Pages

Subscribe:

Ads 468x60px

۱۳۹۱ دی ۹, شنبه

تقابل ناسیونالیسم هژمونیک با رژیونالیسم تعیین کننده‌.


تقابل ناسیونالیسم هژمونیک با رژیونالیسم تعیین کننده‌.

  با قلم ناوخاص نظری

:از قدیم الایام در گستره‌ کوردستانی فارغ از ایدئولوژیها و برداشتهای سیاسی  احزاب و سازمانهای  بخشهای چهارگانه‌ آن،ناسیونالیسم ،به مثابه‌ ‌ امری یومیه‌ در تجمیع و "اشتراک مساعی ملی" عمل کرده‌ است. ملیگرایی مترقی در مبازره‌ علیه‌ سیاستهای اشغالگرایانه‌ و کولونیالیستی ‌ و ستم منتج از‌ آن، مشوق  ورود نیروها و افکار ضد  اشغالگری،ضد استبدادی و  ضد استعماری است.
 

در این مبحث تلاش خواهیم کرد با نگاهی اجمالی به‌ چند دهه‌ گذشته‌ی مبارزه‌ ملی دمکراتیک ملت کورد،میان احساسات و شعور ناسیونالسیتی، بسته‌ به‌ یورش فرهنگی "بیگانه‌" و  تلاش برای نابودکردن  فرهنگ ملت کورد" سیر نزولی و صعودی آن  و نقش احزاب سیاسی  مربوطه‌ را مورد ارزیابی قرار دهیم در این بخش به‌ قسمت کوردستان ایران یا  شرق کوردستان می پردازیم.
وقتی که‌ خمینی خونخوار که‌ تازه‌ بر اریکه‌ قدرت بلامنازع قیام مردمی در ایران راکب شده‌ بود،در یک فتوای ضد بشری علیه‌ ملت کورد در کوردستان ایران،ناسیونالیسم کورد در این بخش از کودرستان را با یک چالش جدی مواجه‌ ساخت.این فتوای خمینی آزمون ترقی خواهی ناسیونالسیم کورد را دربوته‌‌ آزمایش قرار داد ،آزمایشی که‌ به‌ وحدت خلل ناپذیر اما مقطعی  احزاب کوردستان ایران در برابر فاشیسم مذهبی در پی داشت.
خمینی ابتداء با فتوایش، جنگ نابرابر را  از جنوب کوردستان ایران (استانهای ایلام،کرماشان و حومه‌ آن) شروع کرد و به‌ تدریج به‌ مناطق شمالی کوردستان گسترش داد،جنگی که‌ با قهرمانیها و دلاوریهای وصف ناپذیر رزمندگان کوردستان(نیروی پیشمرگ) اعم از چپ و راست و عامه‌ مردم روبرو شد و در واقع جنگی بین رژیم و ملت کورد در ابعاد فرهنگی،ملی و ایدآلیستی بود.ایدآلیستی بدین معنی که‌ در گرماگرم نبرد برای بقاء و حفظ شرافت انسانی یک ملت،انسانهایی نیز در رزم بودند که‌ به‌ هیچ وجه‌ با فرهنگ ناسیونالیستی حاکم بر عرصه‌ سیاست آن زمان همخوانی نداشته‌ و حتی این انسانها(افکار،نگرشها) در تقابل با ناسیونالیسم عوامفریبانه‌ حاکم وقت، بعدها به‌ جنگ ناخواسته‌ با آن سوق داده‌ شدند.
از یک سو رژیم با تمام توان نظامی و تبلیغی با سوء استفاده‌ از احساسات مذهبی و فقر فرهنگی ناشی از اسلامگرایی افراطی و  شوونیسم  کور ، در پی نابودی فرهنگ کهن و اصیل ملت  کورد بود.زیرا رژیم علیرغم درگیری های مرزی با دشمن خارجی (رژیم بعث  سوسیالیستی صدام)،لحظه‌ ای از سرکوب ملت کورد غافل نگشت و به‌ جنایات ضد بشری زیادی همانند اعدامهای صحرایی و حتی اعدام پرستاران بیمارستانها دست یازید.
در این یورش وحشیانه‌ هدف ملت کورد به‌ طور عام بود،نه‌ آنطور که‌ در اعلامیه‌ها و سخنان رهبران احزاب کلاسیک خوانده‌ و شنیده‌ می شود که‌ تنها به‌ مناطق شمالی( نوردیک)  اشاره‌ می کنند.
نوشتم که‌  آثار تخریب این فتوای جنایتکارانه‌ ابتداء در مناطق جنوب کوردستان قابل رؤیت بود.زیرا رژیم با هدف قطع نقطه‌ مواصلاتی بین جنوب و شمال در صدد به‌ حاشیه‌ راندن و تکمیل سیاست آسیمیلاسیون در جنوب و پایان غائله‌ در شمال بود. می توان گفت که‌ خمینی و انصارش بهتر از نیروهای سیاسی انحصارگرای کوردستانی  به‌ اهمیت جنوب کوردستان آگاه‌ بودند و به‌ همین دلیل  شهرهای کرماشان و حومه‌ را با یورش زرهی و بمب باران هوایی مورد اصابت قرار داد ند که‌ یک نمونه‌ آن،کشتار دهها‌ تن  از  پیروان آیین یاری(جامعه‌  یارسان) حین اجرای فرایض مذهبی خود در مناطق کوهستانی و صعب العبور  دالاهو که‌ از ترس حملات بعدی سپاه‌ جهل وجنایت  رژیم به‌ این مناطق پناه‌ بردنه‌ بودند، نام برد  که‌ متاسفانه‌ پس از گذشت 30 سال از این واقعه‌ دلخراش ،هنوز در مطبوعات و رسانه‌های احزاب کلاسیک یا به‌ آن اشاره‌ای نشده‌ یا کلا از اذهان سیاسی و آرشیوهای تشکیلاتی  نیز حذف شده‌ اند.
جنوب کوردستان ایران از یک سو قربانی سیاست آسیمیلاسیون فرهنگی رژیم شده‌ و از سوی دیگر در منطق سیاسی احزاب کلاسیک کوردستان( حداقل در آرایش مرکزیت آنها) بطور کامل از  سیکل ‌ تصمیم گیریهای سیاسی و تنفیذی حذف شده‌ است.
رژیم پس از فتوا ی جهاد علیه‌ ملت کورد( عمدا از واژه‌ کوردستان امتناع می کنم،زیرا کوردستان در ایران به‌ مثابه‌ یک استان شناخته‌ می شود) تا آنجا که‌ برایش مقدور بود به‌ شکار افکار کورد پرورانه‌ رفت،کورد پروری مضمون دیگری دارد و آن چیزی نیست که‌ ناسیونالسیم کورد نامیده‌ می شود.برخی در جنوب کوردستان ایران به‌ شدت از احساسات کوردپروری پیروی می کنند ولی خود را در زمره‌ ناسیونالیسم پوپولیستی حاکم بر احزاب کلاسیک نمی بینند و معتقدند که‌ آنچه‌ که‌ در منطق سیاسی احزاب به‌ عنوان ناسیونالیسم کورد خلاصه‌ می شود،در تضاد با تکثر و تعدد اجتماعی و سیاسی کوردستان است.آنها این تفکر را ناسیونالیسم هژمونیک و بعضا غیر دمکراتیک و مونوپولیستی می پندارند که مرکز ‌ ثقل خود را در شهرهای شمالی (نوردیک)  کوردستان متمرکز کرده‌ است،این درحالی است که‌ حل مسئله‌ کوردستان ایران در چهارچوب ایران باید در  تعامل و گفتگو با بخشهای غنی کوردستان ایران که‌ جنوب کوردستان نامیده‌ می شود، جستجو شود.
بر فرض اینکه‌ در فردای ایران و در یک رفراندوم سراسری برای وضع قانون اساسی کشور، سیستم  فدرال(فدرالسیم)  نیز گنجانده‌ شود و‌ به‌  مطلوبترین شق  آن  رای داده‌ شود،آیا به‌ پلورالیسم و مولتی کالچرالسیسم  و تنوع اجتماعی در مناطق" فدرال" اندیشیده‌  شده‌ است؟
آیا ،اگر احزاب و نیروهای کلاسیک که‌  به‌ چنین فرایندی می اندیدشند،از نفوذ و جایگاه‌ و مقبولیت اجتماعی خود در جنوب کوردستان مطلع و آنرا  مورد نظر سنجی قرار داده‌ اند؟
به‌ باور من،حداکثر نفوذ احزاب کلاسیک در جنوب کوردستان با توجه‌ به‌ ماهیت تشکیلاتی و میزان مشارکت "جنوبی"ها در آن،  از مرز 5 درصد تجاوز نخواهد کرد،اگرغیر از این می بود،حتما در سیمای تشکیلاتی  و مراکز تصمیم گیری احزاب کلاسیک مشاهده‌ می کردیم.جالب اینکه‌، یک رادیو و وبسایت که‌ ادعای دفاع از این بخش از کوردستان( جنوب کوردستان) را داشته‌ اما به‌ نحس مشکوکی هرگونه‌ خبر و گزارش مربوط به‌ جنبشهای این منطقه‌ را سانسور بی بی سی گونه‌ می کند،در یک مصاحبه‌ با یک عضو کمیته‌ مرکزی یکی از احزاب کلاسیک به‌ این نکته‌ اشاره‌ دارد که‌ گویا احزاب کلاسیک در پاسخ به‌ پرسش "گزراشگر رادیو" که‌ چرا شخصیتهای جنوب کوردستان در مناصب و پستهای حساس تشکیلاتی وجود ندارند،گفته‌ اند که‌ "احزاب کلاسیک هنوز با افراد و نیروهای ذیصلاح جنوبی" برخورد نکرده‌ اند که‌ صلاحیت عضویت در تشکیلات احزاب کلاسیک  را داشته‌ باشند.
آیا این یک توهین آشکار به‌ " شعور ناسیونالیستی" مورد ادعای خود این جریانها نیست که‌ از ظرفیت آموزش و تربیت کادر ذیصلاح برخورددار نیستند؟
مگر نه‌ اینکه‌ این احزاب کلاسیک بیش از دو دهه‌ فرصت (کمپ نشینی) داشته‌ اند که‌ این خلاء تشکیلاتی و آموزشی را پر کرده‌ و کادرسازی کنند؟
آیا جوانان جنوبی که‌ احیانا به‌ این احزاب می پیوندند،فقط از ظرفیت "بادیگاردی" و "حفاظه‌" و "حراسه‌" برخواردارند؟
برای قیاس  کوردپروری جنوب کوردستان و تفاوت آن  با ناسیونالسیم هژمونیک و غیر دمکراتیک (نوردیک) "استقبال" مردم کرماشان از رهبر جمهوری اسلامی در سفرش به‌ این شهر بود،طوری که‌ مردم کرماشان برخلاف شهرهای شمالی(نوردیک) که‌ به‌ ولی امر مسلمین جهان تا حدودی "لبیک"  گفته‌ و وی را به‌ تفریح کوهنوردی در اطراف سنندج بردند،اما مردم در کرماشان  و جنوب کوردستانیها که‌ در معادله‌ تشکیلاتی  احزاب کلاسیک به‌ درجات نزدیک به‌ صفر دخالت دارند، با حمل پلاکاردهایی به‌ زبان کوردی کلهوری -کرماشانی  "ئه‌ڕا هاتی،وه‌ خوه‌ش نه‌هاتی" (چرا آمدی،خوش نیامدی) پاسخ منفی و دندان شکنی به‌ سیاستهای آسیمیلاسیون و فرهنگ زدایی  کوردستیزی رژیم دادند.
نمونه‌ دیگر از ناسیونالسیم هژمونیک پوپولیستی،انکار هر گونه ‌تنوع سیاسی و  مقابله‌ پاسییو و اقماری با نگرشهای سیاسی نوین در منطقه‌ می باشد.این ناسیونالیسم هژمونیک  پوپولیستی با استفاده‌ از کارتهای سوخته‌ محلی ، عناصر فرسوده‌ و از رده‌ خارج  در صحنه‌ سیاست کوردستانی و ترغیب این عناصر در جهت انحراف انرژی های تازه‌ در میدان سیاست جنوب و ایجاد قارچ گونه‌ تشکلهای  باصطلاح "فرهنگی" مرکز گفتگو و دیالوگ" و غیره‌ در پی نفی و ایزوله‌ کردن این نگرشها است.
از  جمله‌  این تلاشهای نافرجام ،می توان به‌ رقابت ،منافسه‌  و نفی نقش سازمان دمکراتیک یارسان به‌ عنوان یک جریان متنفذ در جنوب کوردستان از جانب اپوزیسیون کلاسیک  اشاره‌ کرد که‌ به‌ شیوه‌ ای غیر معقول و عامدانه‌ از سوی  احزاب و سازمانهای کلاسیک حتی المقدوراز دایره‌ کنش و واکنشهای سیاسی و منطقه‌ ایی جزو "خوارج" محسوب می شود،زیرا این سازمان بر خلاف فرمول متداول ناسیونالسیم  پوپولیست - مونوپولیستی ،معتقد به‌ کثرتگرایی و چندگونگی جامعه‌ کوردستان است و به‌ همین خاطر مستقل از  سیاستهای "روتین" احزاب کلاسیک با همه‌ احزاب و سازمانهای ایرانی  و کوردستانی رابطه‌ دوستانه‌ دارد و اغلب اهداف آن توسط احزاب غیر هژمونیست با استقبال مواجه‌ می شود.
تقابل ناسیونالسیم هژمونیک با رژیونالیسم تعیین کننده‌،می تواند بحران زا بوده‌ و راه‌ حل  ممکن و متصور برای این مسئله‌،تقبل و تعامل با جریان متشکل در سازمان دمکراتیک یارسان است که‌ تا به‌ امروز، یگانه‌ نیروی سیاسی موجود در این بخش از کوردستان است.حفظ و تداوم حیات سیاسی آزاد در کوردستان ایران فردا  از جنوب آن می گذرد ،زیرا اكثر منابع طبیعی که‌ بتوانند کوردستان "خود مختار" یا" فدرال" را در کوره‌ی تغییر و تحولات منفی  احتمالی سرپانگه‌ دارند،در این منطقه‌ واقع شده‌ و حق  مردمان این خطه‌ از کوردستان ایران است که‌ منافع سیاسی و حقوقی خود را طلب کنند و برای تحقق آن نیز سازمان سیاسی خاص خود داشته‌ باشند.
اگر اپوزیسیون شهرهای شمالی  "نوردیک"  کوردستان به‌ حق تعیین سرنوشت برای ملت کورد درا یران باورمند هستند،می بایست این حق مسلم و مصرح شهروندی را برای بخشهای دیگر کوردستان از جمله‌ جنوب آن قائل باشند که‌ از منافع و مصالح خود در منطقه‌ نیز دفاع کنند.
به‌ باور من،ملت کورد ،بویژه‌ جوامع سیاسی آن،بایستی در یک گفتمان باز و روشن ،به‌ حداقل مطالبات پلورالیسم کوردستانی پاسخ گویند و تاخیر و موکول ساختن آن به‌ بعد از سرنگونی نظام حاکم بر ایران،نه‌ تنها کمک کننده‌ به‌ استقرار و حفظ امنیت درون کوردستانی نیست،بلکه‌ با وجود  پتانسیل مخرب  تتمەی افکار ارتجاعی  کە در این بخش ریشە دواندە، موجب بحران های غیر قابل پیش بینی خواهد بود
اپوزیسیون شمالی کوردستان ایران با ایجاد یک "کمربند شمالی هژمونیک" از دخالت بخشهای دیگر کوردستان ،از جملە جنوب  آن بە شدت ممانعت می کنند.
این تشکلهای "نوردیک" اگر چە در سطح مناسبات جهانی و خارج از ملاء کوردستانی ،تقلای زیادی برای همنوایی با باد " تغییر در خاورمیانه‌ و توسعه‌ بهار عربی "  به‌ ‌ ایران نیز به‌ خرج می دهند و عملا در پی وصل شدن به‌ دایره‌ "نظم نوین " و "پروسه‌ دمکراتیزاسیون" باب دل غرب و برخی دول عربی وابسته‌ پرو غرب هستند،لیکن در بعد منطقه‌ یی که‌ سرنوشت کلیت ملت کورد در آن رقم خواهد خورد،از هرگونه‌ قرابت و گفتمان صادقانه‌ بر مبنای احترام متقابل برای نیروهای جدید الورود به‌ عرصه‌ ساختار سیاسی کوردستان حاشا دارند.اپوزیسیون کلاسیک علیرغم رکود و انقباض تشکیلاتی درون  حزبی و اختلافات فی مابین ،در یک نظریه‌، متفق القول و واحد الصوت هستند که‌ که‌ باید "کمربند شمالی" را به‌ هر قیمت  حفظ و نفوذ ناپذیر کرده‌ ، هر نوع گشایش در روابط سیاسی را به‌ منزله‌ تضعیف این  قطب بندی کلاسیک و تخیلی  خود محسوب  می کنند.اگر احیانا بنا بر جبر زمان و تحولات تحمیلی نگاه‌ رضامندی به‌ بقیه‌ نیروهای تازه‌ وارد دارند،ناشی از اعتقاد به‌ گفتمان درون کوردستانی نیست و نباید آنرا به‌ عنوان یک نگاه‌ راهبردی قلمداد کرد.
نتیجه‌ اینکه‌ با مشاهده‌ مو شکافانه‌ سیاسی روند سه‌ دهه‌ی گذشته‌ احزاب کلاسیک راکد و منقبض ،اعتماد به‌ گفتمان "مد" شده‌ی   "فدرالسیم" و "دسانترالسیم" ، با دنیای خارج از جامعه‌ کوردستان  با همان رویکرد کلاسیک  و مبتنی بر نوع دیگری از سانترالسیم آبسولوتیستی( مرکزیت مطلق گرایانه‌)،جز تشدید تفرق و تضعیف جامعه‌ متنوع کوردستان ،دست آورد  مطلوبی نخواهد داشت.
اگر بخواهیم وضعیت کنونی و افکار حاکم بر احزاب کلاسیک کوردستانی و ایرانی حول حکومت مداری و سلطه‌  بر ایران فردا را  مورد بررسی قرار دهیم  ،ناچارا بایستی  سری به‌ جهان عرب و بهار عربی  بزنیم که‌ به‌ الگوی انقلابات در خاورمیانه‌ تبدیل شده‌ است.
در این خضوص مصر را به‌ عنوان نقطه‌ ابرانقلاب در جهان اسلام و خاورمیانه‌ مثال می آوریم. عدم پیشرفت  و گسست از آرمانهای اولیه‌ پروسه‌ی دمکراتیزایسون کشورهای "بهار عربی"به‌ اعتقاد من  به‌ برداشت غیر دمکراتیک احزاب و سازمانهای عربی دخیل در پروسه‌ی انقلاب  از انقلاب بر می گردد.
اخوان المسلمین ،با استناد به‌ حاکمیت ایدئولوژیک یک قشر محدود سیاسی (هسته‌ی تشکیل دهنده‌ و قیادی اخوان) بر یک گروه‌ محدود فکری( بدنه‌ و هوادرانشان) بر این  عقیده‌ بودند که‌ اسلوب ایدئولوژیک حاکم بر حزب شان،با دستگاه‌ حکومتمداری گسترده‌  نیز قابل انطباق است،زیرا آنها (اخوان المسلمین) تحمیل افکار ایدئولوژیک خود بر گروه‌ محدود مورد نظر را به‌ مثابه‌ تعمیم آن بر کل جامعه‌ چند میلیونی مصر محاسبه‌ کرده‌ و این یک اشتباه‌ محاسبه‌ حزبی است که‌ از توان حکومت داری برخودرا نیست،زیرا در یک جامعه‌ متنوع مانند مصر،اقباط و گرو ه‌های دیگر دینی،قومی و غیره‌ نیز  وجود دارند که‌ درتعارض و تقابل ایدئولوژیک و منش اخوان المسلمین قرار دارند .
اخوان المسلمین با پیشنهاد رفراندوم قانون اساسی با مخالفت و تعارض احزاب و سازمانهای سیاسی لیبرال و لائیک مواجه‌ شد . تدوین بندها و مفاد اولیه‌ همین رفراندوم هفته‌ها طول کشید تا وحشت قشرهای مورد نظر با  با "ماله‌ کشی " برخی بندها ی آن آرام شوند. با در نظر گرفتن تما  این اتفاقات در اطراف ما ، اگر  هدف بعضی احزاب و سازمانهای سیاسی تقلید از چنین راهبردی بوده‌ و  در صدد تحمیل خط مشی سیاسی محدود و درون تشکیالتی خود بر یک جامعه‌ باشند،بدون تردید مولد بحرانهای اجتماعی و سیاسی خاص خواهند و لازم است که‌ قبل از وقوع حادثه‌،به‌ فکر یافتن راه‌ حل  وممانعت  از آن بود.  یک جامعه‌ به‌ هیچ وجه‌ در یک قالب محدوده‌ ایدئولوژیک جا داده‌ نمی شود و بهترین راه‌ برای عبور و غلبه‌ بر بحرانهای محتمل در آینده‌،گفتمان توافقی بر سر اصول حاکمیت  فردا است .فردا ( پس از اضمحلال رژیم) تعیین می کند  که‌ کدام  قدرت سیاسی  وحزب دارای نفوذ و محبوبیت است و صندوق رای حرف نهایی را خواهد زد.تا آن زمان ،هرگونه‌ تسمک به‌  آبسولوتیسم سانترالیستی حزبی،  تمرکز گرا یا غیر متمرکز ،تنها به‌ تشتت ،عدم انسجام،فرصت سوزی و مانع تشکیل یک  جبهه‌ وسیع کوردستانی و ایرانی خواهد بود.
به‌ امید اینکه‌ همه‌ نیروهای سیاسی فارغ از کمیت و کیفیت تشکیلاتی حزبی  و سازمانی به‌ کشف تضاد جامعه‌ و حل معضلات بیاندیشند و پلورالیسم سیاسی که‌ بازتاب دهنده‌ گرایشهای متنوع جامعه‌ است را محترم شمارند.
ناوخاص نظری
منابع
خۆرهه‌ڵات نیوز
http://yarsan-dm.com/in/index.php?option=com_content&view=article&id=1945:1391-10-08-16-07-00&catid=56:1389-08-16-18-16-57&Itemid=91 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر