی رابطه رژیم ایران با کشورهای دیگر را برای ما روشن کند و نام کشورهایی را که ایران از آن ها اسلحه تهیه می کند به ما بگوید و نوع اسلحه ها را نیز مشخص کند.
بله، در این جاست که حزب دموکرات برای چندمین بار متلاشی می گردد و گروهی به اصول تصویب شده توسط اعضای کنگره پایبند می شوند و گروهی به رهبری قاسملو هم به دامان پدر جدید خود یعنی بعث سوسیالیست عراق بر می گردند. و کسانی چون غنی بلوریان، فاروق کیخسروی، فوزیه قاضی دختر قاضی محمد به اصول انتخابی کنگره پایبند شده و از گروه قاسملو جدا می گردند که عده ای از این ها چون فاروق کیخسروی زندانی و بعد به امید این که توسط ایران اعدام گردد به خیانت تحویل ایران داده می شود. و یازده عضو دیگر کنگره نیز توسط حزب دموکرات دستگیر شده و از یک تا سه سال و نیم در زندان حزب دموکرات به رهبری قاسملو می مانند و یا چون جعفر کروبی که ایشان هم جدا شده بود و زیر بار خیانت خفت بار جدید نرفته بود به همراه برادرش در جلو چشم مادر و خواهرشان در حیاط منزل شان به قتل می رسند. غنی بلوریان به کوه ها پناهنده شده سپس وارد حزب توده می شود و بعد وارد شوروی شده و سپس به اروپا می رود و ساکن می شود.
همین قاسملو زمانی که در انتخابات مجلس تهران به عنوان کاندیدا در شهر مهاباد شرکت می کند رأی نمی آورد به همین دلیل انتخابات را ابطال می کنند و نمی گذارند رقیبش وارد مجلس شود. این گروه هرگز در خود شهر مهاباد نیز مقبولیت عمومی نداشته اند چه رسد به سنندج و دیگر شهرهای کردستان که در صورت وجود انتخاباتی آزاد ثابت شده که هرگز نخواهند توانست رأی مردم را به خود جلب کنند به همین دلیل بود که قاضی هم بدون آن که حتی در خود شهر مهاباد خود را رئیس جمهور و نماینده تمام کردستان می دانست. قاسملو نیز بازمانده ای از همین قماش بود تمام طول حیات سیاسی اش را با خیانت و جاسوسی و نیرنگ و فریب به پیش برد اما بار کج هرگز به مقصد نمی رسد، چنان چه نرسید.
قاسملو در مورد اهداف و برنامه های حزبیش می گوید: « هدف ما ایجاد یک جامعه سوسیالیستی است و معتقدیم که استثمار انسان از انسان باید از بین برود» ادبیات وی کمونیستی است چون در کشورهای کمونیستی تحصیل کرده و طبیعی است در مسیر همان مرامنامه ی تدوین شده ی استالین برای قاضی حرکت کند.
هم چنین می نویسد: تأمین خود مختاری تنها از طریق سوسیالیزم امکان پذیر است و سوسیالیزم تنها راه حل قطعی و کامل مسئله ملی است. سوسیالیزم می تواند همه مسائل سیاسی، ملی و اقتصادی کرد را با هم پاسخگو باشد
هم چون قاضی دین همان دین سوسیالیزم است و همه چیز حتی ملیت ، زبان و همه چیز قربانی این دین خیالی می شود.
در مورد جنگ ایران و عراق که قسمت اعظم خسارات جنگ متوجه مناطق کردستان بود در دفاع از بعثیون سوسیالیست هم کیش و مذهبش چنین می گوید:
صدام حسین به ما وابسته است ما باعث شده ایم تا بیست هزار یا شاید هم دویست هزار سرباز ایرانی در جبهه کمتر علیه صدام وارد جنگ بشوند، چون آن سربازها در کردستان مستقر شده اند، عملاً توان نظام جمهوری اسلامی پایین آمده … .
هم چنین در تاریخ ۱۷/۳/۱۹۸۸ در مصاحبه با «کل العرب» بعد از تقریباً هفت ماه از بمباران شیمیایی حلبچه و قتل و عام شدن بیش از ۵۰۰۰ اکثراً هورامی و عده ای کرد بی گناه می گوید: «بنده این خبر را تکذیب نموده ام، هنگامی که از من درباره کاربرد سلاح های شیمیایی سئوال شد، پاسخ دادم سلاح های شیمیایی را به طور کامل مطالعه می نمایم و بعد از مطالعه گزارش های هیئت اعزامی سازمان ملل متحد به شمال عراق، هیچ گونه نشانه ای دال بر استفاده از سلاح های شیمیایی مشاهده نکردم و نظر به این که ما فاصله ی بسیار نزدیکی با منطقه ی درگیری ها داریم، اثری از این سلاح ها مشاهده ننموده ایم ».
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر