قطعه شعری از وریشه مردای - شبِ قبل از بمباران اوین
اگر روزی صدایم نیامد
نپرس کجا رفتهام
بعضی صداها پس از خاموشی تازه شنیده میشوند
من جایی نرفتهام.
تنها شکل حضورم را
به چیزی بینام بی صدا اما زندهتر سپردم
اگر در لحظهای مکث کردی،
واژهای تو را به سکوت کشاند
یا اندیشهای ناتمام ماند
و چیزی بیدلیل در درونت نجوا کرد
شاید من همانجا باشم.
نه به عنوان کسی که بود،
بلکه چیزی که فهمیده شد
به دنبالم نگرد
من از مسیرها عبور کردم
نه برای رفتن
که برای معنا گرفتن
آنچه از من باقی میماند
نه خودم است نه صدایم
بلکه سوالی است که در
ذهن تو باقی میماند
و همین کافی است
وریشه مرادی، خرداد ۱٤٠٤
«یک شب قبل از اینکە بمب بارونمون کنند، من این رو نوشتم.»
#وریشە_مرادی



Ariel Time


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر