جمهوری اسلامی یا به قول خودمان بگویم جنون اسلامی ج. اسلامی را ابتدا باد می کنند و بعد سوزن زده و می ترکانند
در هر جای شخصی و یا گروه هی را مشاهده نمودین که از رنگ و از عقیده گوناگون متنفر بودند بدان آنها به تفکر اسکیزوفرنی و پارانوئیدی مبتلا شده اند یا در زمان بچگی مورد تعرض جنسی قرار گرفته اند و یا سران آنها بنوعی در زمان کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته است که در کشورهای اسلامزده رایج است این عملهای زشت.
«زود دویچه سایتونگ»-
«توماس ئه ریکس»، 56 ساله، خبرنگار روزنامه «وال استریت ژورنال» بود و کارشناس نظامی «واشنگتن پست». او که برنده جائزه ادبی«پولیتزر» نیز هست، امروز هم به نوشتن اشتغال دارد. او مقاله ای نوشته که ظاهرا در تائید افتادن باد در پرچم جمهوری اسلامی در افغانستان و بویژه درعراق است. اما، وقتی پوسته مقاله او را کنار زده و به مغز گردو می رسیم، واقعیت دیگری جلوه می کند. و آن این که خطر اصلی، جمهوری اسلامی است و تا تکلیف آن روشن نشود، نه در عراق و نه درافغانستان و نه در دیگر کشورهای منطقه ثباتی بدست نخواهد آمد.و دیگر این که جمهوری اسلامی اهل مذاکره نیست و باز این که خروج امریکا از عراق و افغانستان به نفع جمهوری اسلامی است مگر تکلیف آن روشن شود! این نوع تفسیرها و بازیهای سیاسی پیش از حمله ارتش صدام حسین به ایران و در آستانه ورود نیروهای نظامی جمهوری اسلامی به داخل خاک عراق و آغاز جنگ فرسایشی نیز منتشر می شد. با این مقدمه کوتاه، شاید خواندن مقاله منتشره در «زود دویچه سایتونگ »قابل درک تر باشد.)
معمولا وقتی جنگی به پایان می رسد یک برنده دارد و یک بازنده: یونانی ها به این صورت «ترویا» را ویران کردند. حال که به پایان لشگرکشی آمریکا به عراق نزدیک می شویم، می توانیم این پرسش را مطرح کنیم که برنده کیست وبازنده کیست و نتیجه این بُرد و باخت برای آینده این کشور چه خواهد بود؟
«لئون پانه یتا»، وزیر دفاع آمریکا فکر می کند که عراقی ها بنوعی برنده شده اند: «در آخر کار، ما با قربانی های فراوان یک دموکراسی نسبی ایجاد کردیم».
آمریکا 4474 سرباز از دست داد(شمارش هنوز به پایان نرسیده است) ـ هزاران نفر بیش از این تعداد مجروح و معلول شده اند و مردم آمریکا چند بیلیون دلار از دست دادند. اقتصاد آن ویران گشت ولی خود بهرۀ چندانی نصیبش نشد. خون برای نفت؟ آن هم فقط به این معنی که از هر هشت سرباز کشته شده در جنگ یکی قربانی دفاع از تانکر های حامل نفت بوده است. دیرزمانی طول خواهد کشید تا تولید نفت عراق به سطح قبل از جنگ برسد. اگر بهای نفت بدلیلی سقوط کند، اقتصاد عراق ویران خواهد شد.
صرفنظر از آنچه که وزیر جنگ آمریکا در بارۀ عراق بر زبان راند این کشور راه خود را خواهد رفت، یعنی دوفاکتو با ایران هم پیمان خواهد شد و میل ندارد به تحقق رؤیاهای ژئوپلتیک آمریکا کمک کند. البته آمریکا اندکی هم اسلحه به عراق خواهد فروخت. ولی آنچه در پایان لشگر کشی جورج بوش در سال 2003 به عراق برجای مانده یک حکومت نیمه پلیسی است که جای یک حکومت دیکتاتوری را گرفته است. و هنوز هم معلوم نیست که آیا آمریکا اجازه خواهد داشت پس از ماه دسامبر نیروئی در عراق نگاه دارد یا نه.
ولی آیا پس از آن که ارتش آمریکا 8 سال در آنجا پای بر زمین کوبید، عراق برنده است؟ قطعا نه. جامعه غیرنظامی عراق له شد. هشت سال جنگ داخلی 100 هزار کشته روی دست عراق گذاشت. آن کشور امروز وطن یک گروه کوچک، ولی بسیار فعال «القاعده» است. آمریکا می رود، بی آنکه میان کردها و اعراب عراق توازنی برقرار کرده باشد. این دیگ هنوز جوشان است.
آمریکا حتی مرزهای پایداری برای مناطق کرد نشین و دوست نیز بوجود نیاورد ـ با این نتیجه که امروز ایران کردستان را از راست زیر رگبار گرفته و هواپیماهای جنگی ترکیه از چپ آنرا بمباران می کنند. ترکیه عضو ناتو است و مثل آنست که فردا آلمان، لهستان را بمباران کند.
سنی ها و شیعیان عراق بر خصومت خود پای می فشارند. رو یا روئی مذهبی بیش از حد است و آمریکا نمی تواند تغییری در آن بوجود آورد. آمریکا از همان ماههای گذشته مسئله را به خود عراقی ها واگذار کرد که خود بر سر و کول هم بکوبند.
فرقی هم نمی کند که از این پس 3 هزار یا 10 هزار سرباز آمریکائی در عراق بمانند، یا اصلا حتی یک نفر هم نماند، ــ مزیت آنها بر آن تعداد بسیار بیشتری که اینک آنجا را ترک می کنند چیست؟ از دست اینها چه برخواهد آمد که از دست آن تعداد بیشتر بر نیامد؟ حملات انتحاری و قتل های با نقشه، مدت هاست که بخشی از زندگی روزمره درعراق است و این از سوء قصد های پرسر وصدا، که رسانه های جهانی منعکس می کنند، بمراتب بدتر است. نه . عراق واقعا پیروز نشده است.
پس برنده کیست؟ مثلا ایران. در حالی که آمریکا بزرگترین دشمنان ایران، صدام در عراق و طالبان در افغانستان را سرکوب می کرد، ایران تماشاگر صبور و آرام بود. و به این صورت بدون آنکه خود گامی را بردارد، مرزهایش در شرق و غرب امن تر شد. بنظر می رسد که ایران در سال 2003 حرکات آشتی جویانه ای به آمریکا نشان داد و برای ایجاد نوعی روابط بهتر کوشید. ولی دستگاه هیستریک «بوش» آن را با تندی رد کرد و ایرانی ها می دیدند که آمریکا چگونه روز بروز بیشتر در آن دو جنگ غرق می شود.
هرقدر این دوجنگ طولانی ترمی شد میل افکار عمومی آمریکا به یک جنگ دیگر کمتر میشد. از این رو نقشه هائی که تل آویو و واشنگتن برای وارد آوردن ضرباتی بر برنامه اتمی ایران طرح کرده بودند بسرعت از حرارت افتادند. وقتی کسی چون «دیک چینی»، معاون بوش نتوانست آمریکائی ها را به این جنگ بکشاند، چه کس می تواند این کار را بکند؟
ایرانی ها به تندی آموختند که عراق نیز چون لبنان منطقه ای مناسب برای جنگ به نیابت از سوی آنهاست. در اواخر دوران کار من، که گشت زدن در عراق بود، ما از خودروهای ضد مین استفاده می کردیم، که از هرسلاحی که آنروزها همه جا پخش بود به آن ضرباتی وارد آمده بود. باستثنای بمب های کنار خیابانی که ساخت ایران بود، معروف بهEFPs. این ها از کنار جاده یا خیابان مس گداخته پرتاب می کردند و این تنها سلاحی بود که ما واقعا از آن وحشت داشتیم. در تمام خشونت هائی که پس از سال 2003 در عراق روی داد ایران هم نقش داشت.
وقتی که سرانجام صدام اعدام شد، ایران فقط یک دشمن را از دست نداد. بلکه یک هم پیمان هم پیدا کرد که همین عراق نوین است. پس از آن که آمریکا در انتخابات 2010 شکست خورد و نتوانست دولتی در عراق برپا کند، ایران برای یافتن یک راه حل کمک کرد ، که نخست وزیر فعلی عراق، «مالکی» و «مقتدا صدر»، نیز بخشی از آن هستند . «مالکی» وزیر دارائی و وزیر کشور هم هست ولی فکر نکنید که او دیکتاتوراست.
نخست وزیر که شیعه است، از روزهای خوشی یاد می کند که در زمان حکومت صدام در تهران می گذرانید. و صدر که پس از سال 2003 بعنوان طلبه در قم بسر می برد، همان کسی است که آمریکا نام او را درفهرست کسانی قرارداده بود که باید «دستگیر یا کشته » شوند. این هر دو امروز متحدان نزدیک ایران هستند و عراق را به مواضع سیاسی ایران نزدیک می کنند. هیچ یک از این عوامل به ایجاد یک عراقباثبات کمک نمی کند، بلکه عکس آن درست است.
///////////////
کار را آن کرد که تمام کرد
مسافری در فرودگاه با دوست خود سخت سرگرم گفتگو در باره مسافرتش بود. او با هیجانی در باره کارهایی که در طول سفرش انجام خواهد داد صحبت میکرد. پس از مدت نسبتا طولانی، دوستش گفت خوب پرواز تو چه ساعتی است، او نگاهی به ساعت خود کرده و گفت:ای داد بر من، هواپیمایم ساعتی پیش پرواز کرد.
بله او چنان محو داستانسرایی مسافرت خود شده بود که خودِ مسافرت یادش رفته بود. گویی بیشتر به توصیف مسافرت دل بسته بود تا به خود مسافرت.
حرف هایی که پشتوانه عمل ندارند دست کمی هم از داستان بالا ندارند. برخی از افراد چنان مجذوب و مدهوش حرفها و ایدههای خود میشوند و آنها را تکرار میکنند که فراموش میکنند که اگر آنها را به مرحله عمل نگذارند این افکار بی فایده و بی ثمر خواهند بود.
توجه داشته باشید که فکر بدون عمل و عمل بدون فکر به یک اندازه آسیب پذیرند . چرا که آنها مکمل همدیگرند و یکی بدون دیگری خلاقیت خود را از دست میدهد.
اما سوال اساسی در این است چرا برخی فقط به حرف بسنده میکنند و عالم بی عمل اند.
آیا مشکلاتی را در پیش پای خود دارند که باید علت آن را پیدا کنند?
آیا از انجام کار هراس دارند و یا تنبلی جلوی کار آنها را میگیرد و یا اینکه میخواهند کارشان صد در صد بدون اشکال و نقص و عیبی به انجام رسد.
باید برای این سؤالها جواب صادقانه ای پیدا کنند. بطور مثال اگر منتظر بمانند که کارشان را بدون عیب و نقص انجام دهند، شاید هیچوقت کار را شروع نکنند چرا که کار بدون نقص وجود نخواهد داشت. باید کار را شروع کرد و در روال کار به اشتباهات پی برده و آنها را رفع کرد.
قبل از اینکه دست به انجام کاری بزنید باید بیاندیشید که نتایج کار برایتان چه فوائد ی خواهد داشت. بطور مثال وضعیت مالی شما را بهتر میکند، در سلامتی شما اثر مثبت میگذارد و یا روابط خانوادگی شما را بهبود میبخشد. هر کدام از این فوائد انگیزهای بوجود میآورند که انجام کار را برایتان آسانتر میسازد.
متأسفانه برخی افراد بجای فوائد، بیشتر به فکر نتایج منفی هستند که باعث عدم انگیزه لازم برای انجام کارها میشود.
برنامه ریزی، کلید حل مشکل عقب انداختن کارها است. اهداف کلی را برای خودتان تعین کرده، آنها را به اهداف جزیی تقسیم کنید تا بتوانید بر آنها کنترل بهتری داشته باشید و انجام آنها را با سهولت بیشتر میسر سازید.
اگر فکر میکنید به مشوقی نیاز دارید، کارها یی که باید انجام دهید را با دوستان مورد اعتماد خود در میان بگذرید تا شما را در انجام دادن آن یاد آوری و تشویق کنند.
پس از مدتی که کارها را به صورت مرتب انجام دادید برایتان یک عادتی مثبت خواهد شد و هر فکری که در مغز خود میپرورانید بصورت خود کار تبدیل به عمل خواهد شد. به طور مثال اگر فکر کردید که ورزش برای سلامتی تان مفید است، بلافاصله شروع به ورزش میکنید.
بر عکس هرچه فکر بدون عمل در مغزتان بماند ضعیف تر و بی رنگ تر میشود و پس از مدتی چنان آبی که بخار شده ناپدید میشود.
بدیهی است هر کاری قبل از شروع با اضطراب و نگرانی همراه است. حتی مجربترین سخنران قبل از سخنرانی از اضطراب مصون نخواهد بود ولی به محض اینکه سخنرانی او شروع بشود این اضطراب به پایان میرسد.
بنابر این هرچه انجام کارها را به عقب بیاندازید، اضطراب خود را به عقب انداخته اید.
از کارهای جنبی که شما را از مسیر کارتان منحرف میسازد خودداری کنید. استفاده نادرست از کامپیوتر، تلویزیون، رادیو، و تلفن میتواند جداً تاخیر در انجام کارهایتان بوجود آورد.
زمانی که مشغول کاری هستید، فرض را بر این بگذارید که در محل کارتان هستید و تمام ذهن و حواس خود را در انجام کارتان متمرکز کنید تا پیروز و موفق شوید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر