دژخیم نوری در بازجویی پلیس در باره ایمیل مصداقی در موبا یلش میگوید نمیداند ایمیل چیه و چطور استفاده میشه. اما میداند "هک کردن"چیه!
ایرج مصداقی مامور و دوست اطلاعاتیها
این می گوید از ایمیل خبر ندارد مصداقی بیشرف می گوید همه کارهایش را او انجام داده از بلیط هواپیما و بقیه کار ها در هر صورت امیدوارم بزودی مصداقی را داخل زندان ببینم
این کثافت مزدور بجای جواب به سئوالات بازجو و اثبات بیگناهی خود سعی در محکومیت و اثبات تروریستی بودن مجاهدین را داره خیلی خنده داره که چه اصراری باین اثبات داره ودر ثانی او از طرفی میگه من سکرتر ساده یک شرکت ساختمانی هستم و از طرف دیگه میگه من هفت سال به پارلمان اروپا رفت و آمد داشتم کار و مسئولیت کارگر ساختمانی در پارلمان اروپا چه بوده اعجاب انگیز است
نوار صوتی بازجویی دو افسر پلیس سوئد از حمید نوری. با حضور مترجم. در حالیکه خود مصداقی هم این نوار و گفته هایش را در صحبت اخیرش با میهن تی وی مطرح کرده و پاسخ داده اما هنوز برخی از سوپر دموکراتهای وطنی برای قبول حرفهای این نوار منبع مستقل می خواهند. انگار که یک هنرپیشه تقلید صدا نشسته و به زبان سوئدی و فارسی تقلید صدا کرده و این نوار را علیه مصداقی بیرون داده. این نوار همراه دادخواست دادستانی سوئد بیرون آمده است.
تئوری من از صدور دژخیم نوری با همدستی مصداقی به سوئد و سناریوی دستگیری او بر دو محور است، نخست از دست دادن یک "فیل" برای حفظ وزیر "رئیسی" دوم- بپا کردن گرد و خاک در جهت به حاشیه بردن اخبار مهم داخلی، مثل اخبار این روزهای قیام سراسری!
ارو مدعی است از هوش بالایی برخوردار است، کروکی تمام زندانهای سراسر ایران را از حفظ میکشه، اسامی پنج هزار زندانی رو توی حافظه اش داره که هر کدوم چه خصوصیاتی داشته اند، اما یادش نمیاد که "دژخیم نوری" بهش دو تا ایمیل زده است!
من از آن گذشتم ای یار که بشنوم نصیحت
برو ای فقیه و با ما مفروش پارسایی
سعدی
خانم اسدی بگذارید از این جا شروع کنم که در اوائل دهه شصت در روزهای پر تب و تاب و نفس گیر که به سختی می شد به آن نام زندگی نهاد با فردی دوست بودم که هوادار یکی از جریانهای خط سه بود، اگر درست. یادم باشد هوادار گروه سهند. دیدگاهایمان با هم خیلی متفاوت بود و کمتر از آنها صحبت می کردیم. روزهائی بودند که برای به سر بردن شبی در امنیت باید درها را می کوبیدی تا کسی تو را بپذیرد. مادر من با روی گشاده زمانی که من در شهر خودمان نبودم او را می پذیرفت و شب ها در خانه من مأمن و مأوا داشت . روزی به من گفته بود که :« سهیلا هیچوقت از شنیدن و یا دیدن چیزی تعجب نکن، در دنیای عجیبی زندگی می کنیم.» آن روز معنی و مفهوم حرفش را نفهمیدم و توجهی هم نکردم. بعد از چندی شنیدم که دستگیر شده و در همان شب دستگیری قبل از اینکه حتی پایش به زندان برسد و یا شلاقی بخورد، هر آن کس را که می شناخت لو داده بود و می گفتند ش با یک اتوبوس به زندان آمد. او حتی اسامی بعضی از شاگردان خود را که فقط به حرفهایش گوش داده بودند و اعتراضی نکرده بودند را به سپاه داده بود واز آن واقعه به بعد مفهوم «تعجب نکن » در ذهنم جای خاصی پیدا کرده است. بعد از سالها که من در تبعید زندگی می کردم ، روزی زنگ زد و گفت دلش برای من تنگ شده و سئوال کرد که آیا دل من «سهیلا» برای ایران تنگ نشده است، چرا من حتی زمانی که مادرم در بیماری سرطان آخرین ساعات زندگی پردردش را می گذارند به ایران نرفتم ، چرا برای خداحافظی آخر با پدر هم همچنین !!! موقعی که جواب دادم که تا سرنگونی دلتنگی برایم مفهومی ندارد، برای اینکه اعتماد من را به خودش جلب کند بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به فحش دادن به خامنه ای که این مردک ایران را به گند کشیده ووو! راستش نه تنها هیچ اعتمادی به او نکردم بلکه بیشتر شک کردم کسی که دهها نفر بیگناه را به زندانهای وحشت خمینی کشانده ، چه دلیلی دارد به من تلفن بزند و بگوید دلتنگ من است . به گفته خودش تعجب نکردم.
خانم اسدی یادداشت شما را به هادی خرسندی را خواندم. حرفهای «ش» به یادم افتاد که تعجب بکنم یا نکنم.
چطور می شود یک زن، روشنفکر، شاعر، چپ از یک تواب که دهها نفر را لو داده است حمایت کند.
خانم اسدی
شما برای هادی خرسندی نوشته اید که می خواهید با مردم باشید، اشتباه نوشته اید شما ایرج مصداقی را انتخاب کرده اید. کسی که به جز خودش هیچکس دیگر را قبول ندارد، البته به ظاهر ! چون شواهد چیز دیگری می گویند.
خانم اسدی آیا شما موافق حکم اعدام هستید؟
جوابتان را نمی دانم اما می دانم که مصداقی طابق النعل بالنعل پیرو فتوای خمینی مبنی بر مباح شمردن خون مجاهدین است که در سال ۶۷ صادر شد. او گفت هر آنکه بر سر نفاق باشد باید اعدام شود. درست همین حرف را مصداقی می زند که می گوید برای مسعود رجوی باید دوگلوله استفاده کرد. یا زمانی که بازماندگان قتل عام ۶۷ را تهدید می کند که دست از هواداری مجاهدین بردارند وگرنه خائن هستند. این حرفها را شنیده اید و یا اینکه همه اشتباه می کنند.
بیش از ۱۵۰۰ زندانی سیاسی سابق و تعدادی که هم اکنون اسیر سیاهچالهای رژیم ضدبشری هستند نوشتند که ایرج مصداقی خط وزارت اطلاعات را پیش می برد. که به زعم شما همه آنها اشتباه می کنند و فقط شما خوب می فهمید.
مدارک دادگاه دژخیم حمید نوری یکی بعد از دیگری بیرون می آید و باید منتظر بود . تا این جای قضیه سوپر من خیالی شما لولوی سرخرمنی بیش نیست.
راستی برای شما سئوال نشد که چطور زندانی سابق شناخته شده ای مثل ایرج مصداقی می تواند اعتماد شکنجه گر و بازجوی سابق خودش را جلب کند و با او ارتباط ایمیلی داشته باشد. خود او در مصاحبه با بی بی سی ، می گوید که توانست روابط خصمانه بین نوری و همسر دخترخوانده اش را به روابط حسنه تبدیل کند و او به سوئد بکشاند (لو فرض که همه حرفهایش حقیقت داشته باشد. در کجای دنیا کسی با شکنجه گر خود روابط دوستانه برقرار می کند. و مهمتر اینکه چطور می شود که دژخیمی چون حمید نوری به فردی مثل مصداقی اعتماد کند.)
در حالیکه مدارک منتشر شده چیز دیگری را نشان می دهد.
طبق این اسناد، شوهر دختر خوانده حمید نوری بهنام هرش صادق ایوبی از مدتها پیش در سوئد بوده و تبعه این کشور است. او ارتباطات فعال با ارگانهای اطلاعاتی - امنیتی رژیم آخوندی دارد و مستمراً به ایران رفت و آمد داشته است. در پرونده حداقل دو بازجویی از او با پلیس سوئد وجود دارد. یک بازجویی تلفنی است و بهخوبی نشان میدهد که این فرد از قبل در موضوع حمید نوری با پلیس و مقامات قضایی سوئد در ارتباط بوده و در عین حال سفر حمید نوری به سوئد را برنامهریزی کرده است. تاریخ این سند ۸نوامبر ۲۰۱۹ یعنی روز قبل از سفر حمید نوری به سوئد و دستگیری او در فرودگاه آرلاندای استکهلم است
احضار مصداقی به اوین توسط نوری و قول همکاری
۱۸-بر خلاف سایر زندانیان آزاد شده که دیگر سر و کاری با دژخیم نوری نداشتند، مصداقی شش ماه پس از خروج از زندان توسط نوری احضار میشود. در گزارش پلیس از بازجویی مصداقی در ۱۴نوامبر ۲۰۱۹ آمده است: «هر هفته او (مصداقی) مجبور بود برود به سازمان امنیت خودش را معرفی بکند و مورد بازجویی قرار بگیرد و زیر یک کاغذی را امضا بکند. خانمش در طی ۵سال هر هفته به آنجا مراجعه میکرد. بعد از شش ماه عباسی به شماره خانه ایرج زنگ زد و با مادرش صحبت کرد در مورد اینکه او باید برگردد به زندان اوین. مادرش آن موقع خیلی ترسیده بود. او نمیدانست چه اتفاقی قرار بود که بیفتد. ایرج هم نمیدانست برای چی او باید میرفت آنجا ولی بههرحال اینکار را انجام داد. او رفت به بخش دادستانی زندان اوین. به چشمش چشمبند زدند و او را بردند به آمفیتاتر، آنجایی که یک تعداد زیادی زندانیها بودند. هم زندانیهای معمولی و هم زندانیها سیاسی. او تعداد زیادی زندانی دید و عباسی که روی صحنه بود. عباسی از ایرج پرسید که برای چی دستگیر شده. در حالیکه میدانست برای چی. ازش پرسید که موارد کیفرخواستش چی بود و آیا او حاضر به همکاری هست یا نه. ایرج گفت که او همکاری میکند. او از قانون اطاعت میکند و هیچ فعالیت سیاسی ندارد. بر اساس ایرج این مفهومش همکاری بود. عباسی همینطور سؤال میکند که او در مورد مجاهدین نظرش چی بود و ایرج میگوید او از آنها خوشش نمیآید و اینکه او هیچ فعالیت سیاسی ندارد. همه میترسیدند برای اینکه دوباره دستگیر بشوند. ولی آنها به او اجازه دادند که برود. ».
نوشته اید که از آغاز ماجرا در جریان بودید. ای کاش حداقل این را نمی نوشتید که شما هم از همکاری با دژخیم اطلاع داشتید.
خانم اسدی شما ادعا می کنید که چپ هستید و شاید هم سوسالیست . چه دردناک که لحظه ای فکر نکردید که در چه دامی افتاده اید.
بگذارید بدون رودربایستی به شما بگویم أصلا مایل نیستم در قطاری باشم که شما مسافر آن هستید، کسی با کینه و متاسفانه بدون شناخت پرنسیپهای مبارزه با ضدخلقی ترین حکومت کنونی تاریخ جهان، جبهه دشمن را بر
---می گزیند.
-----------------------------------------------------------
این به کسی پوشیده نیست دعوا و دادگاه در بین تواب و جلاد نیست این دادگاه در بین مجاهدین و تمامیت ولایت فقیه است.
درد آور است یک تواب ولگرد لاجوردی امروز به یکی از بزرگان و ارزش فرهنگی مان بشرمانه می تازد. طرف آنقدر دریده مغز است که او را نوچه رجوی خطاب می کند.
و اما درد آورتر از آن این است کسانی که مجاهدین را به هر دلیلی دوست ندارند، یا ضدیتی با مجاهدین دارند، آگاهانه پشت این تواب ایستاده اند و فکر می کنند با کمک کردن به این تواب میتوانند ارزش ها را از بین ببرند و ضد ارزش ها را جانشین کنند و یا مجاهدین را نیست و نابود کنند. زهی خیال باطل شما انسان نما هستید. بزرگی خودتان را در کوچک کردن دیگران میبینند و فکر می کنید با لجنمال کردن ارزش ها میتوانید برای خودتان به امامت یک مزدور دریده مغز ارزشی دست و پا کنید. از من گفتن در این لجنزار مصداقی نه تنها چیزی نصیب تان نخواهد شد خودتان نیز رسوا خواهید شد. چون اهل فدا و صداقت و پرداخت بها نیستند این نوع انسان نماها در طول تاریخ بوده اند و خواهند بود. بعضی وقت ها نیز به هدف شوم خود رسیده اند ولی من به شما قول میدهم شماها بجز رسوایی چیزی بدست نخواهید آورد چون پاشنه آشیل شماها مجاهدین از بین رفتنی نیستند.
دو نوع تواب است دقت کنید توضیح میدهم
اول کسانی که هیچ کاره بودند هوادار ساده حزب یا سازمانی بودند. فقط چند بار در متینگ های جمعی شرکت کرده و یا چند بار نشریه خوانده اند. رژیم اینها را هم تواب مینامید ولی در واقع اینها در بیرون هیچ کاره بودند یعنی یک هوادار ساده دستگیر شده ولی در زندان رژیم را میشناسد و تصمیم میگیرد بعد از آزادی با رژیم مبارزه جدی بکند .
و اما نوع دیگر تواب ها کسانی بودند که رژیم روی آنها کار میکرد. آنها به بیرون هم رفت و آمد داشتند مثل یک پاسدار. ایرج مصداقی از این نوع تواب ها بود. لاجوردی تعدادی پاسدار به او میداد در تهران گشت بزند اگر مجاهد دستگیر نشده دید به پاسدارها بگوید آن مجاهد را دستگیر کنند اگر مجاهد به تور افتاده مقاومت میکرد صد در صد پاسدارها او را میکشتند. در یک مصاحبه با آقای فلاحتی که ازش میپرسد چطور شما را اعدام نکردند؟ مصداقی در جواب می گوید من انزجار نامه نوشته بودم. بعد اضافه میکند تعداد زیادی هم انزجار نامه نوشته بودند ولی بر سر همکاری نکردن اعدام شدند!! پس به گفته خودش ما به این نتیجه میرسیم ایرج مصداقی با خواست لاجوردی همکاری کرده است که اعدامش نکرده. خودش میگه تعدادی انزجارنامه نوشته بودند بر سر همکاری نکردن اعدام شدند.
خوب حالا سئوال این است لاجوردی چه نوع همکاری میخواست؟ در صحبت های آقای منتظری به آن همکاری اشاره شده حاضری به یک مجاهد تیر خلاص بزنی؟ اگر جواب نه بود در جا اعدامش میکردند. پس نباید شک کرد از مصداقی هر چه خواسته بودند انجام داده بود. اگر این کار را نکرده بود بگفته خودش نمیتوانست بعد از آزاد شدن با یک تلفن از زندان اوین بلند شه با خیال راحت به زندان اوین برود.
خطاب به کسانی که به امامزاده مصداقی دخیل بسته اند
خمینی خیلی چیزهای مجاهدین و هوادارانشان را مصادره کرد مال و ملک و خانه و کارخانه....
اما با اینهمه دجالیتی که داشت نتوانست اسم و سازمان مجاهدین را مصادره بکند. جالبه یک مشت بی سر و پا شده اند دایه های دلسوز تر از مادر با امامت یک تواب لاجوردی جلاد، خونخواه مجاهدین اعدام شده شده اند. ای شرم کجایی؟ ۲۸سال پیش مجاهدین در چند کشور دادگاه های نمادین دادخواهی برگزار کرده بودند شخصأ یکی از زندانیان بودم در آن دادگاه چندین جلسه شرکت کردم و شهادت دادم.
ای کاش بجای صف کشیدن پشت سر یک مزدور کمی فکر میکردین این قتل عام شدگان کی ها هستند؟ آیا کسی از آنها باقی مانده است؟
شرم هم نمی کنند شروع کرده اند گرفتن پاچه کسانی که عمر خود را در راه مبارزه با دو رژیم دیکتاتوری گذشته است چرا مثل آنها از یک تواب پیشانی سیاه پیروی نمی کند؟!!
بقول اون فیلم معرف« پاپیون » ای..... ما هنوز زنده ایم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر