نامه زندانی سیاسی حسین خضری به افکار عمومی ایران و جهانیان جانب زندانی سیاسی حسین خضری فرزند علی، که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه وبا تائید، شعبه 10 تجدید نظر استان و همچنین تائید حکم صادره از سوی شعبه 31 دیوان عالی کشور به اعدام محکوم شدهام. برای پرده برداشتن از نحوه بازجوئی،بازپرسی و دادگاهی که شدیدا از انعکاس چگونگی مراحل ذکر شده به اذهان عمومی بیدار داخل و خارج کشور جلو گیری به عمل آمده و میآید و حتی نامه سرگشادهای که به عنوان اعتراض قانونی به مراحل پرونده سازی، به ریاست قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران نوشتهبودم،مسئولین زندان از تائید آن امتناع ورزیدند، با وجود تمامی این مشکلات بنده شرح مختصری را از آنچه که برمن گذشته و به نوعی تا به حال نیز ادامه دارد ارائه میدهم، باشد که گوشی شنوا شنیده و زبانی حقگو شروع به بازگوئی و انتشار مطالب زیر بنماید. این جانب در تاریخ 10/5/87 در شهرستان کرماشان توسط نیروهای سپاه نبی اکرم آن شهرستان دستگیر شدم و مدت 49 روز در اختیار نیروهای سپاه نبی اکرم کرماشان بودم. در این مدت متحمل شکنجههای فیزیکی و روحی و روانی بسیاری شدم من جمله کتک زدن به مدت چندین ساعت در هر روز، ایجاد فشار روحی و روانی در حین بازجوئی، تهدید بازجوها مبنی بر اینکه اگر مواردی را که ما میگوئیم قبول نکنی به برادر و داماد خانواده تان بر چسب فعالیتهای غیر قانونی علیه نظام می زنیم، ضربه زدن با لگد به اندامهای تناسلیم و خونریزی و تورم آن نواحی از بدنم به مدت 14 روز، پارگی روی پای راستم تقریبا به اندازه 8 سانتی متر به علت ضربه محکم پای بازجو که هنوز قابل مشاهده است، وارد کردن ضربات متعدد به تمامی بدنم با باتوم برقی . این موارد درمدت 49 روز بازداشت بنده در بازداشتگاه سپاه پاسداران کرماشان صورت گرفت. حال سوالی که مطرح میگردد این است که مگر در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل 38 به صراحت بیان نشده است که هرگونه شکنجه برای گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است. اجبار شخص به شهادت، اقرار و یا سوگند مجاز نیست و چنین شهادت ،اقرار و یا سوگندی فاقد ارزش و اعتبار است. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود . در حالی که بنده در مدت 49 روز بازداشت در سپاه نبی اکرم کرماشان هم متحمل شکنجه فیزیکی شدهام و هم شکنجه روحی و روانی،پس چطور اقرارهای بنده که به زور شکنجه ازمن گرفتهاند دلیل و مدرک متقنی برای دادگاه شده و بنده را به چنین حکم سنگینی یعنی به اعدام محکوم کردهاند. بعد از آن در مورخه 28/6/87 بنده را از سپاه نبی اکرم کرماشان به سپاه المهدی ارومیه منتقل کردند و در آنجا نیز تحت انواع شکنجههای شدید فیزیکی ،روحی و روانی قرار گرفتم . دوباره مورخه 16/10/87 از بازداشتگاه سپاه المهدی شهرستان ارومیه به اداره کل اطلاعات ارومیه منتقل شدم و تا تاریخ 26/11/87 تحت اختیار اداره اطلاعات ارومیه بودم و تمامی موارد شکنجهها در طی بازداشتم در آنجا بر روی من اجرا و اعمال شد. بعد از آنکه در مورخ 26/11/87 مرا به زندان ارومیه منتقل کردند ،در تاریخ88. 28/2برای اولین و آخرین بار بنده را در شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه دادگاهی نمودند که در جلسه دادگاه نماینده اداره اطلاعات ارومیه و نماینده دادستان حضور داشند و قبل از آنهم اینجانب را ماموران اداره اطلاعات تهدید کردند که نه ازشکنجه باید حرفی بزنی و نه در مورد بازجوئیهای که از تو کردهایم ،البته با زور شکنجه. بالاخره با این جوسازی در دادگاه بدلی و همچنین با عدم اعطای زمان کافی به بنده برای دفاع از خودم و 10 دقیقه بهطول انجامیدن دادگاه، شدیدا جای سوال است که آیا در عرض 10 دقیقه و با آن اتمسفر حاکم بر فضای دادگاه، چگونه من و وکیلم میتوانستیم از اتهامات وارده دفاع نموده و خود را از این اتهامات سنگین مبرا سازیم ،سوال دیگر که برای ما متصور میشود این است که آیا حضور من در همان جلسه دادگاه به منزله اجرای اجباری نمایشی درام و کمدی نبود که فقط آقایان گفته باشند که متهم در دادگاه حضور به هم رسانده و با توجه به طی مراحل دادگاهی، محکوم شده است؟مورد بعدی این است که در دادگاه به قاضی،آقای درویشی رئیس شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی ارومیه، گفتم که بسیاری از بازجوئیهای خود را قبول ندارم زیرا به زور شکنجههای فیزیکی و روانی مجبور به قبول آن مطالب شدهام و در حقیقت آنها را به من دیکته کرده و قبولاندهاند. ولی با این همه قاضی پرونده هیچ اعتنائی به گفتههای من نکرد و بدون هیچگونه تحقیق و تفحصی در مورد ادعای شکنجه بنده،مبادرت به صدور رای اعدام نمود و همان رای دادگاه بدوی توسط شعبه دهم تجدید نظر استان در مورخه 17/5/88 تائید شده و در تاریخ 11/5/88 حکم قطعی صادر شده و در زندان مرکزی ارومیه بهمن ابلاغ گردید .در ضمن بنده قبل از قطعی شدن رای دادگاه دست از تلاشهای خود برنداشتم و در تاریخ 5/5/88 از نوع رفتار غیر انسانی و غیر قانونی بازجوهایم به دادسرای نظامی شهرستان ارومیه شکایت کردم ،که در مورخه 10/11/88 ابلاغ گردیده است. شکایتم از دادسرای نظامی به دادسرای عمومی رفته و همان موقع بهبرادرم در تاریخ 27/11/88 ابلاغ شده است .پس از شکایت بنده از نحوه بازجویی و برخورد ماموران سپاه المهدی و اداره اطلاعات ارومیه، در تاریخ 16/9/88 به بازپرسی شعبه هشتم احضار شدم و در آنجا وضعیت شکنجه و نحوه برخورد بازجویان را بیان کرده و همچنین مدارک پزشکی را که دال بر شکنجه شدن اینجانب بود تقدیم نمودم. در ضمن درخواست معرفی به پزشکی قانونی را کردم و تعجب آور آنکه بازپرس شعبه 8 در برابر اظهارات اینجانب حتی نخواست برای اثبات راست و یا کذب بودن موارد ذکر شده بنده را به پزشکی قانونی اعزام نماید .در تاریخ 13 / 11 / 88 یعنی درست بعد از آنکه من طرح شکایت نمودم و در بازپرسی شعبه 8 اظهارات خود را نوشته و مدارک پزشکی را تقدیم بازپرسی نمودم، پرونده از دادسرای نظامی عدم صلاحیت خورده و به دادسرای عمومی رفته است، به عبارتی سه روز بعد از نامه نگاری اداری سازمان قضائی نیروهای مسلح استان آذربایجان غربی با داد سرای عمومی در خصوص عدم صلاحیت رسیدگی دادسرای نظامی ارومیه و ارجاع پرونده به دادسرای عمومی، مرا به ادارهی اطلاعات ارومیه انتقال دادند و در مدت سه روزی که در بازداشتگاه مرکزی اداری اطلاعات ارومیه بودم انواع و اقسام تهدیدها مبنی بر آنکه "اولا ،چرا علیه ما در دادگاه طرح شکایت کردی "ثانیا، اگر در برابر دوربینهای فیلم برداری حاضر به اعتراف نوشتههایی که ما به شما میدهم باشی و متذکر گردی که هیچ نوع بد رفتاری و شکنجهای نشدی ما نیز در عوض نسبت بر رایی که برایت صادر شده تغییراتی را به وجود میآوریم. در حقیقت آشکارا بهتهدید بنده و ایجاد فضای سوداگری و معامله گری اقدام کردند،انگار که سرنوشت انسانها نیز مانند کالایی قابل داد و ستد است .در حالی که انتقال من از دادسرای نظامی به ادارهی اطلاعات،باعث ایجاد استرس و دلهره شدید در بین اعضای خانوادهمن شده، و سپس پدرم برای کسب اطلاع از وضعیت بنده به ادارهی اطلاعات اورمیه مراجعه کرده ولی متاسفانه با شنیدن جواب های گنگ و مبهم تصور میکند که شاید مرا اعدام کردهاند و ایشان همانجا جلوی درب اداره اطلاعات اورمیه دچار سکته مغزی شده و بعد از اعزام به بیمارستان دارفانی را وداع میگویند ،این نیز برگ دیگری از جنایات دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ایران است که با پلیس بازی و ایجاد نگرانی برای خانواده، ضربهای مهلک هم به من و هم به خانوادم وارد کردند که از 100 تا اعدام هم برایم بدتر بود .حالا چه کسی جوابگوی این مسائل است خدا میداند. جالب آناست که بیست روز از فوت پدرم نگذشته بود که این آقایان به جای گفتن تسلیت به بنده، مرا بی دلیل و بدون هیچگونه اطلاع قبلی به زندان قزوین منتقل کردند. حال تصور کنید که من در چه حالت روحی قرار گرفته بودم، و مهمتر از همه آنکه بعد از سپری شدن چند ساعت به حالت دست و پا و چشم بسته به من گفتند که چیز خاصی نیست و فقط میرویم به یک زندان دیگر. در کیفر خواست صادره از سوی اداره اطلاعات و دادستانی کل استان آذربایجانغربی و هم حکم دادگاه، اینجانب به عنوان محارب شناخته شدم ،در صورتی که مصادیق محارب نه بر من صادق است و نه محرز ، اولا بنده در هنگام دستگیری مسلح نبودم چون فعالیتهای سیاسی به طور مدنی میکردم و ثانیا هیچ اقدام مسلحانهای علیه جمهوری اسلامی نکردهام، همچنین بنده حدوده 8 ماه در سلولهای انفرادی سپاه نبی کرماشان و سپاه المهدی اورمیه و اداره اطلاعات اورمیه تحت بدترین شکنجههای فیزیکی و روانی و انواع تحقیرها و تهدیدها بودهام به طوری که بازداشت طولانی مدت بنده یعنی 8 ماه درآن سلولهای انفرادی چنان بر سیستم عصبی و حالت روحی و روانی بنده تاثیر سوء گذاشته بود که اقدام به خود کشی کردم آنهم دو بار . چون واقعا شکنجه ها و نوع رفتار غیر انسانی بازجویان به حدی بود که مرگ را بهتر از آن زندگی و زنده بودن میدانستم ،و جای بسی سوال است که در کجای دنیا یک انسان را به مدت 8 ماه در سلول انفرادی مورد اذیت و آزارهای جسمی و روحی قرار داده و هیچگونه ملاقات با وکیل و یا خانواده نداشته و یا حتی تماس تلفنی با ایشان نداشته باشد .در پایان بنده زندانی سیاسی حسین خضری با توجه به آنکه تحت شدید ترین مراقبتهای امنیتی مسوولان زندان قرار دارم به طوری که حتی نامهایی سر گشاده به بالاترین مرجع قضایی کشور نوشتم بدون هیچگونه دلیل قانونی و خاصی از تائید اثر انگشت بنده خودداری کردند و اصل نامه نوشته شده را حفاظت زندان از بنده گرفته و بازپس نمیدهند . حال با توجه به آشکار نبودن زمان اجرای حکم بنده که آیا فرداست یا پس فردا، ازانتشار کوچکترین خبر حتی خبر سلامتی خویش به صورتی راحت و آزادانه محروم میباشم. لذا تحت شرایط فوق سنگین امنیتی از تمامی مجامع بین المللی و سازمان ها و کانونهای حقوق بشری که در مورد احقاق حقوق زندانیان سیاسی و همچنین در زمینهحقوق بشری فعالیت میکنند تقاضا دارم که صدای سرکوب شده مرا به گوش ابنای بشریت رسانده و از اکنون تمامی آن مراجع و آن افراد را به عنوان وکیل رسمی خود میشناسم که هر فعالیتی را به نام بنده در جهت 1- برگزاری یک دادگاه صالح و بیطرف 2- بازبینی دوباره پرونده به طور واضح و آشکار و بدون مخفی کاری و پیگیری موضوع شکنجه وارد بر بنده اقدام و اعمال نمایند . در پایان از شورای حقوق بشر سازمان ملل ،عفو بینالملل و تمامی مجامع حقوق بشری درخواست مینمایم به انتشار نامه اینجانب و پیگیری مسائل مطرح شده در آن اقدام نمایند. زندانی سیاسی حسین خضری زندان مرکزی ارومیه بند 12 ////////////////////////////////////////////////////////////////////////////// دیدار هئیت ج د ی با تلویزیون باباگورگور در کرکوک
|
انیمیشن دختر سلیمانی دنبال عموی جدید میگردد
-
دختر سلیمانی: «عظما عظما من یک عمو میخواهم. یک عموی جدید به من بده که
انتقام بابام بگیره».
عظما: «من عمو از کجا بیاریم برای تو. هر چه عمو داشتی ترکید»....
۲ ساعت قبل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر