Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۸۸ مهر ۱۶, پنجشنبه

نامه ای از تهران



نامه از تهران که برای ایمیل بنده ارسال شده است توسط دختر اکرم مهدوی
سلام هموطن من در حال حاضر هم بدنم میلرزد و هم دستانم توان برداشتن یک قلم را ندارند گریه میکنم چشمانم پر از اشک است میدانی که یکی از عزیزانم را از دست میدهم آن هم مادرم میباشد آخ چه بگوئیم دلم در خون غرق شده است من در حدود 3 روز است نمیتوانم بخوابم از بی خوابی میمیرم دیروز تا دیر شب جلو زندان بودم گفتم شاید کسی با وجدان به من اجازه بدهد حد اقل با مادرم ملاقات کنم اما احساس میکنم گوش شنوائی نیست برای حرفهای من به این فکر افتادم که توسط یکی از دوستانم ایمیل شما را پیدا کردم گفتم بگذار درد دلم با شما بکنم تا اینکه به کسانی دیگر من عزیزم را از دست میدهم میدانی او مادر من است 9 ماه و 9 روز متحمل من بوده است و بعدش من را با هزاران درد و زجر بزرگ کرده است خود را برای اینکه من را خوشبخت کند به هر دری زده است همه مشکلاتها و رنجها متحمل شده است تا اینکه فرزندش خوشبخت کند نکند مثل خودش باشم اما نیمدانست قرابی بی عدالتی میشود جانش به این سادگی گرفته میشود جان مادرم در خطر است ترا به آنچه به آن ایمان دارید از کشوری در آن زندگی میکنید از سازمانهای خیر بخواهید جلو این فاجعه را بیگیرند من بدون مادرم زندگی دیگر بی فایده است اورا خیلی دوست دارم از جان و دلم دیگر چه کسی من را به آغوش بگیرد من بینوا هستم مادر بینوام اعدام میکنند ترا به خدا به من کمک کنید من خیلی ممنون میشوم از زحمات شما خیلی دلم پر است از رنجها و زجرها آخ چه بگوئیم احساس میکنم همه ما را فراموش کرده اند کسی به ما گوش نمیکند از هر کسی میپرسم میگوئید مشکل خودت است بروحلش کن آخ من چکار کنم چی از دستم بر میآید همین به دامن این و اون چیزی دیگر از دستم بر نمی آید ।

مگر وجدانها مرده اند مگر انسانیت از بین رفته است قربانی بیعدالتی شده است؟

بخاطر یک پیر مرد ७६ ساله دارند جان مادرم را میگیرند بی عدالتی با این شکل نمیشه اون من خوب نیدانم چطور اتفاق افتاده است ।

دلم نمی خواهد اینجا بمانم بعد از اعدام مادر عزیزم اینجا همه چیز خراب شده است ।

میدانی چقدر مادرم را دوست دارم اگر مادرم را بکشند چکار کنم؟

آخ هیچی از دستم بر نمی آید کسی به ما کمک نمیکند یا میترسند و یا نمیخواهند انگار وجدانها دارند از بین میرود انسانها نسبت به یکدیگر بی تفاوت میشوند।

نمیدانم آیا در ایران اینطوری شده است یا در تمام دنیا دارد این اتفاق می افتد که انسانها دارند نسبت به یکدیگر بی تفاوت میشوند وجدانها دارد از بین میرود و انسانیت دارد نابود میشود من اینطور احساس میکنم نمی دانم شاید هم اشتباه فکر کنم اما باور کنید من در ایران اینطور میبینم دیروز در جلو زندان با چند زن و دختر نشسته بودم همه گریه میکردند و یک پیر زن آمد و گفت خیلی از ظالمان تا توان داشتند ظلم کردند اما خود آنها روزی خدا آفاتی ایجاد کرد و خود آنها نابود شدند یادتان است صدام حسین در تلویزیون عراق میگفت چی و با مردم خودش چطور رفتار میکرد خوب حالا صدام کجا رفت سختیها را باید تحمل نمود سختی برای انسانها آفریده شده است نگران نباش ایمان و یقین داشته باشید هر کسی به دیگری ظلم کند باید آن ظلم را پس بدهد این در طول تاریخ ما شاهدش بوده ایم।

ترا به خدا به من کمک کنید مادرم را دوست دارم نگذارید مادرم عزیزم را از من بگیرند।

با تشکر م س ب

تهران १६/७/88

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر