Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

وزارت اطلاعات خانواده نهال سحابی را تهدید کرده اند اگر چیزی در باره بازداشت نهال و چه در زندان بر سرش آمده است بگویند سرنوشت خوبی در انتظارشان نخواهند


یاد و خاطره این وبلاگ نویس عزیز از دست رفته را گرامی بداریم بلاشک از دست دادن یک وبلاگ نویس و همکار بسیار سخت و دشوار میباش.
وزارت اطلاعات خانواده نهال سحابی را تهدید کرده اند اگر چیزی در باره بازداشت نهال و چه در زندان بر سرش آمده است بگویند سرنوشت خوبی در انتظارشان نخواهند بود.
بنابر خبرهای که از دوستان نزدیک نهال سحابی بدستمان رسیده است دقایقی پس از منتشر شدن خبر خودکشی نهال سحابی یک نفر از سوی وزارت اطلاعات به خانواده نهال سحابی زنگ میزند و میگوید نهال یاد داشتی چیز از خدبجا نگذاشته است که باره بازداشتش باشد؟ یکی که در خانه بوده گفته بلی در دست ما میباشد تلفن را قطع میکند بعد از نیم ساعت دیگر دوباره تلفن خانه پدر نهال سحابی به زنگ در می آید اینبار پدرش نهال جواب میدهد نفری که از سوی وزارت اطلاعات میباشد میگوید همین الان نوشتهای بجامانده از نهال که در باره زندانش نوشته است میسوزانید ما خبر داریم که خاطراتی در باره نحوی بازداشتش نوشته است و اگر دوست دارید صدای کسی که با همین شماری که ما با تو حرف میزنم پخش کنم که گفته است بله نهال سحابی در باره خاطرات تلخ زندانیش چیزهای نوشته است.

و پدر نهال هم میگوید چشم قول میدهم چیزی در این باره نگویم و نوشتهای ایشان را هم میسوزانم .

رئیس جنایتکار زندان به پدر نهال زنگ زده است و گفته است در باره نحوی مرگ نهال چیزی نگوید فقط در باره عاشقی ایشان چیزی بگوید اگر در این باره چیزی بگوید ازکارت اخراج میشوید و سرنوشت خوبی نصیبتان
نخواهد
شد

در روزهای که در زندان بوده اند شب بهنام را صدا میکنند و وقتی که بهنام وارد اتاق بازجو میشود میبیند که نهال دستبندی در دستش میباشد و به یک تخت بسته شده است و لخت مادرزاد است بعد از چند ثانیه ای دوتا مامور با روهای پوشیده وارد میشوند به به بهنام میگویند خیلی نهال را دوست دارید اگر واقعا دوستش دارید حتما حاضر هم هستید هرچی که از دست بر می آید برای آزادی ایشان انجام بدهید خوب بیا اعتراف کنید یا اینکه حالا به دوستت تجاوز میشود؟
بهنام هم با صدای بلند میگوید دست از سرش بردارین کثافتها با نام دین همه جنایتها را انجام میدهید. در جا به نهال گروهی تجاوز میکنند بعد از تجاوز نهال بیهوش میشود و به بیمارستان زندان منتقل میشود شب بعد نهال را صدا میکنند به نهال میگویند چیزی در ذهنت مانده در باره دیشب؟ نهال هیچ جوابی نمیدهددوباره بازجو سئوال میکند میگوید مثل اینکه خانم خوشگله با شما هستم لال شده اید؟
نهال میگوید من دیگر ایرانی نیستم من دیگر خود را فرزند این مملکت کثافت نمیدانم بازجو میگوید نکند شما هم فکر تجزیه طلبی به ذهنت زده باشد؟ نهال با صدای بلند میگوید چی ازجان من میخواهید کثافتها نه ناموس برایم گذاشتید و نه شرافت و نه کرامت؟
خلاصه بعد از چند ثانیه ای بهنام بدون لباس و مادرزاد وارد اتاق میکنند نهال چیزی نمیگوید درجا 3 حیوان وحشی اسلامی وارد اتاق میشوند و در جا به بهنام تجاوز گروهی میکنند.
نهایتش که شما دیدی.
که نهال بازداشت شده و در زندان مورد هتک حرمت قرار گرفته و از تجاوز به این جوانان ایرانی در مقابل هم در زندان .
منتظر خبرهای دیگر از داخل کشور توسط دوستان هستیم


بهنام و نهال در فضاي اینترنتي به رومئو و ژولیت ایراني مشهور شده اند. اما در داستان این دو، ستاره شوم و داروگرهاي خیرخواه وجود ندارد. داستان این دو در یک تابستان مغشوش اتفاق مي افتد، زندان و بعد هم خودکشي با قرص. مردن در دهه بیست زندگی در تهران، اصلا رمانتیک نیست.

بهنام گنجي 22 ساله بود، در دانشگاه تهران درس مي خواند و عاشق نهال سهابي، مربي مهد کودک. دوستانش او را فعال و سرشار از حس زندگي وصف مي کنند، نهال عاشق کارش بود و بهنام آماده رفتن به خانه جدید. بهنام، هم اتاقي کوهیار گودرزي، فعال حقوق بشر 25 ساله بود که در اعتراضات بعد از انتخابات سال 2009 شرکت کرده بود و بارها به جرم محاربه و تبلیغ علیه نظام دستگیر شده بود. او دو سال پیش در ماه دسامبر به دلیل شرکت در مراسم خاکسپاري آیت الله منتظري، روحاني معترض به حکومت دستگیر و به یک سال حبس در زندان اوین محکوم شد. زندان اوین، زندان متعلق به مخالفان حکومت است که در سال 2003 در گزارشي در سازمان ملل با عنوان "زندان در زندان" از آن یاد شده است. کوهیار که از زندان آزاد و از دانشگاه اخراج شده است، شب 31 ژوئیه 2011 توسط لباس شخصي هاي وزارت اطلاعات در خانه اش دستگیر مي شود. آن شب بهنام هم در خانه است و شاهد این ماجراست.

بهنام را به همراه کوهیار به اوین مي برند و او هشت روز در آنجا مي ماند. کمي بعد، ماموران وزارت اطلاعات نهال و مادر کوهیار را هم دستگیر مي کنند. سه روز تحت تهدید به "هتک حرمت" از سوي زندانبانان، قرار مي گیرد. بهنام سه روز در زندان انفرادي و زیر شکنجه و بازجویي قرار مي گیرد. هدف، گرفتن اعتراف علیه کوهیار و اعتراف به داشتن رابطه با مجاهدین خلق بود که در لیست گروهک هاي تروریست آمریکا و اروپا قرار داشتند. طبق گزارشي که در روزنامه انگلیسي تایمز منتشر شد، به این دوستان در مقابل یکدیگر تجاوز شده است. شاید بهنام تسلیم شد. زماني که از زندان آزاد شد، کاملا در هم شکسته بود. افسرده شده بود و دیگر به پیام هاي دوستانش جواب نمي داد و به دنبال کمک گرفتن هم نبود.

روز اول سپتامبر معجوني مرگبار در آپارتمانش آماده مي کند و خودکشي مي کند. نهال از همان زمان تحلیل مي رود. نهال که ترسیده است و نتوانسته به دوست اش کمک کند، مي گوید: "حتما در زندان اتفاق وحشتناکي افتاده است." او در وبلاگش مي نویسد: "بدون تو چه کنم؟ اگر مي توانستي حس کني که چقدر دوستت دارم، شاید از مرگ باز مي گشتي". آخرین لینک وبلاگش، ویدئوي ترانه والس عروسي، اثر آهنگساز یوناني، الني کارایندرو است. او روز 29 سپتامبر زیر این ویدئو مي نویسد: "پنجشنبه است، پنجشنبه ها را... بیا بهنام! بیا برقصیمشان."

او روز پنجشنبه کار نمي کرد. همان روزي که بهنام رفته بود و نهال با همان معجون به دنبالش رفت.

حالا فضاي مجازي پر است از نوشته هاي غم انگیز براي این دو دلداده، دلسردي از کشوري که هیچ کس در آن در امان نیست، خشم از حکومتي که فرزندانش را مي کشد. افسانه نوشته است: "کسي که این بلا را بر سر فرزندانمان مي آورد، نمي تواند انسان باشد." و همینطور ترس براي جان کوهیار گودرزي. مسئولان مي گویند که او دیگر در زندان اوین نیست. از روز دستگیري اش، کسي از او خبر ندارد.

---------------------------------

زنان انقلابی نباید از هیچ چیزی باک داشته باشند حتی اگر به بند به افتند و مورد تجاوز توسط ستمگران و ظالمان قرار بگیرند باید به خود بگویند باید بود باید ماند برای انتقام

مگر می شود از چه گوارا نام برد، ولی اسمی از تانیا نبرد . بدون شک این زن دلیر و مبازر کسی بود که توانست در بحرانی ترین شرایط مبارزه ی چریکی در بولیوی به یاری چه گوارا برود و با تسلط و نفوذی که در مجاری دولتی داشت، اطلاعات ذیقیمتی را در اختیار گروه چریکی گوارا قرار دهد . تانیا حتا به این مساله هم بسنده نکرد و خودش به صف مقدم جبهه رفت تا در کنار سایر چریکهای که چه گوارا آنها رهبری می کرد مبارزه کند که سرانجام در یک کمین نیروهای نظامی تحت رهبری سازمان سیا در بولیوی جان باخت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر