معرفی #کتاب #توهم #خدا #خدای #مذهبیون صد در صد توهم است
کتاب «خدا احمق ها را دوست دارد
من که دوسش داشتم و حتی نتونستم تمومش کنم
نظر شما چیه درموردش؟ انسانهای خطرناک دارای چه عقیده ای هستند؟ به تاکید مذهبیون خطرناکترین قشر جامعه هستند چون با توهم زندگی میکنند
ریچارد داوکینز در کتاب «توهم خدا» چه میگوید؟
پيشگفتار فصل 1 يک کافرعميقاً ديندار احترامِ سزاوار احترامِ ناسزاوار فصل 2 فرضيه ی وجود خدا چندخداباوری تک خداباوری سکولاريسم، آبای بنيان گذار و دينِ آمريکا فقر لاادری گری نوما آزمايش بزرگ دعا مکتب تکامل گرايی نِويل چمبرلين مردان کوچک سبز رنگ
فصل 3 برهان های وجود خدا "اثبات" های توماس آکوئيناس برهان هستی شناختی و ديگر برهان های پيشينی برهان زيبايی شناختی برهان "تجارب" شخصی برهان کتاب مقدس
برهان دانشمندان برجسته ی ديندار قمارباز پاسکال برهان های بايِسی فصل 4 چرا به احتمال قريب به يقين خدايی نيست بوئينگ 747 غائی انتخاب طبيعی به سان يک آگاهی افزا پيچيدگی فرونکاستنی پرستش شکاف ها روايت سياره ای اصل آنتروپيک روايت کيهانشناختی اصل آنتروپيک ميان پرده ای در کمبريج فصل 5 ريشه های دين حُکم داروينی فوايد مستقيم دين انتخاب گروهی دين به سان محصول فرعی چيزی ديگر مفتون روانی دين نرم و آهسته بيا، مبادا مِم هايم را لگد کنی بارپَرَستی فصل 6 ريشه های اخلاق: چرا ما خوب هستيم؟ آيا وجدان ما منشاء داروينی دارد؟ يک بررسی مورد ی درباره ی ريشه های اخلاقيات اگر خدايی نيست، چرا خوب باشيم؟ فصل 7 زايتگايست اخلاقی دگرشونده زايتگايست اخلاقی در مورد هيتلر و استالين چه می گوييد؟ مگر آنها بيخدا نبودند؟
توهم خدا -
داوکینز در کتاب «توهم خدا»، ادعا میکند که یک خالق ماوراءالطبیعه، خدا، تقریباً به طور قطع وجود ندارد و اعتقاد به یک خدای شخصی به عنوان یک توهم شناخته میشود، که او آن را به عنوان یک باور غلط مداوم در مواجهه با شواهد قوی و متناقض تعریف میکند.
مقدمه
چنین مفهومی وجود دارد که از سپیده دم زمان با تمدن بشری همراه بوده است. این مفهوم از زمانهای بسیار قدیم میلیونها نفر را مجذوب و مجذوب خود کرده است. این مفهوم به موضوع تأمل فیلسوفان، هنرمندان و دانشمندان تبدیل شده است.
این مفهوم خداست. بسیاری از خود میپرسند: آیا او واقعاً وجود دارد؟ اگر چنین است، نقش او در زندگی انسان چیست؟ اگر نه، چرا او این همه پیرو دارد؟ گفتگوی بیپایان بین دو موضع بزرگ فلسفه ادامه دارد. مفاهیم مرتبط با خدا و الحاد دائماً در مورد حقیقت بحث میکنند و در نبرد برای باورهای انسانی با هم تلاقی میکنند و همزمان احساس جذابیت و جنجال ایجاد میکنند. این اختلاف که امیدها و ناامیدیهای زیادی را به همراه داشته، همان اختلافی که فیلسوفان بیشماری را به خود مشغول کرده و اهمیت قابل توجهی در زندگی بشر دارد، برای تفکر کنونی اساسی است. با ثبت گذشته، درمییابیم که باورهای مذهبی نقش اساسی در تاریخ تمدن داشتهاند. با این حال، ارزش این باورها به دلیل جبهه قدرتمند جنبشهای ضد دینی که در قرون اخیر ظهور کردهاند، کاهش یافته است. نویسندگان ادبی زیادی ظاهر شدند که در صفحات آثار خود شک و تردیدهای مذهبی را ابراز میکردند. در حال حاضر، در آغاز قرن بیست و یکم، این جبهه توسط تعدادی از رهبران برجسته و مشهور نمایندگی میشود. ریچارد داوکینز، استاد آکسفورد، که تلاش کرد تا با نظر شخصی خود از دستاوردهای اسلاف خود حمایت کند و باورهای الحادی را در سراسر جهان ترویج دهد، در این گروه قرار دارد. کتاب او، توهم خدا، در بین هزاران خواننده محبوب شده است که محتوای آن را با اشتیاق فراوان پذیرفتهاند. با این وجود، تعدادی از این خوانندگان وجود دارند که به شدت از دیدگاه ریچارد داوکینز انتقاد میکنند و آن را حملهای ناموجه و مبتنی بر پیشفرضهای نادرست به دین میدانند.
با خواندن عنوان کتاب نوشته شده توسط این دانشمند آکسفوردی - توهم خدا - شایان ذکر است که مفاهیم خدا و دین به عنوان توهم، پیش از این در ادبیات دوران گذشته شناخته شده بودند. چنین فرمولی را میتوان در آثار یکی از سرسختترین ملحدان اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم، دوناتین آلفونس-فرانسوا دو ساد، معروف به مارکی دو ساد - مردی کاملاً عاری از ارزشها، محروم از انصاف اولیه، که ادعا میکند صرفاً با خودخواهی، لذت و فساد اخلاقی هدایت میشود - یافت. این فیلسوف نوشت: «توهم خدا فقط یک خیال واهی است و وجود غیرمنطقی او به طور استثنایی توسط دیوانگان پذیرفته شده است.»1
کارل مارکس - نماینده برجسته نظریه کمونیستی - نیز در افق پدیدار شد. رهبران بزرگترین سیستمهای جهان که منجر به فروپاشی بشریت و بردگی شدند، ایدئولوژی او را به کار گرفتند. مارکس، که خود را یک خداناباور میدانست، نوشت: «الغای دین به عنوان خوشبختی واهی مردم، مطالبه خوشبختی واقعی آنهاست»۲. آیا مارکسیسم و سادیسم منابع ... هستند؟
۱ دوناتین-آلفونس-فرانسوا دو ساد، جاستینا، czyli nieszczęścia cnoty, tłum.
م. براتونی، wyd. II، Wydawnictwo Łódzkie، Łódź ۱۹۸۹، ص ۲۱۲.
۲ کارل مارکس، نقد فلسفه حق هگل، ترجمه جوزف اومالی، انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۷۰، [مقدمه].
مقدمه ۱۱
ادبیات معاصر و مرجع علمی مورد احترام عموم؟ آیا پروفسور داوکینز الهامات خود را از آثار این متفکران میگیرد؟ آیا مفاهیم خدا و دین به عنوان توهم، این نویسندگان را با موضوع مشترک پیوند میدهد؟ چه کسی توهم دارد و چه نوع توهمی دارد؟ بگذارید کتاب پروفسور ریچارد داوکینز، در چارچوب نقد، به سوالات فوقالذکر پاسخ دهد.
«لیزیاس دفاعیهای برای متهمی نوشت و آن را به او داد و او چندین بار آن را خواند و با ناامیدی فراوان نزد لیسیاس آمد و گفت: «وقتی برای اولین بار این دفاعیه را خواندم، به نظرم فوقالعاده آمد، اما وقتی آن را برای بار دوم و سوم خواندم، کاملاً کسلکننده و بیاثر به نظر رسید.» سپس
لیزیاس خندید و گفت: «پس چی؟ آیا قرار است آن را بیش از یک بار برای هیئت منصفه بخوانی؟»۳
کتاب «توهم خدا»ی داوکینز را میتوان با سخنرانی لیسیاس مقایسه کرد، زیرا این کتاب تصور خارقالعادهای را القا میکند، با این حال، نگاه عمیقتر به محتوای آن، عدم دقت و همچنین سطحی بودن تحلیل اصطلاحات مورد بحث را آشکار میکند. با خواندن کتاب «توهم خدا»، ممکن است احساسات متفاوتی داشته باشید. از یک سو، خواننده میخواهد با کنجکاوی فراوان، شواهد متناقض قوی4 را که توسط نویسنده ذکر شده و نشاندهنده عدم وجود خدا هستند، بپذیرد؛ از سوی دیگر، با نگاه به این کتاب حجیم، ممکن است این تصور به وجود آید که از روشهای «لفاظی فریبنده و سفسطهآمیز» استفاده میکند که قرنهاست شناخته شده هستند. در واقع، این کتاب ممکن است به دلیل... مورد انتقاد قرار گیرد.
3 پلوتارک، اخلاق. در باب پرحرفی، ترجمه آرتور ریچارد شیلتو، انتشارات چیزویک، 1978، ص. ۲۱۸.
۴ ریچارد داوکینز، توهم خدا، انتشارات Transworld، لندن، ۲۰۰۶، صفحه ۲۸.
۱۲ ریچارد داوکینز، توهم خدا
پنهان کردن، به سخره گرفتن، حواسپرتی، عدم ارائه اطلاعات کامل در مورد موضوع، نتیجهگیریهایی که مبتنی بر شواهد قابل اعتماد نیستند، و حتی ارائه استدلالهای پوچ و غیرمنطقی. خواننده، که با سیلی از کلمات و انبوهی از موارد تصادفی غرق شده است، این تصور را پیدا میکند که اظهارات ارائه شده منصفانه هستند، در حالی که نظرات ارائه شده واقعی و عینی نیستند. با خواندن کتاب توهم خدا، ممکن است متوجه شوید که نتیجهگیریهای پروفسور ریچارد داوکینز نه بر اساس «شواهد متناقض قوی»۵، بلکه بر اساس سیستم جهانبینی ذهنی او است. علاوه بر این، با خواندن دقیق، قابل مشاهده است که کتاب، به جز چندین ارجاع، به مسئله وجود یا عدم وجود خدا نمیپردازد. محتوای رساله در درجه اول به مسائل مربوط به خدا در معنای جامعهشناختی و نه متافیزیکی میپردازد. مؤمنان اغلب از پرسشهایی در مورد دیدگاهها و اعتقادات خود میترسند. آنها زندگی با ایمان خالص را ترجیح میدهند که مبتنی بر هیچ منبع شناختی نیست. این نگرش با اضطراب در مورد از دست دادن باورهای اساسی مرتبط است، زیرا یک فرد خاص پس از اثبات عدم توجیه آنها، باید از آنها جدا شود. با این حال، تمایل به تصویر کشیده شده اشتباه است. ممکن است منجر به تأیید تناقضاتی شود که نباید پذیرفته شوند. به طور مشابه، طرف دوم، یعنی فرد ملحد، به دلیل عدم علاقه به این زمینه، نه به دلیل ترس، تمایلی به تأملات عمیقتر ندارد. جهانبینی ملحد برای هستی کافی است و پیروان آن اغلب به دنبال چیز دیگری نیستند. آنها در جامعه مصرفی منزوی میشوند و...
5 همانجا.
مقدمه ۱۳
خود را به طور کامل از هرگونه معنویتی جدا میکنند.
این نگرش نیز اشتباه به نظر میرسد زیرا منحصراً به پایداری بیولوژیکی میپردازد و فاقد عنصر عمق فلسفی است. صرف نظر از این، نباید از چنین مسائل اساسی اجتناب کرد زیرا آنها به شدت با حس وجود انسان مرتبط هستند.
فصل ۱
علم و خدا
در جستجوی پاسخ به اساسیترین سوالات انسان و همچنین منابع دانشی که از آنها الهام میگیرد، لازم است به علم، تأییدکننده قابل اعتماد حقیقت و باطل، مراجعه کنیم.
بین مفاهیم خداباوری و الحاد تضاد وجود دارد. یا خدا «هست» یا «نیست». طبق منطق، یک جمله درست است و در نتیجه، جمله دوم، به وضوح نادرست است. این ساختار به ظاهر ساده، موانع قابل توجهی را در بر میگیرد، زیرا به موضوع اختلاف قرنها تبدیل شده است که هنوز حل نشده است، همانطور که تعدادی از فیلسوفان بزرگ معتقدند.
آیا الحاد حس وجود انسان را توجیه میکند؟ خداباوران بدون شک ادعا میکنند که نه. آنها نمیتوانند «هستی برای هستی»، «مبارزه برای بقا»، پوچی نهایی6 را به عنوان فلسفه زندگی بپذیرند.
یا شاید الحاد حقیقت ناخوشایند را اعلام میکند؟
شاید پوچی هدف نهایی زندگی ما باشد؟ خداباوران معتقدند که موجودیتی وجود دارد که به زندگی انسان معنا و اهمیت میدهد. آنها به دنبال مطلقی هستند که سرنوشت و خواستههای انسان را توجیه کند.
6 همانجا، صفحه 403.
علم و خدا 15
علاوه بر این، آنها معنای وجود خود را در خدا، روح و اخلاق مییابند.
الحاد داوکینز مستلزم پذیرش فلسفهای است که فرض میکند «هیچ چیز فراتر از جهان طبیعی و فیزیکی وجود ندارد، هیچ هوش خلاق فراطبیعی در پشت جهان قابل مشاهده کمین نکرده است»7. خدا به این شکل درک نمیشود، علاوه بر این، دین عنصر کاذبی است که باید رد شود. «یک ملحد [...] کسی است که معتقد است [...] هیچ روحی که از بدن بیشتر دوام بیاورد و هیچ معجزهای وجود ندارد - مگر به معنای پدیدههای طبیعی که ما هنوز آنها را درک نمیکنیم.»۸. بنابراین، هیچ خدایی، هیچ جهانی فراتر از جهان فیزیکی، هیچ پدیده فراطبیعی، هیچ روح انسانی وجود ندارد (هیچ زندگی پس از مرگی وجود ندارد، فقط پوچی وجود دارد۹). علاوه بر این، داوکینز در رساله خود، پانتئیسم را به عنوان نوعی الحاد۱۰ به رسمیت میشناسد، زیرا ایده خدا، که بر اساس قوانین طبیعت، خود طبیعت یا جهان درک میشود، جهانبینی الحادی را نشان میدهد، اگرچه نام متفاوتی دارد. الحادی که توسط این فیلسوف ارائه میشود، نوعی الحاد است که نظریه تکامل را به عنوان توضیح نهایی منشأ فرآیندهای زندگی و حتی اخلاق میداند۱۱.
۷ همانجا، صفحه ۳۵.
۸ همانجا صفحه ۳۵. (الحاد داوکینز - همانطور که خودش ادعا میکند - با دفاع از «نظر متناقض» در مورد «فرضیه خدا» مرتبط است. با این حال، او فرضیه خدا را به شرح زیر فرموله کرد: «یک هوش فوق بشری و ماوراء طبیعی وجود دارد که عمداً جهان و هر آنچه در آن است، از جمله ما را طراحی و خلق کرده است» - صفحه ۵۲).
۹ همانجا، صفحات ۳۵، ۴۰۳.
۱۰ همانجا، صفحات ۳۹-۴۰.
۱۱ همانجا، فصل ۴، ۶.
۱۶ توهم خدا از ریچارد داوکینز
خداباوری دیدگاهی است که بر اساس آن خدا وجود دارد. برخی ادعا میکنند که خدا، به عنوان موضوع نهایی ایمان، بزرگترین قدرت شخصی و توجیه هر شکل زندگی است.۱۲. به گفته دیگران، خدا اصل و اساس نهایی هر واقعیتی است.۱۳. و با این حال، برخی دیگر خدا را به عنوان شخص ماوراء طبیعی یا موجودیت شخصیت یافته میدانند که دلیل وجود کل جهان و در درجه اول سرنوشت زندگی انسان است.۱۴. داوکینز معتقد است که «کلمه «خدا» [...] باید [...] به معنای خالق ماوراء طبیعی باشد که «برای پرستش ما مناسب است»۱۵.
اگر کسی خدا را از طریق منشور عیسی مسیح تعریف کند، باید نتیجه بگیرد که خدا بالاترین موجودیت از «بعدی متفاوت» است. در واقع، عیسی ادعا کرد که پادشاه است و در مورد پادشاهی خود که از این دنیا نیست، تعلیم داد. خدا ذاتاً نیکوست، زیرا مسیح
مهربان و عادل بود. او خودآگاهی و توانایی
وجود فراتر از زندگی بر روی زمین را دارد، زیرا او مانند همه مردم استدلال میکرد، او رستاخیز کرد و همانطور که
اعلام کرده بود، به پادشاهی خود رفت. خدا پتانسیل القای
پدیدههای ماوراء طبیعی را دارد، زیرا عیسی شفا داد و
نشانههایی را ایجاد کرد که ما قادر به توضیح آنها به روش طبیعی نیستیم.
12 Religia. Encyclopedia PWN, red. nauk. T. Gadacz, B. Milerski, t. 2, Warszawa
2001, hasło opracował J.A. Kłoczowski, Warszawa 2001.
13 Encyclopedia chrześcijaństwa. Historia i współczesność. 2000 lat nadziei, red.
12 Religia. Encyclopedia PWN, red. nauk. T. Gadacz, B. Milerski, t. 2, Warszawa
2001, hasło opracował J.A. Kłoczowski, Warszawa 2001.
13 Encyclopedia chrześcijaństwa. Historia i współczesność. lat nadziei, red.
12 Religia. Encyclopedia PWN, red. nadziei. H. Witczyk, Jedność 2001, s. 109.
14 Encyclopedia katolicka, Towarzystwo Naukowe KUL, wyd. I, t. II, pod red.
F. Grylewicza, R. Łukaszyka, Z. Sułowskiego, Lublin 1976.
15 R. Dawkins, The God Delusion, p. 33 (داوکینز درک مشابهی از خدا را در صفحات 52 و 82 نیز ارائه میدهد).
Science AND GOD 17
مطالعه حاضر مستلزم درک خدا از طریق شخصیت عیسی مسیح است.
«توهم خدا»
در ده فصل از کتاب خود، «توهم خدا»، ریچارد داوکینز فرضیاتی را ارائه کرد که، به اعتقاد او، استدلال قدرتمندی را به نفع انکار ایمان به نام الحاد تشکیل میدهند. در مقدمه16، داوکینز اثر خود را مرور میکند:
فصل 1 و فصل 10 «به روشهای مختلف خود توضیح میدهند که چگونه درک صحیح از شکوه دنیای واقعی، در حالی که هرگز به دین تبدیل نمیشود، میتواند نقش الهامبخشی را که دین [...] غصب کرده است، پر کند». فصل 2 به «لاادریگری» و این دیدگاه میپردازد که فرضیه خدا «فرضیهای علمی» است که باید با شک و تردید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. فصل 3 مربوط به استدلال متقابل با «شواهد به اصطلاح وجود خدا» است که توسط متکلمان و فیلسوفان در تاریخ ارائه شده است. فصل 4 به مباحث مربوط به حیات و منشأ جهان بدون هیچ اشارهای به خدا میپردازد. نظریه داروینی انتخاب طبیعی اساس این بررسی را تشکیل میدهد. فصل 5 توضیح میدهد که چرا این باور اینقدر فراگیر است. داوکینز تعجب میکند که آیا خدا به دلیل جهانی بودن دین وجود دارد یا خیر. فصلهای 6 و 7 با این باور استدلال میکنند که دین و خدا «برای داشتن اخلاق موجه ضروری هستند». در فصل ۸، داوکینز اشاره میکند که «دین چنین نیست.»
۱۶ همانجا، صفحات ۲۴-۲۶.
۱۸ ریچارد داوکینز، توهم خدا «چیز خوبی است». در عوض، فصل ۹ به مسئلهی «آموزش در دین» میپردازد.
داکینز معتقد است که دین «علیرغم شواهد قوی و متناقض» ۱۷ همچنان پابرجاست، با این حال، نتیجهگیری فوق از بررسی کتاب «توهم خدا» نتیجه نمیشود. در فصلهای ۱ و ۱۰، داوکینز در مورد امکان «درک جهان بدون هیچ اشارهای به خدا» نوشت - در حالی که در واقع، این موضع با امکان وجود خدا مغایرتی ندارد. فصل ۲ به بحث در مورد ندانمگرایی و علاوه بر این، مفهوم خدا از نظر «فرضیهی علمی» میپردازد که باید با کمی شک و تردید به آن نزدیک شد - با این حال، جملهی فوق صحت باور به خدا را رد نمیکند. فصل ۳ شامل اثباتهای کلامی و فلسفی برای وجود خدا است - که بر درستی یا نادرستی دین تأثیری ندارند. مسائل مربوط به داروینیسم در فصل ۴ مورد بحث قرار گرفته است. با این وجود، داروینیسم با ایمان مغایرت ندارد زیرا این نظریه وجود خدا و همچنین خلقت حیات توسط خدا را، همانطور که خود داروین تأیید کرده است، انکار نمیکند۱۸. فصل ۵ که جمعیت مؤمنان را توصیف میکند، در تضاد با اصول دین نیست. فصلهای ۶، ۷، ۸ و ۹ به اخلاق، «فواید» دینی، مسئله آموزش در دین میپردازند و نه به وجود یا عدم وجود خدا.
فصل 8 دين چه اشکالی دارد؟ اين همه دشمنی چرا؟ دين چه اشکالی دارد؟ بنيادگرايی و انهدام علم نيمه ی پنهان مطلق گرايی دين و همجنسگرايی دين و قداست حيات بشر مغالطه ی بزرگ بتهوون چگونه دين "ميانه رو" کوته فکری به بار می آورد فصل 9 کودکی، سوءاستفاده و رهايی از دين سوءاستفاده ی جسمی و ذهنی در دفاع از کودکان باز هم آگاهی فزايی آموزش دينی به عنوان بخشی از ميراث ادبی فصل 10 يک خلاء چشمگير؟ بينکر تسلی شهود مادر تمام برقع ها ضميمه کتاب های ذکر شده يا توصيه شده يادداشت ها www.secularismforiran.com 5 به ياد داگلاس آدامز (1952 - 2001) "آيا برای اينکه ببينيم باغ زيباست بايد باور کنيم که پريانی هم ته باغ هستند؟" پيشگفتار وقتی همسرم کوچک بود از مدرسه نفرت داشت و می خواست ترک تحصيل کند. سالها بعد، وقتی بيست و چند ساله شد، اين حقيقت تلخ را با والدين اش در ميان گذاشت، مادرش متحيرانه گفت: "اما عزيزم، چرا نيامدی اين ، همان نکته ی مورد نظر کتاب من است: "اما نمی دانستم که می توانم." 1 موضوع را به ما بگويی؟" پاسخ لالا نمی دانستم که می توانم. به گمانم – خوب، در واقع مطمئن ام – که خيلی از کسانی که مذهبی بار آمده اند، دل خوشی از دين ندارند، به آن بی اعتقاد اند، يا نگران خباثت هايی هستند که به نام دين انجام می گيرد؛ اين دسته اشتياق گنگی برای ترک دين والدين شان را دارند و آرزو می کنند که کاش می توانستند دين را ترک کنند، اما درنمی يابند که گزينه ی ترک دين هم پيش رويشان است. اگر شما هم از اين دسته هستيد، اين کتاب برای شماست. هدف اين کتاب آگاهی بخشی 2 است – آگاهی بخشی در مورد اين حقيقت که بيخدا بودن يک خواستۀ واقعگرايانه است؛ خواسته ای شجاعانه و باشکوه. می توانيد بيخدای شادمان، معتدل، اخلاقی و فرهيخته ای باشيد. اين نخستين پيام آگاهی بخش کتاب من است. سه پيام آگاهی بخش ديگر هم دارم که در ادامه به آنها اشاره می کنم. در ژانويۀ سال 2006 من يک مستند تلويزيونی دو قسمتی برای تلويزيون بريتانيا (کانال چهار) تهيه کردم به نام من از ابتدا اين عنوان را دوست نداشتم. دين ريشه ی همه ی شرارت ها نيست، زيرا 3 "ريشه ی همه ی شر ؟" هيچ چيز ريشه ی همه چيز نيست. اما از آگهی اين برنامه در نشريات خوشم آمد. در اين آگهی تصوير چشم اندازی بود از افق منهتن، همراه با عنوان "جهانی بدون دين را تصور کنيد". ارتباط آن تصوير و اين عنوان چه بود؟ در آن تصوير برج های دوقلوی سازمان تجارتی جهانی به طرز چشمگيری وجود داشتند. 1 . Lalla 2 . atheist 3 . Root of All Evils? www.secularismforiran.com 6 به سياق ترانه ی جان لِنون، جهانی بدون دين را تصور کنيد. تصور کنيد که بمب گزاران انتحاری نبودند، 11 نبود. تجزيه ی 5 نبود، جنگ های صليبی نبود، شکار جادوگران نبود، طرح باروت 4 سپتامبر نبود، 7 جولای هندوستان نبود، جنگ اسرائيل و فلسطين نبود، کشتارهای صرب/ کروات/ مسلمان در بالکان نبود، تعقيب و آزار يهوديان به عنوان "قاتلان مسيح" نبود، 'مناقشه'ی ايرلند شمالی نبود، 'جهاد' نبود، واعظان تلويزيونی خوش پوشِ و فُکُلی نبودند که مردم ساده لوح را بفريبند و پول هايشان را بالا بکشند ( اين واعظان می گويند "خدا از شما می خواهد آن قدر صدقه بدهيد تا به مضيقه بيافتيد"). تصور کنيد نه طالبانی بود که که مجسمه های باستانی را منفجر کند، نه قطع سر کافران در ملاء عام بود، نه شلاق زدن بر پوست زنان به جرم بيرون بودن يک اينچ از پوست وجود داشت. اتفاقاً همکارم دزموند موريس به من يادآور شد که يک بار جان لنون هنگام اجرای ترانۀ باشکوه اش در آمريکا اين جمله را هم افزود که " و [تصور کن که] دين هم نبود". و حتی در روايت ديگری از ترانه، اين جمله را به اين صورت تغيير داد که "و هيچ دينی هم نبود". ديگر 7 ديدگاه معقولی است، اما بيخدايی به همان جزميت 6 شايد احساس می کنيد که لاادری گری [اگنوستيسيم] مذاهب است؟ اگر اين طور باشد، اميدوارم که فصل 2 نظرتان را عوض کند چون در آنجا می کوشم شما را متقاعد هم يک فرضيه ی علمی درباره ی کيهان است. فرضيه ای که بايد آن را با همان 8 کنم که "فرضيه ی خدا" شکاکيتی تحليل کنيم که به ديگر فرضيه ها می پردازيم. شايد هم آموخته ايد که فيلسوفان و الاهيدانان دلايل خوبی برای باور به وجود خدا يافته اند. اگر اين طور فکر می کنيد، چه بسا از فصل ،3 با عنوان "برهان های وجود خدا" است محظوظ شويد – در آنجا نشان می دهيم که اين برهان ها بسيار ضعيف اند. شايد می انديشيد که وجود خدا بديهی است. آخر چطور ممکن است جهان بدون خدا به وجود آمده باشد؟ چطور ممکن است حيات، با تمام غنا و گوناگونی اش، و با تمام جاندارانی که انگار هر کدام شان "طراحی" شده اند، ايجاد شده باشد؟ اگر انديشه هايتان در اين حول و حوش سير می کنند، اميدوارم بتوانيد از فصل 4 بهره ببريد. عنوان اين فصل هست: "چرا به احتمال قريب به يقين خدايی نيست". نظريه ی شکوهمند انتخاب طبيعی داروين نه تنها حاکی از وجود يک طراح نيست، بلکه با تبيين قوی و برازندگی نابودگرش پندار وجود طراحی در جهان را می زدايد. و گرچه انتخاب طبيعی فی نفسه منحصر به تبيين جهان جانداران است، اما برای مقايسه و امکان سنجی "اهرم" های تبيين ايجاد کيهان به کار می آيد و آگاهی بهتری به ما ببخشد. دومين پيام از چهار پيام آگاهی بخش من قدرت اهرم هايی مانند انتخاب طبيعی است. . 7 جولای 2005 تاريخ بمب گزاری اعضای شبکه ی القاعده در مترو و چند نقطه ی لندن که به کشته شدن 55 نفر انجاميد. 4 . Plan Gunpowder The: طرح ناکام گی فاوک، کاتوليک انگليسی در سال 1605 برای کشتن شاه جيمز اول و نابودی پارلمان. 5 فاوک قصد داشت با کارگذاشتن مواد منفجره در پارلمان اين طرح را عملی کند. اما نقشه ی او هنگامی ناکام ماند که يکی از کاتوليک ها به يکی از بستگانش هشدار داد که در روز موعود (5 نوامبر) در پارلمان حاضر نشود. با کشف شدن اين طرح همه ی دست اندرکاران آن دستگير و کشته شدند. و پادشاه اين روز را جشن ملی اعلام کرد. مردم بريتانيا به اين مناسب هرساله در شب 5 نوامبر به آتش بازی 6 می پردازند. . agnosticism 7 .dogmatic www.secularismforiran.com 7 شايد می انديشيد که بايد خدا يا خدايانی باشند، چون مردم شناسان و مورخان می گويند که اعتقادات دينی در همه ی جوامع وجود دارد. اگر اين مطلب را متقاعد کننده می يابيد، لطفاً به فصل 5 ، با عنوان "ريشه های دين" رجوع کنيد، که شرح می دهد چرا باور دينی اين قدر شايع است. شايد هم فکر می کنيد که باورهای دينی ضروری اند تا مبنايی برای اخلاقيات مان فراهم کنند؟ آيا برای خوب بودن نيازی به خدا نداريم؟ لطفاً فصل های 6 و 7 را بخوانيد تا ببينيد که چرا چنين نيست. آيا هنوز هم گوشه چشمی به دين داريد و آن را چيز مطلوبی برای مردم می دانيد، حتی اگر ايمان خودتان زايل شده باشد، فصل 8 شما را فرا می خواند تا بيانديشيد که دين چندان هم چيز خوبی برای دنيا نيست. اگر خود را گرفتار دين آبا و اجدادی تان می يابيد، می ارزد از خود بپرسيد که اين گرفتاری چطور ايجاد شده است. عموماً پاسخ را در تعليمات دوران کودکی تان خواهيد يافت. اگر اصولاً مذهبی باشيد، به احتمال زياد دين شما همان دين پدران تان است. اگر در آرکانزاس زاده شده ايد و می انديشيد که مسيحيت درست است و اسلام نادرست، گرچه خوب می دانيد که نظر کسی که در افغانستان زاده شده مخالف نظر شماست، قربانی تعليمات دوران کودکی تان هستيد. و همين طور اگر در افغانستان زاده شده ايد و برعکس اين می انديشيد. موضوع کل فصل ،9 دين و کودکی است، که سومين پيام آگاهی بخش اين کتاب را نيز در بر دارد. درست همان ، می خواهم هرکسی 9 طور که فمنيست ها از شنيدن he به جای she و man به جای human چندش شان می آيد هم که اصطلاحاتی مانند "بچه کاتوليک" يا "بچه مسلمان" را می شنود دچار چندش شود. اگر دوست داريد می توانيد از "بچه های والدين کاتوليک" حرف بزنيد، اما اگر شنيديد که کسی از "بچه کاتوليک" سخن می گويد، حرف اش را قطع کنيد و مؤدبانه به او يادآور شويد که بچه ها کوچک تر از آنند که در مورد چنين مسائلی نظر داشته باشند، درست همان طور که کوچک تر از آنند که در مورد اقتصاد يا سياست نظر داشته باشند. درست به خاطر اينکه هدف من آگاهی بخشی است، معذور نيستم از اينکه علاوه بر فصل ،9 در پيشگفتار هم بر اين نکته تأکيد کنم. شما چندان مجال اين يادآوری را نمی يابيد. پس من باز هم تکرار می کنم. فلان کودک يک بچه مسلمان نيست، بلکه بچه ی والدين مسلمان است. کودک خردسال تر از آن است که مسلمان باشد يا نباشد. بچه مسلمان وجود ندارد. بچه مسيحی هم وجود ندارد. فصل 1 و 10 سر و ته اين کتاب اند که هر يک به شيوه ای شرح می دهند که چگونه داشتن فهم درستی از شکوهمندی جهان واقعی، می تواند بدون درافتادن به دامان دين، آن نقش الهام بخشی را ايفا کند که دين در طول تاريخ – نابسنده وارانه – غصب کرده است. 8 . مقصود کاربرد ضمير يا اسم های مذکر در جمله هايی است که جنسيت موضوع جمله لزوماً مذکر نيست. م 9 Hypothesis God the. www.secularismforiran.com 8 پيام آگاهی بخش چهارم من، فخر به بيخدايی است. اصلاً لازم نيست از بيخدايی خود شرمنده باشيم. برعکس، بايد به بيخدايی خود مباهات کنيم. و برای نظاره ی افق های دور گردن افرازيم، چرا که بيخدايی تقريباً همواره نشانگر استقلالِ ذهنی، و درحقيقت، نشانگر ذهنی سليم است. مردمان بسياری هستند که در اعماق دل شان می دانند که بيخدا هستند، اما شهامت ابراز آن را نزد خانواده شان، و در برخی موارد، حتی نزد خودشان ندارند. تا حدی به اين سبب که مؤمنان جهد بليغی کرده اند تا واژۀ "بيخدا" را مهيب و ترسناک نمايند. در فصل 9 داستان تراژديک- کميک جوليا سوينی کمدين را نقل می کنيم که والدين اش در روزنامه خواندند که جوليا اتئيست [بيخدا] شده است. آنها می توانستند بپذيرند که او به خدا بی اعتقاد باشد، اما اتئيست... استغفراالله! بايد در اينجا مخصوصاً سخنی با خوانندگان آمريکايی بگويم، چون دين در آمريکای امروز واقعاً نقش چشمگيری دارد. سخن وِندی کامينرِ وکيل که می گويد ريسک ريشخند کردن دين در آمريکا دست کمی از ريسک آتش زدن ، فقط اندکی غلو آميز است. امروزه موقعيت بيخدايان در 11 ندارد 10 پرچم آمريکا در انجمن ملی نظاميان آمريکايی آمريکا شبيه موقعيت همجنس گرايان اين کشور در پنجاه سال پيش است. امروزه، پس از جنبش مباهات به همجنس . 13 ، يک همجنس گرا هم قادر است به مناصب دولتی انتخاب شود، گرچه چنين چيزی چندان آسان نيست 12 گرايی در يک نظرسنجی مؤسسۀ گالوپ به سال 1996 از مردم سئوال شد که آيا حاضرند به کسانی با قابليت های از هر لحاظ يکسان رأی دهند که: زن باشند (92 درصد موافق بودند)، کاتوليک رومی باشند (94 درصد موافق)، مورمون باشند (79 درصد موافق)، همجنسگرا باشند (79 درصد موافق) يا بيخدا باشند (49 درصد موافق بودند). آشکار است که راه درازی در پيش داريم. اما، شمار بيخدايان، به ويژه در ميان نخبگان تحصيل کرده، بسيار فزون تر از آن است که بسياری گمان می کنند. حتی در قرن نوزدهم هم چنين بود، زمانی که جان استوارت ميل می توانست بگويد: "جهان مبهوت خواهد شد اگر بداند که تابناک ترين گوهرهايش، برجسته ترين چهره هايی که عقل و فضيلت شان شهره ی خاص و عام است، کاملاً در قبال دين شکاک اند." در حقيقت، چنان که در فصل 3 با ذکر شواهد نشان خواهم داد، امروزه اين مطلب را می توان با قطعيت بيشتری بيخدايی خود ابا داريم. 14 گفت. کثرت بيخدايان به اين سبب به چشم مردم نمی آيد که بسياری از ما از "بُروز دادن" من اميد دارم که اين کتاب بتواند به مردم کمک کند تا عقايد خود را بروز دهند. دقيقاً مانند جنبش همجنس گرايی، هرچه تعداد بيشتری خود را بروز دهند، پيوستن ديگران به آنها آسان تر می شود. شايد برای آغاز واکنش زنجيره . 15 ای، نيازمند يک جِرم بحرانی باشيم 10 . American Legion Hall 11 . Wendy Kaminer, ‘The Last Taboo: Why America needs Atheism?’, New Republic, 14 Oct. 1996. . تلميحی به "جرم بحرانی" مورد نياز برای آغاز برای واکنش زنجيره ای راديواکتيو.م 15 out coming . 14 . تا چند ماه پس از نگارش اين کتاب هيچ نماينده ی مجلسی در آمريکا علناً خود را بيخدا نخوانده بود.م 13 movement Pride Gay . 12 www.secularismforiran.com 9 در آمريکا نظرسنجی ها حاکی از آنند که شمار بيخدايان و لاادريان بر شمار يهوديان و حتی پيروان بسياری از مذاهب ديگر می چربد. با اين حال، برخلاف يهوديان که نفوذشان در لابی های سياسی شهره است، و برخلاف مسيحيان اِوانجليک، که نفوذشان در قدرت سياسی حتی بيش از يهوديان است، بيخدايان و لاادريان سازمان يافته نيستند و لذا نفوذشان در حد صفر است. در واقع، سازماندهی بيخدايان مثل گلّه کردن گربه هاست. آنان تمايل به مستقل انديشی و ناهمنوايی با اتوريته دارند. اما يک گام مناسب نخستين، تشکيل يک جرم بحرانی از 'بروز دهندگان' است، تا ابراز بيخدايی را برای ديگران نيز ميسر سازند. حتی اگر نتوان گربه ها را گلّه کرد، می تواند تعداد کافی از آنها را يک جا جمع کرد تا آنقدر سروصد اکنند که ديگر نتوان آنها را ناديده گرفت. واژه ی ‘delusion] ‘پندار] در عنوان اين کتاب، برخی از روانپزشکان را برآشفت، زيرا اين واژه را يک اصطلاح تخصصی محسوب می کنند که نبايد سرسری به کار برده شود. سه نفر از آنان به من نامه نوشتند و يک واژه ی تخصصی برای پندار دينی پيشنهاد کردند: ‘relusion‘.] دِندار]. شايد اين اصطلاح کارساز باشد. اما فعلاً می خواهم همان ‘delusion ‘را به کار برم، و بايد اين کاربرد را توجيه کنم. ديکشنری انگليسی پنگوئن ‘delusion‘را چنين تعريف می کند: "باور يا ادراکی کاذب". و جالب اينکه نقل قول توضيحی ديکشنری پنگوئن برای اين واژه، جمله ای از فيليپ ای. جانسون است: "داروينيسم روايت رهايش بشريت از اين پندار است که سرنوشت بشر در يد قدرت قادری فراسوی بشر می باشد. " آيا اين شخص همان فيليپ ای. جانسونی نيست که امروزه دعوای خلقت انگاران آمريکايی در مقابل داروينيسم را رهبری می کند؟ چرا، در واقع همان شخص است و، همان طور که می توان حدس زد، اين نقل قول خارج از زمينه اش مطرح شده است. اميدوارم اين توضيحی که دادم کافی باشد تا ديگر بر من خرده نگيرند، زيرا اين خارج از زمينه نقل کردن در مورد ديگر نقل قول هايی که از خلقت انگاران می آورم صادق نيست. مقصود خود جانسون هرچه که باشد، من با کمال ميل جمله اش را قبول دارم. ديکشنری همراه مايکروسافت وُرد، واژه ی delusion را چنين تعريف می شود: حفظ يک باور کاذب ماندگار به رغم وجود شواهد قوی خلاف آن باور، به ويژه به عنوان نشانگان يک ناهنجاری روانی". بخش نخست اين تعريف کاملاً با ايمان دينی می خواند. اما اينکه آيا ايمان نشانگان يک ناهنجاری روانی هم هست يان نه، من با موافق ام که می گويد "هنگامی که يک نفر 16 نظر روبرت م. پيرسينگ مؤلف ذِن و هنر نگهداری موتورسيکلت دچار پندار می شود، ديوانه اش می گويند. هنگامی که افراد بسياری دچار يک پندار می شوند، مؤمن شان می خوانند". اگر اين کتاب آن طور که می خواهم کارساز باشد، خوانندگان مؤمنی که کتاب را می خوانند وقتی آن را زمين می گذارند بيخدا خواهند بود. عجب خوشبينی گستاخانه ای! البته، دينخويان کله شق در برابر استدلال مصونيت دارند. مقاومت آنها ناشی سالها تعليمات دينی دوران کودکی شان است. اين تعليمات را با روش هايی که (يا به طور 16 . Zen and the Art of Motorcycle Maintenance www.secularismforiran.com 10 تکاملی يا طراحی شده) در طی قرنها بهينه شده به خورد مؤمنان داده اند. يکی از مؤثرترين شيوه های ايجاد مصونيت در برابر شک، اين هشدار خوف انگيز است که هرگز لای هيچ کتابی مانند کتاب حاضر را باز نکنند، زيرا چنين مطالبی مطمئناً از تراوشات شيطانی است. اما من يقين دارم که مردمان آزادانديش بسيار اند: کسانی که تعليمات دينی دوران کودکی شان خيلی موذيانه نبوده است، يا اينکه آن تعاليم را "هضم" نکرده اند، يا هوش ذاتی شان آن قدر قوی بوده که بر آن تعاليم فائق آيند. اين جان های آزاده تنها به تشويقی اندک نياز دارند تا خود را کاملاً از چنگ دين برهانند. دست کمِ کم، من اميدوارم که هر کس اين کتاب را می خواند بتواند با خود بگويد 'نمی دانستم که می توانم'. 17 برای تأليف اين کتاب من مديون کمک های دوستان و همکاران بسياری بوده ام... فصل 1 يک کافرعميقاً ديندار من نمی کوشم خدايی شخص وار را تصور کنم؛ شگفتی از ساختار جهان، تا آنجا که به ما توان کافی برای درک جهان بدهد کفايت می کند. آلبرت اينشتين . ادامه ی پيشگفتار، شامل تقديرهای نويسنده است که به دليل مفيد نبودن به حال خواننده ی فارسی زبان حذف شد.م 17 www.secularismforiran.com 11 احترامِ سزاوار پسرک روی چمن ها دمرو خوابيده است، گونه اش بر پشت دستانش است. ناگهان خود را غرق در آگاهی از ساقه ها و ريشه های درهم تنيده می يابد. جنگلی در ريزجهان. جهان اش بدل به جهان مورچه ها و سوسک ها می شود، و حتی جهان ميليارها باکتری خاک. جانداران ساکت و ناپيدايی که اقتصاد ريزجهان را می گردانند – گرچه کودک در آن هنگام چندان جزئيات را نمی داند. ناگهان ريزجنگل چمنزار آماس می کند و با کيهان، و با ذهن ساده ی پسرک يگانه می شود. پسرک اين تجربه را در قالبی دينی تعبير می کند. تجربه ای که عاقبت او را به کشيش شدن سوق می دهد. او به عنوان يک کشيش آنگليکن تعليم می بيند و معلم دينی مدرسه ی ما می شود، معلمی که من شيفته اش بودم. به لطف روحانيان شايستۀ ليبرال مآبی مانند او هرگز کسی نتوانسته ادعا کند که دين را به . ∗ زور در کله ی من فروکرده اند در زمانی و مکانی ديگر، آن پسرک من بودم، زير آسمان پر ستاره، خيره به منظومۀ جبّار و دُبّ اکبر. حيران از موسيقی ناشنيدنی افلاک، سرمست از عطر شبانه ی ياسمن و گل های شيپوری باغی در آفريقا. اينکه چرا همين عواطف معلم دينی ما را به سويی کشاند و مرا به سويی ديگر، سئوال ساده ای نيست. در ميان دانشمندان و خردگرايان هم رويکرد نيمه عرفانی به طبيعت و کيهان رايج است. اما اين هيچ ربطی به باورهای فراطبيعی ندارد. معلم دينی ما ( و خود من)، دست کم در کودکی مان، سطور پايانی کتاب منشاء انواع داروين را نخوانده بوديم؛ اين قطعه ی مشهورِ "اين توده ی درهم تنيده"، "با پرندگان نغمه خوان در بيشه زار، با حشرات گوناگون در هوا، با کرم های لولنده در زمين نمدار". مسلماً داروين هم تجاربی مانند ما داشته، اما به جای کسوت کشيشی، رويه ی داروينی اش را پيشه کرد که "همگی حاصل قوانين عامل بر ما هستند": پس ايجاد گرامی ترين چيزهايی که می شناسيم، يعنی ايجاد جانداران عالی، مستقيماً محصول ستيز طبيعت، قحطی و مرگ است. در اين نگرش به زندگانی، با قوای چندگانه اش، عظمتی هست. حيات در بدايت خود يک يا چند شکل بيش نداشت. اما با گردش زمين مطابق قانون ثابت گرانش، از شکل هايی چنان ساده، بی نهايت شکل، زيباترين و شگفت ترين جانداران تکامل يافته اند و می يابند. می نويسد: 18 کارل ساگان در کتاب نقطه ی آبی مات . تفريح ما در کلاس او اين بود که او را وا می داشتيم تا از بحث متون مقدس منحرف شود تا برايمان داستان های نبردهای هوايی ∗ جنگنده ها را تعريف کند. او خدمت نظام خود را در نيروی هوائی سلطنتی گذرانده بود، و شايد همين باعث شده تا من هنوز در کليسای انگلستان جذبه ای بيابم (دست کم در قياس با رقبايش). به خصوص که بعدها با اين شعر جان بنجامن آشنا شدم که سروده: کشيش ما خلبان پيری است، حالا بال هايش را از ته بريده اند، اما هنوز چوب پرچم حياط خانه اش انگشتی است به فراسو اشاره به تصويری از کره ی زمين است که توسط وييجر 1 ازدورترين فاصله گرفته شده.م ) ( Sagan Carl ,Dot Blue Pale . 18 www.secularismforiran.com 12 چرا به ندرت پيش می آيد که اديان به علم بنگرند و نتيجه بگيرند: "اين بهتر از چيزی است که فکر می کرديم! کيهان بسی بزرگ تر از چيزی است که رسولان مان گفته اند، عظيم تر ، ظريف تر، و شکوهمند تر است"؟ در عوض می گويند: "نه، نه، نه! خدای من يک خدای کوچک است و می خواهم همان جور بماند." هر دينی، چه قديمی و چه جديد، که عظمت کيهان را که در پرتو علوم مدرن دريابد می تواند چنان کرنشی نثار کيهان کند که اديان سنتی به گرد پايش هم نمی رسند. همه ی کتاب های ساگان به سرحدّات حيرت متعالی راه می برند. دين در اعصار گذشته اين حيرت را درانحصار خود گرفته بود. کتاب های خود من هم چنين مقصودی دارند. در نتيجه غالباً می شنوم که مرا آدمی عميقاً ديندار می خوانند. يک دانشجوی آمريکايی برايم نوشت که نظر استادش را درباره ی من پرسيده است. و استاد پاسخ داده "البته علم پوزيتيو او با دين سازگار نيست، اما علم او با نشئه ی طبيعت و کيهان استحاله يافته. به نظر من او ديندار است!" اما اين "ديندار" واژه ی درستی برای توصيف ديدگاه من است؟ اين طور فکر نمی کنم. استيو واينبرگ، فيزيکدان برنده ی جايزه ی نوبل (که بيخداست)، همين نکته را به خوبی هر کس ديگری در کتاب اش رؤياهای يک نظريه ی پايانی چنين بيان می کند: ديدگاه برخی از مردم در قبال خدا چنان وسيع و انعطاف پذير است که ناگزير هر جا خدا را بجويند، او را می يابند. می شنويم که می گويند "خدا غايت است"، يا "خدا سرشت پاک ماست"، يا "خدا همان کيهان است". البته "خدا" را هم می توانيم مثل بقيه ی واژگان، هر طور بخواهيم معنا کنيم. اگر بگوييد که "خدا انرژی است"، پس او را در يک تکه زغال سنگ هم می يابيد. مسلماً حق با واينبرگ است. اگر قرار است واژه ی خدا کاملاً پوچ نباشد، بايد آن را به معنايی استفاده کرد که معمولاً از اين واژه می فهمند، يعنی خالقی فراطبيعی که "درخور پرستش" باشد. علت بسياری از سردرگمی های اسفبار مردم اين است که تشخيص نمی دهند که ديدگاهی که می توان دين انشتينی خواند با دين فراطبيعی فرق دارد. اينکه انشتين گاهی به نام خدا اشاره می کرد (البته او تنها دانشمند بيخدايی نبود که چنين می کرد)، موجب سوءتفاهمِ ماوراءطبيعه گرايانِ مشتاقِ سوءتفاهم شد تا اين انديشمند برجسته را از سنخ خود بخوانند. پايان دراماتيک (يا شايد موذيانه ؟) کتاب استفان هاوکينگ، تاريخچه ی زمان، اين است که "چون آن گاه ذهن خدا را خواهيم شناخت". بدساختی اين جمله شهره است. همين عبارت باعث شد تا عده ای، البته به خطا، گمان کنند که هاوکينگ ديندار است. زيست شناس سلولی، اورسالا گوديناف در کتابش اعماق قدسی طبيعت، لحنی مذهبی تر از انشتين و هاوکينگ دارد. او شيفته ی کليساها، مساجد، و صومعه هاست. و بسياری بخش های کتابش www.secularismforiran.com 13 را خارج از زمينه ی آن نقل کرده اند تا آنها را به عنوان مهمات دين فراطبيعی به کار گيرند. او تا آنجا پيش می رود که خود را يک "ناتوراليست مذهبی" می خواند. اما خوانش دقيق کتاب او نشان می دهد که در واقع او هم بقدر من يک بيخدای معتقد است. "ناتوراليست" واژه ای مبهم است. در قرن های هفدهم و هجدهم، ناتوراليست هنوز همان معنای امروزی اش را داشت: دانشجوی عالم طبيعت. ناتوراليست ها به اين معنا، از گيلبرت وايت به بعد، اغلب روحانيون بوده اند. داروين هم در جوانی می خواست کشيش شود تا بتواند از زندگی آسوده ی شهرستانی برخوردار شود و به تفريح مورد علاقه اش يعنی بررسی سوسک ها بپردازد. اما فيلسوفان "ناتوراليست" را به معنای کاملاً متفاوتی به کار می برند. از حيث فلسفی، "ناتوراليست" به معنای خلاف "سوپرناتوراليست" [فراطبيعت گرا] است. جوليان باگينی در کتاب آشنايی مختصری با بيخدايی معنای اين واژه نزد بيخدا را چنين شرح می دهد: "اغلب بيخدايان بر اين باوراند که تنها يک جور ماده وجود دارد که همان ماده ی فيزيکی باشد. ذهن ها، زيبايی، عواطف، ارزش های اخلاقی – وخلاصه همه ی پديده هايی که به زندگی انسان غنا می بخشند – از اين ماده ناشی می شوند." انديشه ها و عواطف انسان از همربطی های به غايت پيچيده ی باشنده های فيزيکی درون مغز ناشی می شوند. به اين معنای مورد نظر فيلسوف طبيعت گرا، به کسی به بيخدا می گويند که معتقد باشد فراسوی جهان طبيعیِ فيزيکی هيچ چيز وجود ندارد؛ و هيچ هوش آفريننده ی فراطبيعی ورای جهان فيزيکیِ طبيعی نهفته نيست. اگر به نظرمان می رسد که ورای جهان فيزيکی چيزی نهفته است، به اين خاطر است که هنوز فهم ما از جهان به کماال نرسيده، اما اميدواريم که عاقبت به فهم کامل جهان نائل شويم. چنان فهمی سراسر معطوف به طبيعت خواهد بود. و هنگامی که به تشريح رنگين کمان هستی نائل شويم، چيزی از شگفتی آن کاسته نمی شود. اگر باورهای دانشمندان بزرگ زمانه ی ما را که ديندار می نمايند عميق تر بکاويم، عموماً می بينيم که ديندار نيستند. اين مطلب مسلماً در مورد انشتين و هاوکينگ صادق است. مارتين رييز، کيهان شناس برجسته ی معاصر و رئيس انجمن پادشاهی علوم بريتانيا، به من می گفت که به عنوان "يک انگليکن کافر... و فقط برای ابراز وفاداری به قبيله" به کليسا می رود. او هيچ گونه اعتقاد خداباورانه ای ندارد، اما ناتوراليسم شاعرانه را می پذيرد. در طی يک سلسله گفتگوهای تلويزيونی، با دوستم رابرت وينستون درباره ی حس شاعرانه ای که شگفتی های کيهان نزد اين دانشمندان ايجاد می کند بحث می کردم. تلاش می کردم او را که يکی از بزرگان يهوديان بريتانيا و متخصص زنان و زايمان است متقاعد کنم که يهوديت او دقيقاً از همين قسم ناتوراليسم شاعرانه است و او واقعاً به هيچ امر فراطبيعی باور ندارد. او به پذيرش اين مطلب نزديک شد اما روی آخرين مانع درنگ کرد ( اگر بخواهيم منصف باشيم بايد بگويم که قرار بود او با من مصاحبه کند و نه برعکس). در مقابل اصرار من، او اظهار کرد که علاقه اش به يهوديت به اين خاطر است که آئين يهودی نظام خوبی فراهم کرده و به او در شکل دهی مطلوب زندگی اش کمک کرده است. شايد چنين باشد؛ اما مسلماً اين هرگز به معنای درستی مدعاهای فراطبيعی يهوديت www.secularismforiran.com 14 نيست. روشنفکران بيخدای فراوانی هستند که با افتخار خود را يهودی می نامند و، شايد به خاطر ابراز وفاداری به سنت های قديمی خانواده يا خويشان مرده شان، مناسک يهودی را رعايت می کنند. شايد اين رعايت به خاطر نيز باشد. برجسته ترين نمونه ی اين ديدگاه را نزد آلبرت 19 ميل آنها به "دين" خواندن ديدگاه وحدت وجودی 20 اينشتين می توان يافت. اين دانشمندان ممکن است اعتقادی به فراطبيعت نداشته باشند، اما به اصطلاح دَن دِنِت ، "به باور باور دارند." [4] يکی از گفته های انشتين که بيش از همه با اشتياق نقل می شود اين است که "علم بدون دين عليل است، دين بدون علم کور است." اما انشتين همچنين گفته است: البته آنچه درباره ی اعتقادات دينی من گفته اند دروغ است. دروغی که به طور سيستماتيک تکرار شده اعتقاد ندارم و هرگز منکر اين بی اعتقادی ام نمی شوم بلکه آن را 21 است. من به خدايی شخص وار آشکارا بيان می کنم. اگر باوری دارم که بتوان آن را دينی خواند، آن باور همانا حس ستايش بی کرانم در برابر ساختار جهان است، تا بدانجا که علم می تواند آشکار کند. آيا سخنان انشتين ضد و نقيض می نمايند؟ آيا می توان سخنان او را چنان دستچين کرد که حامی هر دو طرف دعوا باشد؟ نه. البته منظور انشتين از "دين" کاملاً با معنای متعارفی دين فرق دارد. در ادامه ی بحث درباره ی تمايز ميان دين فراطبيعی از يک سو و دين انشتينی از سوی ديگر، به خاطر داشته باشيد که من تنها خدايگان فراطبيعی را پندارآلود می خوانم. در اينجا چند نقل قول ديگر از انشتين می آورم تا درک بهتری از دين انشتينی به دست دهم. من يک کافر عميقاً ديندار هستم. اين يک جور دين جديد است. من هرگز برای طبيعت مقصود يا هدفی، يا هر چيزی که بتوان انسانوار شمرد، قائل نبوده ام. آنچه که من در طبيعت می يابم ساختار شکوهمندی است که ما تنها فهم بسيار ناقصی از آن داريم و بايد آدمی را سرشار از حس فروتنی سازد. اين يک احساس اصيل دينی است که هيچ دخلی به عرفان ندارد. به نظر من ايده ی وجود خدايی شخص وار کاملاً غريب و حتی بدوی می نمايد. God personal. 21 . Dennett Daniel فيلسوف معاصر آمريکايی که آثار مهمی در فلسفه ی ذهن دارد. م 20 patheistic . 19 www.secularismforiran.com 15 عجيب نيست که پس از مرگ انشتين متألهان فراوانی مدعی شده اند که انشتين از سنخ خودشان است. اما برخی از دينداران معاصر خود انشتين نظر کاملاً متفاوتی دربارۀ او داشتند. در سال 1940 انشتين مقاله مشهوری نوشت تا مقصود خود را از اين جمله اش که "من به خدايی شخص وار باور ندارم" شرح دهد. اين مقاله و نوشته های مشابه او موجب سيلی از نامه های دينداران سخت کيش شد، که برخی به اصالت يهودی انشتين طعن می زدند. با عنوان انشتين و دين است (که مرجع اصلی من برای نقل 22 قطعه های زير برگرفته از کتاب مَکس جَمِر سخنان خود انشتين درباره ی دين نيز همين کتاب هست). اسقف کاتوليک کانزاس سيتی گفت: " جای تأسف است که می بينيم مردی از نژاد عهد عتيق و آموزه های آن، سنت بزرگ آن نژاد را منکر می شود." ديگر روحانيون کاتوليک مدعی شدند که: "هيچ خدايی جز يک خدای شخص وار وجود ندارد ... انشتين نمی داند درباره ی چه سخن می گويد. او کاملاً برخطاست. برخی گمان می کنند که چون جايگاهی رفيع در يک حيطه ی تخصصی يافته اند شايستگی اظهار نظر در مورد همه چيز را دارند." انگار دين يک حيطه ی خاص است که می توان در آن مدعی تخصص بود، و اين مطلب جای چون و چرا ندارد. انگار که روحانيون "فرشته شناسان"ی هستند که بر شکل و رنگ بال فرشتگان تفقّه دارند. هر دوی اين عاليجنابان می گويند که چون انشتين دانش دينی ندارد، درباره ی سرشت خدا دچار سوءتفاهم شده است. اما برعکس، انشتين به خوبی می دانست که چه چيزی را منکر می شود. يک وکيل کاتوليک آمريکايی که برای اتحاد جهانی کليساها کار می کرد، به انشتين نوشت: ما عميقاً متأسفيم که شما چنين اظهاراتی می فرماييد... و ايده ی خدای شخص وار را به سخره می گيريد. در ده سال اخير هيچ چيز به قدر اظهارات شما در متقاعد کردن مردم به اين که هيتلر حق داشت که يهوديان را از آلمان بيرون راند مؤثر نبوده است. من با وجود پذيرش حق آزادی بيان شما، همچنان می گويم که اظهارات شما يکی از بزرگ ترين منشآت تفرقه در آمريکاست. يک خاخام نيويورکی گفت: " انشتين بی شبهه از بزرگ ترين دانشمندان است، اما نظرات دينی اش در تعارض تام با يهوديت قرار دارند." "اما"؟ "اما"؟ چرا نمی گويند "و"؟ رئيس يک اجتماع دينی در نيوجرزی نامه ای به انشتين نوشت. نامه ای که چنان ضعف ذهن مذهبی را عيان می کند که به دو بار خواندن می ارزد: 22 . Max Jammer www.secularismforiran.com 16 دکتر انشتين، ما برای آموزه هايتان احترام قائليم؛ اما به نظر می رسد شما چيزی را نياموخته ايد: اينکه خداوند روحی است که نه با تلسکوپ يا ميکروسکوپ آشکار می شود، و نه در انديشه يا عواطف آدمی جای دارد که بتوان آن را با تشريح مغز يافت. چنان که همگان می دانند، دين مبتنی بر ايمان است، نه شناخت. هر انسان انديشمندی شايد زمانی دربارۀ دين دچار شک شده باشد. ايمان خود من بارها متلاطم گشته است. اما به دو دليل هرگز از اين خبط معنوی ام با کسی سخن نگفته ام: (1) هراسيده ام که ممکن است با اظهارات شک آلود زندگانی و اميد برخی از همگنانم را مخدوش سازم؛ (2) چون با آن نويسنده موافق ام که می گويد " درون هرکسی که بخواهد ايمان ديگران را زايل کند رگه ای از خباثت هست."... دکتر انشتين، اميدوارم که در مورد سخنان شما سوءتعبير شده باشد و شاهد سخنان لطيف تری از شما باشيم تا کثيری از آمريکاييان از مباهات به شما مشعوف شوند. عجب نامه ی فاشگوی ويرانگری! هر جمله اش چکيده ی بُزدلی فکری و اخلاقی است. يک نمونه ی کمتر ذليلانه و بيشتر تکان دهنده، نامه ای بود که بنيان گزار انجمنی مذهبی در اوکلاهاما نگاشت: پروفسور انشتين، به اعتقاد من مسيحيان آمريکايی پاسخ شما را خواهد داد، "ما ايمان خود به خدا و فرزندش عيسی مسيح را رها نخواهيم کرد، اما شما را دعوت می کنيم که اگر به خدای مردمان اين سرزمين معتقد نيستيد، به همان جايی که آمده ايد برگرديد." من به سهم خود هرچه در توان داشته ام برای تبرّک اسرائيل کوشيده ام، و بعد شما سر می رسيد و با يک جمله که از دهان کفرگويتان صادر می کنيد، همه ی رشته های مسيحيان عاشق اسرائيل را که در محو سامی ستيزی می کوشند پنبه می کنيد. پروفسور انشتين، هر مسيحی آمريکايی بی درنگ پاسخ شما را خواهد داد، " يا نظريه ی مغلوط و ديوانه وار تکامل خود را برداريد و به همان آلمانی برگرديد که از آن آمده ايد، يا دست برداريد از زايل کردن ايمان مردمی که شما را پس از فرار از سرزمين مادری تان خوشامد گفتند." نکته ای که همه ی اين ناقدان خداباور [تئيست] در آن محق بودند اين بود که انشتين از سنخ آنان نبود. او به کرّات بود؟ يا 23 از اينکه او را خداباور بشمارند برآشفته شد. پس آيا می توان گفت انشتين هم مانند ولتر و ديدرو دئيست ] بود؟ چون 24 اينکه او مانند اسپينوزا، که فلسفه اش را تحسين می کرد، وحدت وجودی [همه-خداانگار يا پَن تئيست می گفت " من به خدای اسپينوزا باور دارم. خدايی که خود را در نظم هارمونيک هر آنچه که هست آشکار کند، نه خدايی که دلمشغول تقدير و اعمال آدميان باشد". 24 . pantheist www.secularismforiran.com 17 معانی واژگان را به خاطر داشته باشيم. خداباوران [تئيست ها] به وجود هوشی فراطبيعی اعتقاد دارند که علاوه بر خلق جهان در روز ازل، هنوز همين دور و بر است تا بر اعمال مخلوقات اش نظارت و در سرنوشت آنها دخالت کند. پروردگار بسياری از نظام های خداباور کاملاً در امور آدميان دخيل است. او دعاها را اجابت می کند؛ گناهان را می بخشد يا سزا می دهد؛ با انجام معجزه در امور جهان دست می برد؛ حساب اعمال نيک و بد را دارد، و می ها هم به وجود يک هوش 25 داند شما کِی بدان ها دست می يازيد (يا حتی در مورد انجام شان می انديشد). دِئيست فراطبيعی باور دارند، اما خدای مورد نظرآنها، صرفاً هوشی است که نخست قوانين حاکم بر کيهان را وضع کرده است. به همين سبب خدای دئيست ها هرگز در امور جاری جهان مداخله نمی کند و مسلماً هيچ علاقه ی خاصی به امور بشری ندارد. همه-خداانگار اصلاً اعتقادی به خدای فراطبيعی ندارد، اما واژه ی خدا را همچون مترادف با جنبه ی معنوی طبيعت، يا کيهان، يا قانونمندی حاکم بر امور جهان به کار می برد. فرق دئيست با تئيست اين است که خدای دئيستی دعاها را اجابت نمی کند، علاقه ای به معاصی و اعترافات ندارد؛ نمی خواند و نمی انديشد و با معجزات بالهوسانه در کار جهان مداخله نمی کند. فرق دئيست با همه-خداانگار اين است که خدای دئيست ها نوعی هوش کيهانی است، و برخلاف خدای همه-خداانگاران، مترادف استعاری يا شاعرانه ای برای قوانين يا جهان نيست. همه-خداانگاری، آتئيسم جلازده است؛ دئيسم، تئيسم رنگ و رو رفته است. به قوت می توان گفت که جملات قصار انشتين مانند "خدا ظريف است اما بدانديش نيست" يا "خدا تاس نمی ريزد" يا "آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" همه-خداانگارانه هستند، نه دئيستی، و مسلماً نه خداباورانه. بايد "خدا تاس نمی ريزد" را چنين تعبير کرد که "کتره ای بودن در ذات امور نيست." معنای ""آيا خدا در آفرينش جهان گزينه های ديگری هم داشت؟" اين است که "آيا جهان می توانست به گونه ی ديگری آغاز شود؟" انشتين "خدا" را صرفاً به معنای استعاری و شاعرانه به کار می برد. هاوکينگ هم همين طور، و نيز اغلب ، ميان همه-خداانگاری 26 فيزيکدان های ديگری که به زبان استعاری دينی می لغزند. پل ديويز در کتاب ذهن خدا انشتينی و نوعی دئيسم مبهم در نوسان است – کتابی که به پاسداشت آن جايزه ی تمپلتون را دريافت کرد (اين جايزه مبلغ هنگفتی است که هرساله بنياد تمپلتون اهدا می کند، و معمولاً به دانشمندانی داده می شود که حاضر اند حرفهای دلپسندی درباره ی دين بزنند). اجازه دهيد دين انشتينی را در يک نقل قول ديگر از خود او خلاصه کنم: " دينداری همانا درک اين نکته است که چيزی فراسوی همه ی چيزهای تجربه پذير هست که ذهن ما نمی تواند دريابد و زيبايی و ظرافت اش تنها به طور غيرمستقيم و به سان تأملی ضعيف بر ما ظاهر می شود. به اين معنا من ديندارهستم." به اين معنا من هم ديندار هستم، با اين تبصره که "نمی تواند دريابد" به معنای اين نيست که "تا ابد درنيافتنی است". اما من ترجيح می دهم دَم از دينداری نزنم تا موجب سوءتفاهم نشود. اين به اصطلاح دينداری يا مذهبی بودن، به شدت سوءتفاهم 25 . deist 26 . The Mind of God, Paul Davies www.secularismforiran.com 18 برانگيز است زيرا "دين" در نظر قاطبه ی مردم اشاره به "فراطبيعت" دارد. کارل ساگان اين نکته را به خوبی بيان می کند: "... اگر معنای "خدا" اين باشد که يک دسته قوانين فيزيکی بر جهان حاکم است، پس مسلماً خدا وجود دارد. اما چنين خدايی از نظر عاطفی راضی کننده نيست ... دعا کردن به درگاه قانون گرانش چندان کار معقولی نيست." جالب اينکه عاليجناب دکتر فولتون جی. شين، استاد دانشگاه کاتوليک آمريکا، اين نکته ی مورد نظر ساگان را پيشگويی کرده بود. او در دهه ی 40 در بخشی از حمله ی تند و تيزش به انشتين به خاطر انکار خدای شخص وار، به نحوی طعنه آميز می پرسد که آيا کسی حاضر است زندگی خود را وقف کهکشان راه شيری کند؟ ظاهراً او می انديشيده که ايرادی به انشتين گرفته است، و نه به خود، چون می افزايد: " اين دين کيهانی [ cosmic البته باورهای انشتينی اصلاً خنده دار نيست. با اين حال 27 religion [تنها يک عيب دارد: يک ‘s ‘اضافه دارد. من آرزو دارم که فيزيکدان ها از کاربرد واژه ی خدا به اين معنای خاص استعاری پرهيز کنند. خدای استعاری يا وحدت وجودیِ فيزيکدانان با خدای مداخله جو، معجزه پرداز، فکرخوان، سزا دهنده ی گناهان، و اجابت کننده ی دعا که منظور انجيل، کشيشان و ملّاها و خاخام ها و زبان متعارفی است از زمين تا آسمان فرق دارد. خلط عمدی اين دو مفهوم، به نظر من، مصداق بارز خيانت روشنفکری است.
دانلود کتاب ممنوعه خدا احمق ها را دوست دارد
Posted on 1 نوامبر 2018 by ممنوعه
کتاب «خدا احمق ها را دوست دارد» نوشته «مجید محمدی»
تاملاتی در چارچوب دین شناسی تحلیلی و انتقادی ادیان ادعا می کنند که خدایشان همه را دوست دارد، اما پندار، گفتار و کردار آنها نشان می دهد که برخی را بیش از همه دوست دارد و از برخی نیز دل خوشی ندارد. در این میان احمق ها جایگاه ویژه ای دارند. احمق ها به راحتی به سخنان رهبران دینی اعتماد می کنند، علم تجربی و عقل را برای سرراست نگاه داشتن ایمان به حالت تعطیل یا نیمه تعطیل در می آورند و اخلاق را به مرخصی فرستاده و به جایش شریعت را می نشانند. آنها منتقدان را برای همیشه اخراج و از دین برگشتگان را حذف می کنند. احمق ها چند هزار سال است که باور می کنند چون با خرد نمی خواند، ادعاهای توخالی را مورد پرسش قرار نمی دهند، افسانه ها را به جای حقیقت می خرند، امور عادی و زمینی را مقدس می شمارند و در برابر سوار شدن قدرت بر اسب دین خود هلهله می کنند. آنها چشم خود را بر این واقعیت می بندند که دین و خدا و ایمان هم مخلوقات بشری و مشمول سموم و آفات آنها هستند. با این حال چرا خدا نباید عاشق احمق ها باشد؟
کتاب «چرا خدا وجود ندارد» نوشته «آرمین نوابی» ترجمه «کیانوش احمدی»
هدف این کتاب ارایه ضد استدلال هایی دقیق، مشخص و آسان فهم در مقابل استدلال های متداول وجود خدا است. قدر مسلم، اولین کاربرد دین توضیح پدیده های طبیعی ای بوده که بشر اولیه توانایی درک آنها را نداشته است. برای مثال رعد و برق و آتشفشان ها پدیده هایی طبیعی بوده اند که زمانی به خدا منصوب می شده اند. حال که پیشرفت های علمی چرایی و چگونگی این رخدادها را برای ما روشن ساختند، دیگر نیازی به وجود خدا برای توضیح آن ها نیست. همین موضوع در بسیاری از دیگر فرایندهای طبیعی نیز صادق است و هرچه متدهای علمی، مدلهای قابل تری را در توضیح و پیشگویی چنین پدیده هایی ارایه می دهند، از طرف دیگر توجیهات ماوراءالطبیعی بی ارزش تر می شوند. اگرچه هنوز چیزهایی در جهان وجود دارند که ما قادر به درک آنها نیستیم و شاید هرگز به طور کامل هم نشویم اما این دلیل نمی شود که برای راحتی خود توضیح بی اساسی را بیان کنیم. شاید بهتر است بگوییم که ایمان به خدا جواب نیست بلکه به شکلی دیگر، همان عبارت «من نمی دانم» است. علاوه بر این وجود خدا پرسش های بیشتری را به وجود می آورد تا اینکه آنها را پاسخ گوید.
دانلود کتاب «چرا خدا وجود ندارد» نوشته «آرمین نوابی» ترجمه «کیانوش احمدی»
دانلود کتاب «خدا احمق ها را دوست دارد» نوشته «مجید محمدی»
دانلود کتاب ممنوعه خدا احمق ها را دوست دارد
دانلود کتاب «کمدی خدایان» نوشته «هوشنگ معین زاده»



Ariel Time


هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر