تنفيذ حکم رياست جمهوري و در پیش بودن مراسم تحلیف و تشکیل دولت و با توجه به آنچه از سوی افرادی همچون آقاي شمس الواعظين در موردوضعيت رواني و عقلي احمدي نژاد مطرح شد، انگيزه اي شد براي پرداختن عميقتر به اين مسئله از ديدگاه علم روانشناسي و طرح اين پرسش مهم، که هر روز به ذهن ميليونها ايراني و غير ايراني خطور مي کند که آيا اصولا فردي که براي بالاترين پست اجرايي يک کشور هفتاد ميليوني مورد تنفيذ قرار مي گيرد از حد اقل معيارهاي جايگاه شغلي خود، يعني سلامت روان برخوردار است؟ براي پاسخ به اين سوال لازم است از معيارهاي تشخيص استاندارد روانشناسي مدد جست. براساس این معیارها، نیمرخ شخصیتی احمدی نژاد به اختلال شخصیت بسیار نزدیک است. لذا ابتدا سه نشانه عمده اختلال شخصیت که در احمدی نژاد بوضوح قابل مشاهده است را مورد بحث قرار داده و مصداقهایی از رفتار و گفتارهای او برای استناد معیارها ارائه می کنم. اختلالات شخصيت اختلالات شخصيت گروهي از حالات رواني است كه بيماري نیست، بلكه خود را در شيوههاي رفتاري نشان می دهد. خصوصيات اين اختلالات عبارتند از الگوهاي رفتاري نسبتاً ثابت، انعطافناپذير و ناسازگار كه به بروز مشكلاتي در رابطه با ديگربرقراري ارتباط با ديگران و مشكلات شغلي و قانوني منجر ميگردد. مشکل اساسي در اين گونه اختلالات اين است که مبتلایان، تصور ميكنند كه الگوهاي رفتاريشان طبيعي و صحيح است. لذا هرگز بدنبال حل مشکل خود و در مان نيستند.
1. اختلال شخصيت خود شيفته؛
خود شيفتگان با احساس عميق «اهميت خود ، خود بزرگ بيني و نوعي بينظير بودن» اختلال شخصیتی خود را نشان می دهند. اين افراد خود را آدمهاي خاصي ميپندارند و انتظار دارند بطور خاصي نيز با آنها رفتارشود. تحمل انتقاد بر ايشان سخت است و در مقابل آن خشمگين شده، فرد مورد نظر را به ناداني ، حماقت و عدم درک واقعيت» متهم ميکنند. خود را قوي، مشهور، داناترين و ... قلمداد کرده، انتظار اطاعت و پيروي دیگران را دارند. چون بزرگ بيني آنها در تضاد با واقعيت است ديگران نميتوانند خواستههاي آنها را برآورده سازند. بنابراين روابط اجتماعي شان شکننده بوده و مسایل بین فردی، شغلی و فقدانهای زیادی ایجاد می کند که فرد مبتلا هیچ بینش و شناختی نسبت به آن ندارد. ملاکهاي تشخيص اختلال خود شيفته احساس نیاز شدید به تمجید و فقدان هم حسی، مهمترین شاخصه تشخیص خود شیفتگی خود بزرگ بینی است که در خیال و رفتار خود را نشان می دهد. این ویژگی از اوایل بزرگ سالی بروز پيدا مي کند و در زمینه های گوناگون وجود دارد. وجود پنج علامت از علائم زير براي تشخيص اين اختلال ضروري است:
1. احساس خود بزرگ بینی، مبنی بر مهم بودن خود و مبالغه کردن در معرفی خود، و نيزدستاوردها و استعدادهای خود است، این افراد بدون بدست آوردن موفقیت انتظار دارند که فردی برتر شناخته شوند.
2. اشتغال ذهني با تخيلات؛
3. اعتقاد به استثنایی و خاص بودن و باور به اینکه فقط افراد (یا نهادهای) استثنایی و خاص می توانند او را بفهمند و یا با او نشست و برخاست داشته باشند.
4. احساس، صاحب حق بودن يا شايستگي، يعني انتظارات غيرمنطقي براي مداراي خاص و مطلوب يا موافقت حتمي با توقعات خود را داشتن، که گاهي منجر به لجاجت و يک دندگي بيش از حد مي شود.
5. در روابط بين فردي استثمارگر بودن يعني براي رسيدن به اهداف خود از ديگران بهرهکشي کردن فقدان حسّ همدلي و درک رنج ديگران و عدم تمايل به شناخت .
6.همانند سازي با احساسات ديگران، حس حسادت به ديگران يا اعتقاد به مورد حسادت ديگران بودن.
7 . نگرش يا رفتارهاي خود خواهانه و پرنخوت8 آنچه به طور جدی باید مودر توجه قرار بگیرد اینکه، ارتقاي موقعيت اجتماعي افراد خودشيفته براي جامعه خطرناک است. آنها اميال ناكام و عقدههاى حقارت خود را مى خواهند به نوعى جبران كنند. اگر این اختلالات شخصیت در سطح خانواده باشد، مى خواهند خانوادهاى را در جهت اميال خود بكشند و امكانات خانواده فقط در خدمت اهداف آنها باشد. اما متأسفانه وقتى این افراد تجلى اجتماعى پيدا مىكنند، می خواهند جامعه را به دنبال اهداف و ايدههاى تخيلى خود بكشانند. مثلاً اينكه ما بايد قدرت مطلق باشيم و همه بايد سپاسگزار ما باشند. ما بهترين حكومت را داريم. باور به مطلق بودن يك ايده نارسيستيك بوده و به معني ناديده گرفتن تواناييهاى ديگران است، چرا كه مطلق بودن، در ذات خود نفى ديگران است. كارى كه يك نارسيسيسم مىكند، همين است؛ وقتى خودش كم مىآورد، شروع به بىاعتبار كردن ديگران مىكند تا خودش به بلندترين درجه برسد. گرچه اين شيوه در سطح زندگى فردى، مشكلاتى دارد. اما حضور خودشيفتگى در سطح جامعه آسيبهاى بيشترى را به همراه دارد.
عوارض اجتماعى خودشيفتگى در مسئولين:
اولين عارضه اجتماعى خودشيفتگى اين است كه به احساس برترى و محق بودن منجر مىشود تا مقررات بينالمللى رعايت نشود. در اين حالت فرد يا سيستم در اجراى قوانين خود را مستثنى دانسته و هميشه از موضع برتر، قانونشكنىهاى خود را توجيه كند و اين يك احساس خودشیفتگی است. این باور دراین افراد قوی است که فکر می کنند جایگاه ویژه ای دارند و دیگران باید در برابر انها پاسخگو باشند در حالیکه خود را در برابر دیگران پاسخگو نمی دانند. این افراد شعارهای بزرگ می دهند بدون اینکه در عمل کاری انجام دهند.
حضور نارسيستيكها درپست هاي بالاي اجتماعي و مديريتي ، مىتواند مسير جامعه را تغيير دهد. فردى كه خود را مطلق مىبيند و ديگرانی نيز وجود دارند که این روحیه را در این افراد تقویت می کنند، حاضر به پذیرش اشتباه نیستند. این محق دانستن تفکر خود، براى يك جامعه بسيار خطرناک است.
2. اختلال شخصيت ضد اجتماعي (آنتی سوشال)
شيوع اين اختلال در مردان بین 3 تا 7% است. گزارشها نشان ميدهد شيوع اين اختلال در جمعيت زنداني ممكن است تا75 درصد برسد. ملاكهاي تشخيصي اين اختلال بسيار زياد و البته پيچيده هستند. براي نمونه می توان به ناتواني براي سازگاري با موازين اجتماعي در ارتباط با رفتار فرد مبتلا اشاره کرد. رفتارهای فريبكاري، دروغگويي مكرر، استفاده از نامهاي غيرواقعي، دغل کاري - -تحريك پذيري و پرخاشگري، كه با نزاع و حملات فيزيكي و کلامي مكرر تظاهر ميكند -بي احتياطي نسبت به ايمني خود و ديگران
-عدم احساس مسئوليت مستمر، ناتواني مكرر براي حفظ رفتار شغلي با ثبات ياعدم احترام گذاردن به تعهدات مالي
-فقدان احساس پشيماني، كه با بيتفاوتي يا دليل تراشي نسبت به قتل، آزار، بدرفتاري يا دزديدن مال ديگران تظاهر ميكند.
-اين افراد ممكن است دچار خودشيفتگي، افسردگي يا سادومازوخيسم( آزاردهنده آزار طلب) نيز باشند.
-در اين گروه خشونت، سوء مصرف مواد، خودكشي، صدمات جسمي، مشكلات قانوني، و بسياري ديگر از بيماريهاي جسماني به وفور رويت ميشود. اختلالات افسردگی
- دروغگويي مکرر در نابساماني شخصيتي ضداجتماعي از مهمترين معيارهاي تشخيصي در نابساماني شخصيتي ضداجتماعي، عدم صداقت مانند دروغگويي مکرر، استفاده از نامهاي جعلي و کلاهبرداري از ديگران است. شخصيتهاي ضداجتماعي که دايما فريبکاري و دروغگويي ميکنند، بخش عمده مجرمان و قانونشکنان را تشکيل ميدهند. اين نابهساماني شخصيتي، اگرچه فقط 2 درصد از بزرگسالان هر جامعه را مبتلا ميکند اما همان 2 درصد ميتوانند مسوول دستکم 75 درصد جرايم و جنايات باشند. آنان به معيارهاي زندگي اجتماعي و قوانين آن تعهد و دلبستگي ندارند. انسانهاي ديگر را نه به عنوان هدف، بلکه فقط به عنوان ابزار و وسيلهاي براي رسيدن به خواستههاي فردي خودشان ميبينند و نسبت به انسانها و جانوران، بيرحم و پرخاشگرند. در طيف شخصيتهای ضداجتماعي، گروهي تحت عنوان «دروغگويان مرضي» قرار دارند که افرادي هستند خودخواه که ناسازگاري اجتماعي به صورت دروغگويي مفرط و گزاف و اغلب بيهدف و گاهي همراه با کلاهبرداري دارند. آنان در ظاهر، افرادي سليمالطبع، خوشمشرب، خوشبين و رقيقالقلب به نظر ميرسند که تماسهاي اجتماعي برايشان آسان است. چربزباني، رفتار مطمئن به خود، وقار عاريتي و ظاهر غلط اندازي که ترتيب ميدهند، آنان را به سادگي به متقاعد کردن افراد سادهدل قادر ميکند. آنان آگاهي جزيي از هنر، ادبيات يا روش صحبت و اصطلاحات فني يک حرفه را که به نوعي شنيدهاند به سود خود و براي تحقير قربانيان سادهدل خويش به کار ميبرند. دروغگويان مرضي گهگاه به نقل داستانهاي پرماجرا درباره گذشته خود ميپردازند و آيندهاي جذاب و شيرين را براي خويش با بيتوجهي کامل به واقعيت ترسيم ميکنند.
3. اختلال شخصيت پارانوئيد
برجستهترين ويژگيهاي اختلال شخصيت پارانوئيد عبارت است از بياعتمادي و بدگماني فراگير و ديرين نسبت به ديگران، حساسيت زياد نسبت به بياعتنايي و گرايش به وارسي کردن محيط براي يافتن و برداشت گزينشي نشانههايي که افکار و نگرشهاي زيانمند را تاييد ميکنند. اين افراد اهل جرو بحث، خشک و عصبياند، مسئوليت احساسات خود را نپذيرفته و آن را به ديگران نسبت ميدهند. به نظر ميرسد که آنها آماده حمله کردن هستند. آنها به اغراق کردن تمايل دارند، به اينکه از کاه کوه بسازند و انگيزههاي پنهان و معاني خاصي در رفتار غيرمغرضانه ديگران بيابند. تقريبا همه آنها نگران نوعي آسيب ديدن و مورد سوء استفاده قرار گرفتن از جانب ديگران هستند. مبتلايان به اين اختلال به کرات وفاداري و قابل اعتماد بودن دوستان و بستگان و همسر خود را مورد پرسش قرار ميدهند. داراي هوش خوب و حافظه عالي و جزئي نگر و دقيق هستند مداركي دال بر تخلف ديگران از قانون جمع آوري ميکنند. از ديگر نشانه هاي اين اختلال هذيانهاي گزند و آسيب و هذيان بزرگ منشي است. در بين کساني که ادعاي پيامبري مي کنند درصد زيادي مبتلا به اختلال شخصيت پارانوييد ديده مي شود. مصداقها: ادعاهايي مانند: " آزادي حقوق شهروندي موجود در کشورما درهيچ کجاي دنيا به اين اندازه نيست."(3) نظام جمهوري اسلامي ايران مترقي ترين نظام حکومتي درجهان است ."(4)" اين طور نيست که انقلاتي کرديم و حالا به نوبت حکومت کنيم مثل حکومت هاي ديگر, خير! اين انقلاب مي خواهد به حکومت جهاني برسد"(5)" از تمام دنيا براي حل مشکلاتشان با ما تماس مي گيرند و مي خواهند تا ما به وسيله دانشمندانمان مشکلات آن ها را حل کنيم و اين مساله باعث شده است تا نظام هاي استکباري از اين امر عصباني با شند."(6) کينه و رفتارهاي انتقام جويانه بادگرانديشان به ويژه دگرانديشان سياسي و اقليتهای مذهبی. انتصاب مصطفي پورمحمدي به عنوان وزير کشور و محسني اژه أي به عنوان وزيراطلاعات, که گفته می شود هر دو از آمران و عاملان قتل عام زندانيان سياسي و عقيدتي وکشتار دگرانديشان هستند. تبليع وخواست" محو کشوراسراييل از روي کره زمين" . در کناراين"خود شيفتگي" و برتري طلبي مذهبي ,انکار وا قعيت " هولوکاست"، کشتار ميليون ها يهودي در خلال جنگ جهاني دوم، فروتنی دروغین، لات منشانه و الفقر الفخری نياز به ستايش دراحمدي نژاد درغالب يک از سويي , و خيال آفريني کاذب و"مذهبي" از سوي ديگرجلوه گري مي کند. سخنرانی و دیدارهای روان پریشانه ی ایشان در نیویورک و ادعاهایی همچون هاله نور نمونه هايي از حالت هاي روان پريشانه است. همچنين توهم دزديده شدن از ديگر علايم روان پريش اوست. قانون گريزي و پاسخ گو نبودن يکي از رفتارهای انکار ناپذيري است که نشانه بارز آن منحل نمودن سازمان برنامه ریزی و مدیریت است.، عدم رعايت قانون در گماشتن افراد باحداقل معيارهاي مناسب براي پست هاي مهم مانند گماشتن يک متقلب در پست حساس و مهم وزارت کشور و لجاجت در حمايت از او علي رغم خواست مردم و برخي بزرگان. داشتن افراد چند شغله در هيات دولت برخلاف نص صريح قانون و اصرار و پافشاري برآن از دیگر نشانه ها است. لجبازي هاي مکرر و سرسختانه براي اعمال نظر و سليقه خود علي رغم اشاره بزرگان و متخصصان به زيان بخش بودن اين تصميمات مانند تغيير ساعت رسمي و نيز تغيير ساعت کار بانکها، دروغهاي بيشمار مانند انکار ادعاي آوردن نفت بر سر سفره هاي مردم، انکار قضيه هاله نور، دروغ هاي بزرگ زمان تبليغات انتخاباتي، آمارسازي هاي دروغين در بزرگ جلوه دادن موفقيت دولت کنوني و ناموفقيت دولت هاي قبلي. مطلق خواندن درست بودن سياست هاي خود و غلط خواندن همه سياست ها و طرح ها و دستاوردهاي دولت هاي قبل از خود. فقدان حس پشيماني بعد از اثبات غلط بودن تصميمات و رفتارها، بي تفاوتي نسبت به رنجها و مشکلات مردم باحس بي تفاوتي و اظهار نظرهای تمسخرآميز و لوده معابانه با اين مشکلات، مانند وقتي که ادعا مي کند بياييد از محله ما خريد کنيد. رفتارهاي تکانشي مانند نا آرامي و قدم زدن در حین بر گزاري جلسات , تند خويي , پرخاشگري , فحاشي و فرياد زدن از سويي و ساکت و خجول و کم حرف بودن از سويي دیگر، شمه ای از این اختلالات است. توهم, هذيان گويي, پندار بافي و خودبزرگ بيني ارتباط ايشان با امام زمان که به تازگي به سطح ارتباط با خدا رسیده است. برای مثال در جایی می گوید در امریکا دانش آموزان امریکایی می گفتند اینجا نمی گذارند ما صدای شما را بشنویم. این دانش آموزان به من شماره تلفن هایشان را دادند و گفتند شما زنگ بزنید، ما صدایتان را پشت بلند گوی مدرسه می گذاریم تا همه بفهمند شما چه می گویید. در ادامه همان سفربه جزيره بالي وارد شديم….در اين ميان تعداد زیادی از دانشجویان هندو به دیدار ما آمدند. آنها فریاد می زدند احمدی نژاد ما عاشق تو هستیم. این وضعیت را ما یک ماه بعد در کشور چین هم داشتیم. و... نظر به اینکه تمام نشانه ها و مصادیق اختلال شخصیت در احمدی نژاد بارز است این پرسش ها مطرح می شود که تنفیذ کننده چنین فردی آیا سلامت روان دارد؟ حامیان و طرفداران او در دستگاههای نظامی و مدیریتی کشور چطور؟ آیا با حذف احمدی نژاد مشکل حل می شود؟ اصولا چه چيزي باعث شد که احمدي نزاد به اين مقام و مرحله برسد و بتواند ادامه دهد؟ اگر از ديدگاه سيستمي به مسئله نگاه کنيم، متوجه مي شويم که احمدي نژاد محصول يک نظام و سيستم بيمار است که اگر هم حذف شود مجدد توسط نظام باز توليد خواهد شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر