از شاه دیکتاتور وابسته تا شیخهای آدمکش جام زهر نوش خرسواران این مرز و بوم تا خر باشد خر سواران فراوانند
شاه چگونه خانی بود ؟
تمايل اوليۀ رضا خان به جمهوری و رئيس جمهور شدن هرکز نتوانست وسوسۀ قبضۀ تمام عيار زمينهای ايران را در او پس بزند . درست به همين دليل که دوغ رئيس جمهور شدن برايش هيچ تفاوتی با دوشاب شاه شدن نداشت ، کعبه و بتخانه اش همين تصاحب زمينها بود - که با بالا رفتن از پله کان شاهی، خانی متمول گشت . هم رئيس جمهور شدنش ابزاری مجازی بود و هم شاه شدنش . زيپ هر کدام را که می کشيدی خانی غُلچماق بيرون می پريد .
باری در زمان رضا شاه تنها آن بخش از صنايع رشدی نسبی يافتند که موی دماغ استراکچر (ساختار ) زمينداری و زمين سالاری نمی گشتند .
شهريور 1320 و تحولات زير و رو کننده وتنشهای زلزله وار آن دهه هم آمدند و گذشتند و شاه جوان همه کاره ، و خانواده اش همچنان بزرگترين زميندار ايران باقی ماندند .
رقابت انگليس ( به عنوان آغای در حال اضمحلال جهان ) با جهانگشای جديد (حضرت آمريکا و نظام کمپانی سالارش ) به نقطه ای تعيين کننده رسيده بود .
کودتای 28 مرداد آن ميخ آخری بود که به تابوت هضانت انگليس بر منطقه خورد و آمريکا شد صاحب جديد ما .
آن کودتا يک خاصيت دیگر هم داشت . صف آرایی هايی که تا به امروز ادامه دارند از همانجا آغاز گشته اند .
به عنوان مثال کاشانی و مريد جوانش (((( يعنی آقای خمينی )))) در آن کودتا جانفشانيها کردند تا دولت مصدق از سر راه برداشته شود [ به اين اميد که شاه زميندار ، بماند] تا از قِبل فئودال ماندن شاه ، اوقاف و زمينهای وخمی در دست معممين (خانهای صلواتی ) باقی بمانند ... !
آمريکای کمپانی سالار اما، اين همه زحمت را نکشيده بود که شاه زميندار بماند و جمعيت هفتاد درصدی دهقانی ايران بی خاصيت و بدون قدرت خريد کالاهای آن کمپانيهای محترم غاز بچرانند .
اين جمعيت تنها اگر کارگر می شدند ، اگر از قيد طلسم شدن بر زمين (چه زمين بزرگ خان و جه زمين يکی دو هکتاری خودشان ) رهائی يافته و در کارخانه زير سايۀ "کار مزدی" قادر می شدند تا تلويزيون بخرند ، آريا شاهين آمريکائی ، ... ، بخرند به حساب آمريکا می آمدند !
در چنين حال و هوائی بود که طرح کِندی کليد خورد .
نه شاه زميندار ، بلکه برادران خيامي اولين کسانی بودند که مستقل از ارادۀ حکومت شاه کمر به استقرار صنايع بزرگ در ايران بستند .
شاه در برابر طرح کندی ابتداعآ مقاومت می کرد . وقتی متوجه شد که آمريکا جدی است، گوش شنوا پيدا کرد و آمادۀ توجيه شدن پيرامون طرح کِندی گشت .
اين کار زمانی صورت گرفت که سرلشکر قرنی معروف ( از جانب کندی مأمور کودتا بر عليه شاه (که مانعی بر سر راه طرح کندی بود ) شد !
شاه ، خان بزرگ و عاقلی بود که برای بقاء ، و به اميد آينده ای بهتر، (اينجا پادشاه شدن بر خان بودن)را ترجيح داده و خودش مأمور پروژۀ کِندی شد.
تنها تفاوتی که شاه با خانهای ديگر داشت اين بود که زودتر از خوانين ديگر توجيح شد . من مطمئنم اگر حسين قلی خان رستم را هم آنگونه توجيح می کردند ، درست همان کاری را می کرد که شاه کرد !!!
تعداد زيادی از خوانين به جای گير افتادن لابلای چرخ اين پروژه ، (با کمترين مشقت) شدند کارخانه دار و صاحب مراکز صنعتی .
به هر حال حتی بعد از تحولات ارضی ، شاه خلق و خوی زمينداريش را حفظ کرد . تصاحب همان زمينهای خرد شده ، و احداث " زمينهای زراعی " ( يک نمونه اش زمينهای زراعی فهليان و قلۀ گر ) و مراکز کشت و صنعت ، تبلور این خلق و خوی شاه بود .
جنگ خمينی در 1342 با شاه هم عينأ بر سر منافع زمينی "خوانين امامه دار" حوزۀ علميه و تملک بر اوقاف بود ، نه ( به زعم خمينی ) نوکری شاه يا بيگانه پرستی او ...
نه سر سوزني انگيزۀ آزادی خواهی در کنشهای خوانين و خمينی بود ، و نه شاه و کندی قصد صاحب زمين کردن دهقانان را داشتند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر