من کپی میکنم و ویدئوی تهدید خمینی و آغازکننده جنگ 8 ساله ذخمینی دجال بود میگذارم اگر اجازه بدهید این آقای صدام حسین انقلاب را به مردم ایران و خود خمینی تبریک میگویند اما به بین خمینی چه جوابی دارند برای صدام پس درک کنند آنانی که زیر عبای سلطنت برای وزارت اطلاعات کار میکنند که آغازگر جنگ خانمانسوز هشت ساله خمینی دجال بود
من برای کسانی که هر چند وقت یکبار مغرضانه و یا ناآگاهانه با چنگ انداختن به حربه ناسیونالیستی و عشق به وطن اغلب طالبان سلطنت و بیشتر طالبان رژیم با نقاب سلطنت طلبان وارد مقوله جنگ هشت ساله میشوند و عمدن یا سهون بانی جنگ را فراموش میکنند، و عامل پایان دادن آنرا به بهانه همکاری با صدام زیر سئوال می برند، این سند مکتوب را آپ دیت میکنم. تا کِرمِ اصلی جنگ طلبی از خاطر تاریخ زدوده نشود.
آغاز جنگ خانمانسوز ۸ ساله...
برگرفته از کتاب : ناگفته های انقلاب...
نویسنده : دکتر ابراهیم یزدی.
در سال ١٣٧١ که به ایران آمده بودم به دیدن مرحوم مهندس_بازرگان رفتم و صحبت از جنگ ایران و عراق شد، از ایشان پرسیدم که:
"آیا واقعا نمیشد از این جنگ پیش گیری کرد؟"
مهندس خاطره ای را در این زمینه نقل کردند که دانستن آن برای آیندگان خالی از لطف نیست:
"" پنج ماه قبل از حمله صدام_حسین به ایران در ٣٠ فروردین ١٣۵٩، تیتر بزرگ روزنامه کیهان این بود:
"امام ارتش عراق را به قیام بر علیه صدام دعوت کرد".
در اوایل اردیبهشت ١٣۵٩ شورای انقلاب از من خواستند برای رسیدگی به مسئله مهمی جلسه شورا را تشکیل دهیم، وقتی به جلسه رفتم دیدم آقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد گفتند آقای دعایی گزارشی دارند.
آقای دعایی گفت:
"در چند ماه اخیر هرچند روز یکبار مرا به وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به کوشش ایران برای اخلال و آشفتگی در عراق اعتراض میکنند، اما هفته گذشته شخص صدام حسین مرا احضار کرد و پس از بیان اعتراض شدید خود نسبت به دخالتها گفت:
این وضع برای من قابل تحمل نیست، شما بروید تهران و به آقای خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر مایلند خود من (صدام) شخصا به ایران می آیم تا با مذاکره اختلافات را حل کنیم و اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند یک هیئت عالی رتبه به ایران میفرستم و یا آنها یک هیئت برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات حل شود چون در صورت ادامه این وضع مطمئن باشید که به ایران حمله نظامی خواهم کرد"
شورای انقلاب تصمیم می گیرد که آقای دعایی به همراه مهندس بازرگان و دکتر بهشتی برای تعیین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند، در این دیدار ابتدا آقای دعایی شرح کامل ماجرا و تهدید صدام را بیان میکند و رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند:
محلش_نگذارید !!
-سپس مهندس بازرگان به استدلال میپردازد که:
باید توجه کرد که امروز موقعیت ما در جهان به علت انقلاب چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم همه از طرف مقابل حمایت خواهند کرد..
از این گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان ارشد آن خوب نیست و به کلی فاقد روحیه لازم برای جنگیدن است بنابراین واجب است از وقوع هرگونه جنگ احتمالی پیشگیری کنیم.
رهبر انقلاب آیت الله خمینی باز می گویند: محلش_نگذارید....
مجددا دکتر بهشتی شروع به استدلال میکند که آیت الله خمینی تحمل نمی کنند و از جای خود برمی خیزند و برای بار سوم می گویند:
گفتم که محلش_نگذارید و به طرف در حرکت میکنند.
آقای دعایی که خیلی ناراحت شده بود میگوید:
"آقا من دیگر به بغداد نمی روم".
آقای خمینی پس از تامل کوتاهی رویشان را به طرف دعایی برگردانده و می گویند:
"وظیفه شرعی به تو میگوید که بروی و بدون اینکه منتظر پاسخ شوند از اتاق بیرون میروند..."
در مسیر بازگشت به شورای انقلاب، آقای دعایی در حالی که گریه میکرده است میگوید:
"به خدا قسم او (صدام) حمله خواهد کرد و هیچکس کاری نمیتواند بکند!!"
مدتی بعد عراق به ایران حمله کرد.""
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر