Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۹۹ دی ۲۹, دوشنبه

توهین آشکار به کوردها توسط عقبمانده های ذهنی وتخیلی و کارمندان صدا وسیمای جهل خوب اگر پیروی از نبی مسلمانان کند ایشان مدتی چوپان بوده اند از این هم بکذریم خمینی شش سال بچه گوساله ها را نگهبانی کرده

 


توهین آشکار به کوردها توسط عقبمانده های ذهنی وتخیلی و کارمندان صدا وسیمای جهل خوب اگر پیروی از نبی مسلمانان کند ایشان مدتی چوپان بوده اند از این هم بکذریم خمینی شش سال بچه گوساله ها را نگهبانی کرده مادر خمینی دو الی سه سال بغل مرد انگلیسی بنام جورج هردون دون عشقبازی میکردند هاجر بیوه بود و مدتی بود به علت اینکه پدر خمینی فردی بچه باز بود توسط لرها به هلاکت رسید خمینی هم یتیم بود خلاصه پای گردشگری اما به ظاهر گردشگر اما افسر اطلاعات انگلیس و یکیاز همکاران آرتو توین پی بود در سرراه هاجر را میبیند و هاجر هم مدت زیادی شوهرش از دست رفته بود و چند باری معلم قرآن به خمینی تجاوز کرده بود حالت روحی و روانی هاجر مساعد نبود و ازسوی دیگر آتش شهوانی سراز این زن به هم ریخته بود. دید که این گردشگر انگلیسی فارسی حرف میزند دزدکی به خانه هاجر رفت و شب عشق سپری شد و هاجر دید نه این مردی فهمیده است مثل ایرانیها نیست خلاصه شب دوم رفت صیغه را خواند و صیغه ی رسمی آقای جورج هردن دون شدند. شب سوم داستان تجاوز قاری قرآن به خمینی پسرش برای جورج هردون دون تعریف میکنند و جورج هردون دون چند روز بعد همراه خمینی به مدرسه قرآنمیروند و با معلم حرف میزنند جورج هردون دون میترسد مسائل را با معلم در میان نمیگذارد و توسط یک نامه دوروز بعد نامه به خمینی دادند و خمینی نامه برد و به معلمش داد معلم نامه را باز کرد که گفت این کی نوشته خمینی شوهر مامانم نوشته معلم گفت صداش کنید اینجا خمینی به خانه رفت و جریان را برای جورج هردون دون و مادرش تعریف کردند. جورج هردون دون خودرا علی العراقی النجفی معرفی کردند معلم و معلم خمینی هم از جورج هردون دون استقبال کردند و گفتند خمینی فردی تخیلی و خیالباف و دروغگو است من به او تجاوز نکرده ام. خمینی برمیگردد و میگوید بله این معلم هزاران با به او تجاوز کرده است. درگیری لفظی میان مادر خمینی و معلم قرآن شروع میشود معلم قرآن میگوید خمینی حق ندارد به این مدرسه بیایند خلاصه خمینی مدرسه قرآن را عوض میکنند و روزی معلم قرآن بعنوان تعنه به جورج هردون دون میگویند از فرزند تا مادر هرکردن شمای بدبخت و نگبت به ایندودمان چی جورج هردون خندید و گفت حق با توست. داستان در سایت ما منتشر و ترجمه خواهند شد در کتاب شوادر افسر اطلاعات فرانسه که دوست صمیمی جورج هردون دون بوده وقتیکه جورج هردون دون از ایران به مصر برمیگردد توسط محمد عبده ترور میشود اشتباهی که ارتون توین پی به محمد عبده گفته بود شواردر را باید بکشند اما شباهت جورج هردون دون به شواردر باعث میشود که محمد عبده ایشان را بکشند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر