مفاهیم سکولاریسم در فلسفه سکولار و نظامهای دینی. تفاوت سکولاریسم و لائیسیته. جایگاه دین در جمهوری اسلامی ایران. آگاهی مردم ایران
مفاهیم سکولاریسم در فلسفه سکولار و نظامهای دینی. تفاوت سکولاریسم و لائیسیته. جایگاه دین در جمهوری اسلامی ایران. آگاهی مردم ایران و موقعیت نظام جمهوری اسلامیو علوم سیاسی. سکولاریزاسیون در غرب. بررسی جایگاه دین در نظامهای برای گوش دادن به فایل صوتی روی لینک زیر فشار دهید:wp.me/pmbX6-9mیکی از مباحث بسیار مهم و اساسی ای که ما باید به آن بپردازیم مساله سکولاریزم است. علت آن این است که جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی استبدادی مذهبی است، و همواره در تعریف سکولاریزم مغلطه کرده. به همین دلیل مردم عادی مساله سکولاریزم را درست متوجه نشده اند. من با پارهای از دوستان عزیزی که در جنبش سبز قرار دارند وقتی که صحبت از جدایی دین از حکومت میکنم، فوری من را به دین ستیزی متهم میکنند. و یا وقتی که به دوستان عزیزم عرض میکنم که در طرح شعار های خودتان سکولار باشید، آنها فکر میکنند که منظور من اینست که شما دین ستیزی کنید. اما اصلا چنین نیست. و برای حل این مشکل به نظرم رسید که صرفا در مورد سکولاریزم گفت و گوئی داشته باشم با هم سنگران خودم در جنبش سبز. سکولاریزم از سه جنبه مورد بررسی قرار گرفته میشود. یکی سکولاریزم در مفهوم فلسفی آن، دیگری سکولاریزم در مفهوم سیاسی آن، و در پایان سکولاریزم در مفهوم جامعه شناسی.من تلاش میکنم که این سه را از همدیگر جدا کنم و تعاریف آن را خدمت شما دوستان عزیز عرض کنم و در نهایت ببینیم که جامعه ما در چه مرحله ای است و برای رسیدن به دموکراسی ما به چه چیزی نیاز داریم. همینطور پرسشی را مطرح کرده بودند یکی دیگر از دوستان در مورد لائیسیته و تفاوت آن را با سکولاریزم را خواسته بودند که من در این گفتار به مفهم لائیسیته هم خواهم پرداخت و تفاوت این دو را برای دوستان عزیز عرض خواهم کرد.سکولاریزم در مفهوم فلسفی خودش به معنای نگرشی این جهانی است، یا گیتیایی است در مقابل نگرشی که مفهوم نگاه آسمانی و الهی را دارد و یا در فارسی به آن میگویند نگاهی که مینویی است. مینو به معنای بهشتی و آسمانی. سکولاریزم به دنبال بهبود وضعیت زندگی انسان است بدون اینکه بخواهد به دین مراجعه کند. منحصرا توسط خرد انسانی، توسط علم، توسط سازمانهای اجتماعی میخواهد زندگی انسان را در این جهان بهبود ببخشد. و در جهت خیر و سعادت زندگی دنیوی انسانها تلاش میکند.بنابراین سکولاریزم یک فلسفه ایجابی است، یعنی یک فلسفه مثبت است. یک فلسفهای است که بیشتر میگوید که ما چه کار باید بکنیم، تا اینکه بخواهد بیاید و نفی دین بکند. و این نگرش سکولاریزم معطوف به زندگی این جهانی است که انسانها دارند در آن زندگی میکنند. میخواهد بهبود ببخشد شرایط مادی این جامعه را. کاری به این کار ندارد که بخواهد مسائل روحانی را بهبود ببخشد. نمیخواهد آخرت شما را درست بکند. میگوید که ما به همین مسائلی که در این جهان وجود دارد به همین مسائل میپردازیم. آقای خمینی وقتی که آمدند بهشت زهرا در آن سخنرانی خود گفتند که “ما هم دنیای شما را آباد میکنیم و هم آخرت شما را.” سکولاریزم میگوید که ما کاری به کار آخرت شما نداریم ما دنیای شما را آباد میکنیم.از ویژه گیهای دیگر سکولاریزم این است که دین انسانیت است. به قول اینگرسول “یک نگاهی است که در آن استقلال فکری بشری بیان میشود.” هر فردی واجد ارزش است، یک نگاه اومانیستی است به جهان. و انسانها با یک ادبیات و یک نگرشی که این جهانی است با همدیگر صحبت میکند. روابطشان را بر مبنای روابط جهان دیگر برقرار نمیکنند. به قول همین متفکر میگوید که ما “نیمکت را بر منبر ترجیح میدهیم.” یعنی کسی نمیتواند بیاید برود بالای منبر و با قول و قرارهایی که راجع به آن جهان میخواهد بدهد، بیاید و درباره مسائل این جهانی ما تصمیم بگیرد. ما میتوانیم خودمان برای مسائل خودمان با مراجعه به عقل خودمان، انسانها بنشینیم روی یک نیمکت و راجع به مسائل این جهانی با همدیگر صحبت بکنیم و با تکیه بر خرد خودمان این مسائل و مشکلات را حل بکنیم. ما نیازی نداریم که کسی برود بالای منبر برایمان.از لحاظ اخلاقی سکولاریزم در پی ترقی اخلاق است. تا بالاترین مدارج ممکنه. این ترقی در حقیقت مقصود اصلی زندگانی انسانی است. که شامل کمالات علمی، کمالات اخلاقی، جدای از این است که شما بخواهید که با خدا باشید یا بی خدا باشید. اصلا به طور کلی در اخلاق سکولاریزم شما نیکی میکنید به این دلیل که کار نیک کردن خوب است. یک ضرب المثل فارسی ما داریم که میگوید “تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز”. سکولاریزم میگوید که “تو نیکی میکن و در دجله انداز چونکه نیکی کردن کار خوبی است.” دیگر کاری به این ندارد که ایزد در بیابانت دهد باز. بخاطر اینکه ایزد و یا خداوند به تو پاداش میدهد شما نبایستی که کار خوب کنید. شما بایستی کار خوب را انجام بدهید، برای اینکه عمل خوب، درست است. در نتیجه تاکید او همچنان بر مسائل این جهانی و مادی است. به همین دلیل در حیطه و چهارچوبه یک نگرش ماتریالیستی یا یک نگرش مادی قرار میگیرد. در حیطه و نگرش نگاه ناتورالیستی قرار میگیرد، طبیعی است. یک نگاه اومانیستی دارد. انسان گرایانه است. این جهانی است. بر خلاف نگرشهای الهی که به ماورالطبیعه هستند. ورای طبیعت هستند.در نگاه سکولار، چون ما امر مقدس نداریم، در نتیجه شما میتوانید تفکر بکنید. میتوانید نقد کنید. میتوانید داوری کنید. میتوانید باز نگری کنید در اندیشههای خودتان. بر خلاف نگرشهای الهی که بخاطر اینکه مقدس هستند، امکان داوری در برابر آنها وجود ندارد. امکان این وجود ندارد که وقتی که شما میگویید یک چیزی را که مقدس است دیگه در آن تفکر بکنید. شما صرفا به این دلیل که این امر یک امر مقدسی است، به عنوان قدسی بودن، شما دیگر آنرا میپذیرید. مهم نیست که آیا درست باشد یا غلط باشد. آیا به درد این جهان شما میخورد یا اینکه این جهان شما را خراب میکند. صرفا به این دلیل که این امر یک امر مقدسی است، در نگرشهای الهی، بر این مبنا شما بایستی که بپذیرید. و جلوی نقد و جلوی اندیشیدن را میگیرد. شما بایستی همواره پرستش بکنید. بایستی مورد تکریم قرار بدهید، بایستی همیشه تقدیس کنید مسائل الهی را.من امیدوارم که در این فرصت کوتاهی که وجود دارد توانسته باشم لااقل مبانی اولیه سکولاریزم به عنوان یک نگرش فلسفی را مطرح کرده باشم. اگر هم دوستان سوالی یا مطلبی یا نقدی را دارند نسبت به مطالبی که بیان شد خوش حال میشوم که نظرات و نقدشان را بشنوم و اگر که لازم شد من فکر میکنم که گفتاری در زمینه فلسفه سکولاریزم میتواند کار گشا باشد در این زمینه. اما هدف من در این گفتار بیشتر این است که برسم به آن مراحلی که سکولاریزم در فلسفه سیاسی داشته و مسائلی که باعث بوجود آمدن سکولاریزم شده به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی، و بپردازیم به اینکه حالا ما بایستی چه بکنیم و نقش سکولاریزم در رابطه با دین اسلام و جامعه ایران چیست.در مورد اینکه این سکولاریزم اصلا از لحاظ اجتماعی و سیاسی چه مراحلی را طی کرده، این بر میگردد به اینکه تعریفی که از دولت شده در ابتدا این چنین بوده که میگفتند “دولت یک شر لازم است” و از این بابت مسیحیان که دولت را در دست داشتند میگفتند که کلیسا بایستی علاوه بر اینکه حفظ نظم را دارد انجام میدهد، مسئول مسائل الهی انسانها هم هست. انسانها وقتی که مردند، در آن دنیا ارواحشان حتمأ به بهشت برود. روحشان به بهشت برود. مثل آیت الله خمینی که گفتند “ما هم دنیای شما را آباد میکنیم، هم آخرت شما را” میخواستند آن حیاط اخروی انسانها را هم آباد بکنند.با شکل گیری دوران رنسانس و آن انقلاب فکری که پدید آمد و سراسر اروپا را فرا گرفت، نویسندگانی نظیر دانته آمدند وگفتند که “نخیر، اینکه ما بخواهیم دنیای خودمان را اصلاح بکنیم تنها وظیفه کلیسا نیست، بلکه حاکمانی که حاکمان دنیوی هم هستند، آنها حق دارند که مثل کلیسا حکومت کنند. به عبارت دیگر حکومت تنها در دست افراد روحانی نبایستی باشد. بلکه افراد غیر روحانی هم میتوانند در حکومت دخالت کنند.البته من این را عرض کنم که آنچه که نویسندگان دوران رنسانس داشتند مطرح میکردند یک تخیلاتی نبود که اینها نشسته باشند برای خودشان همینجوری خیال بافی کرده باشند. بلکه به این دلیل به این نتایج رسیده بودند که درگیریهای بسیار زیادی در درون مسیحیت ایجاد شده بود که اینها اصلا خانمان این ملتها را بر باد داده بود. جنگهای مذهبیای که در دوران اصلاحات پروتستانها به وجود آمد، آن اشوبهایی که سراسر اروپا را در بر گرفت و مسیحیان همواره با همدیگر در جنگ و جدال بودند و این دولتهای مسیحی با هم دیگر همواره منابع طبیعی، جان انسانها و این جور چیزها را از دست میدادند، کم کم کار را جایی رسند که مردم متوجه شدند که اگر که قرار باشد دولتشان، یک دولت مذهبی باشد، اینها هرگز از چنگ جنگ، و فقر و فلاکت و بیچاره گی و بیخانمانی رهایی پیدا نمیکنند. در نتیجه نویسندگان و متفکران آن زمان به این فکر افتادند که ما باید کاری کنیم که ان حکومت را از دست مذهبیون در بیاوریم و بدهیم به دست افرادی که سیاسیون هستند، از دست الاهیون در بیاوریم و بدهیم به دست کسانی که عاقلانه عمل میکنند. به دست کسانی که عقلانی به مسائل سیاسی نگاه میکنند.حتی بسیاری از افراد، آن موقع رفتند و به دنبال راه حل مساله باز در مسیحیت گشتند و یک نگرشی نظیر نگرشهای دئییسم را آمدند مطرح کردند یا جنبش اومانیسم رنسانس را سعی کردند که به وجود بیاورند. ایدههای یونانیان باستان را سعی کردند که کمی سر و سامان بدهند. یعنی به این شکل نبود که اروپا به یک باره سکولار شده بود ویا به این نتیجه رسیده باشد که بله،ما باید دینمان را از امور سیاسی جدا کنیم. روندی را طی کرد این سکولاریزم. حتی در هلند دانشمندانی نظیر هابس آمدند و گفتند که “ما بایستی بتوانیم برسرنوشت خودمان حاکم باشیم”. یکی از دانشمندان به نام آن زمان آقای گروتوویس بود که شدیداً اصلاً فرهنگ دینی هلند را به چالش کشیده بود. تا اینکه بگوید “انسانها حقیقتاً آزاد هستند شرایط سیاسی و اجتماعی خود را مطابق نیازهای خودشان تغییر بدهند”. حرف او این بود که “مردم حق دارند که خودشان قوانین خودشان را وضع کنند. سازمانهای سیاسی خودشان را میتوانند خودشان تأسیس کنند. در زمینه مسائل اجتماعی خودشان انسانها میتوانند تصمیم بگیرند، میتوانند که چه جوری امور سیاسی و اجتماعی خودشان را سامان بدهند. به عبارت دیگر، حرف آنها این بود که میگفتند انسانها حقیقتاً میتوانند نقشی در سعادت خودشان داشته باشند. و این جدیترین و مهمترین چالشی بود که در برابر کشیشهای مسیحی در اروپا به وجود آمد.یاد صحبت آقای خاتمی افتادم که پس از ۸ سال دوران ریاست جمهوریشان در شورای امنیت ملی فرمودند که “بزرگترین چالشی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است، سکولارها هستند و سکولارها بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی میباشند”. صحبت ایشان درست بود و درست است. چون سکولارها در حقیقت میگویند که “ما انسانها میتوانیم نقشی در سعادت خودمان داشته باشیم. ما خودمان میتوانیم امور سیاسی و اجتماعی خودمان را سامان بدهیم. نیازی به این نداریم که یک نظام سیاسی الهی و بر پایه نگرش خدایی و روحانی بیاید و مسائل ما را تنظیم بکند. روابط ما را تعیین بکند.” مبنای نگرش فلسفه سیاسی که میگوید این انسانها حق دارند بر خودشان حاکم باشند و سرنوشت خودشان را تعیین بکنند، نگاه جهان شمول است. یعنی ارتباطی به این ندارد که مال هلند باشد یا مال انگلیس باشد، یا مال فرانسه باشد و بگوئیم که بدرد ایران نمیخورد. بلکه این برداشتی است از اینکه وظیفه دولت چی است؟ اصل بر آزادی انسان بود.اینکه انسان آزاد است برسرنوشت خود حاکم باشد. که این نگرش در حقیقت بر خلاف نظر کلیسایی بود که می گفت “ارزشها یک ارزشهای فرا طبیعی است، ماورأ الطبیعه است. و آن نظارت مرکزی آن بایستی که در است کلیسا باشد و روحانیت بگوید که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. از طرف دیگر به وجود آمدن نگرش پروتستانیزم در درون خود مسیحیت باعث شده بود که مسیحیت نتواند آن یک پارچگی خود را حفظ کند. آن حالت جهان شمول و یونیورسالیتی را که بیان میکرد نتواند حفظ کند. در نتیجه دیگر کلیسا نتوانست دولت را زیر نظر خودش داشته باشد. و از آن به بعد ما شاهد پیشرفت سکولاریزم بودیم. یعنی ارزشهایی که برای بهبود زندگی انسانها است دیگر در زیر نظر روحانیت قرار نداشت ، بلکه این نیازهای بشری بدون قید و شرط کلیسا و آن اقتدار مذهبی و آن اقتدار الهی توسط موسساتی که این جهانی است، توسط موسساتی که بشری است، توسط خود انسانها بر پایه عقلانیت خود انسانها، برآمده از دولتی که خود این انسانها تعیین کرده بودند شکل خودش را گرفت.در فرایند سکولاریزاسیون نهادهای اجتماعی یعنی سازمان ها،موسسات اقتصادی، موسسات اجتماعی، همه اینها از سیطره دین خارج میشوند و به دست انسانها میافتند. دیگر در دست روحانیت نیستند. روحانیون هم البته انسان هستند منظور من این است که به دست عقلانیت انسانی میافتاد. دیگر از حیطه و سیطره روحانیت خارج میشود. قبل از سکولاریزم این نهادهای اجتماعی همه در دست روحانیت بودند. یعنی موسسات اقتصادی، سازمانها ، دولت همه چیز در دست روحانیت بود مثل امروزه ایران. من حیث المجموع میتوانیم مراحل گذر از سکولاریزم را اینگونه بگوئیم که ما وقتی که تلاش میکنیم که نهادها از مرجعیت و از اقتدار دین خارج بشود و به قدرت سیاسی سپرده بشود، به همان اندازه این جامعه به سکولاریزم نزدیکتر میشود. مرحله سکولاریزاسیون در حقیقت یک مرحلهای است که انسان به استقلال دست پیدا میکند.استقلال از دین؛ از نهادهای دینی. البته این روند سکولاریزه شدن و یا سکولاریزاسیون، با جدایی دین و دولت که سکولاریزم است در مفهوم سیاسی خودش چنان به هم آغشته هستند، که بعضی مواقع این دو پدیده را یکی میدانند. در حالی که چنین نیست. یعنی سکولاریزاسیون درست است که از جدایی دین از اقتدار سیاسی صحبت میکند، جدایی دین از نهادهای حکومتی صحبت میکند، اما سکولاریزاسیون در حقیقت یک روند و یک فرایندی است که وجوه گوناگون دارد. در متن و بطن جامعه شکل میگیرد و یکی از دست آوردهای آن جدایی دین از دولت است که جنبه سیاسی این فرایند است. یعنی میخواهم به دوستان عزیز این نکته را تأکید کرده باشم که بین سکولاریزاسیون یا روند سکولاریزه شدن جامعه که دست آورد این روان است که در حیطه علوم سیاسی است تفاوت قائل شوند.جدا شدن نهاد دین و دولت در سکولاریزاسیون مفهومش این است که موسسات خاص سیاسی که تحت نظارت دولت هستند ، اینها از سیطره مستقیم و یا غیر مستقیم دین رها میشوند. مفهومش هم این نیست که بعد از سکولاریزم نهادهای دینی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرف بزنند. نه، مفهوم آن این است که دیدگاههای نهادهای دینی، دیگر اینها نمیتوانند بر جامعه تحمیل بشوند و یا مبنای سیاست گذاری قرار بگیرند. روی این نکته میخواهم تأکید بکنم که مفهوم سکولاریزاسیون و رسیدن به سکولاریزم در مفهوم سیاسی خودش، از بین بردن نهادهای دینی نیست. نهادهای دینی تنها نمیتوانند در امور سیاسی دخالت بکنند. میتوانند ابراز نظر بکنند، اما نمیتوانند نگرش خود را تحمیل بکنند، بنابر این دلیل که چون که آنها دینی هستند در نتیجه دارای یک اقتدار ویژهای هستند. دارای یک برتری هستند. در حقیقت در عمل، دولت بایستی تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون، نسبت به ادیان گوناگون، مذاهب گوناگون بی طرف باقی بماند. نه مانعی برای آنها ایجاد کند و نه اینکه مجری خواستههای آنها باشد.در نگرش دینی و یا حکومت دینی، دولت مجری دین است و مشکلی که ایجاد میکند این است که چون یک دین دارد حکومت میکند، بقیه ادیان دیگر حق و حقوقی ندارند. خوبی سکولاریزم این است که دین اصلا نیازی نیست که از بین برود، و یا نهادهای دینی نیازی نیست که از بین برود. بلکه دولت مستقل از دین و نهادهای دینی کار خودش را انجام میدهد. به همین دلیل میتواند به دنبال منافع ملی باشد. ضمنا دولت هیچ مانعی در مورد مسائلی که مربوط به نهادهای دینی است فراهم نمیکند. در نتیجه چند وقت قبل آقای خامنه ای وقتی که در نماز جمعه داشتند میگفتند که “سکولارها ضد دین هستند”، ایشان داشتند دروغ میگفتند. یا در ماه رمضان وقتی که میگفتند که “سکولارها ، اینها انسانهای دین ستیزی هستند”، با زبان روزه داشتند دروغ میگفتند. روزه تون قبول نیست آقای خامنه ای دوباره بگیرید.این روند سکولاریزم متاسفانه در طی تاریخ هیچ وقت مسالمت آمیز نبوده. در طی تاریخ ما هرگز سراغ نداریم که مراجع دینی دارای قدرت باشند. قدرت سیاسی، قدرت مادی، دستشان باشد و بدون اینکه مقاومتی بکنند دولت را به سکولارها داده باشند و متاسفانه سکولاریزم و روند آن سکولاریزاسیون همواره با انقلابهای سیاسی همراه بوده. نمونه آن را ما در انقلاب فرانسه میبینیم، یا در آمریکا که میبینیم این جدایی دین از حکومت پس از یک انقلاب شکل میگیرد و همه اینها هم خونین بوده متاسفانه.بنابراین ما توانیم بگوئیم که تفاوت میان سکولاریزم و سکولاریزاسیون این است که سکولاریزم بیشتر یک موضع فلسفی است در مورد اینکه وضعیت جامعه چگونه باید باشد. اما سکولارازیسیون در حقیقت تلاشی است که برای اینکه ما به آن مرحله برسیم انسانها انجام میدهند. در جامعه سکولار صداهای نهادهای دینی هرگز خاموش نمیشود. این نهادهای دینی علناً در همه امور اظهار نظر میکنند و هیچ اشکالی هم ندارد. اما امتیاز انحصاری آنها لغو میشود. مرجعیت و اقتدار آنها کاملا در حیطه خصوصی افراد محدود میشود. کسانی که مطابق ارزشهای دینی زندگی میکنند، این شیوه را آزادانه خودشان انتخاب میکنند بدون اینکه از سوی دولت مورد تشویق قرار بگیرند و یا اینکه بخواهد مورد تنبیه قرار بگیرد. یعنی انسان آزاد است که در یک نظام سکولار که هر دینی که میخواهد را بپذیرد. هر گونه که میخواهد معیارهای زندگی خودش را خودش تعیین کند. و به دولت ربطی ندارد که بخواهد بیاید و کسی بخاطر اینکه به آن روش خاص زندگی میکند آن فرد را تشویق کند و یا اینکه آن فرد به آن روشی که دولت دارد میگوید زندگی نکرد او را مورد تنبیه قرار بدهد. دقیقا چیزی که در جمهوری اسلامی دارد اتفاق میافتاد.یعنی افراد به این دلیل که معیارهای مذهبی را رعایت میکنند درجات میگیرند در دولت. و اگر که کسی معیارهای مذهبی را رعایت نکند، آنها را میگیرند و تنبیه میکند، به زندان میاندازند. مثلا اگر که خانمی روسری سرش نکند او را به زندان میبارند. اما اگر که کسی ریش گذشت و تسبیح گرفت دستش و روی پیشانی او جای مهر باقی ماند و موقع صحبت کردن همش هی لغات مذهبی به کار برد، و سر نماز جماعت رفت و پشت آقا ایستاد و نماز خواند و از این کارهای مذهبی کرد، او به خاطر حرکات ترقی خواهد کرد. در یک نظام سکولار شما میتوانید، نماز خود را بخوانید، مسجدتان را بروید، لباس مذهبی خودتان را بپوشید، روسریتان را بپوشید و اینها هیچ کدام با نگرش سکولار هیچ منافاتی ندارد. اما شما نمیتوانید توقع داشته باشید که بخاطر اینکه شما، این مسائل مذهبی را دارید رعایت میکنید، دولت شما را تشویق کند. و یا شما نمیتوانید توقع داشته باشید که کسانی که روسری سرشان نمیکنند، و یا نماز نمیخوانند، به این دلیل که شما نماز میخوانید، دولت بیاید و آنها را تنبیه کند و به زندان بیندازد. از این بابتها اتفاقا یک دولت سکولار باعث رشد ادیان میشود و اجازه نمیدهد که یک دینی بیاید و ادیان دیگر را از بین ببرد. هر کسی، هر اندیشهای را میتواند داشته باشد. هر کسی هر عقیدهای را میتواند داشته باشد.به طور کلیطرح این نگرش که نهادهای دینی نبایستی در نهادهای دولتی و حکومتی دخالت بکنند یک نگرش و یک گفتمان مذهبی هم هست. یعنی مذهبیون میگویند که نهادهای دینی ما نبایستی در نهادهای حکومتی دخالت کنند. و بسیاری از بزرگان مذهب سکولار هستند. نمونه آن آیات عظامی نظیر آیت الله سیستانی و یا نوه آیت الله خمینی و یا بسیاری از آیت اللههای دیگر که به این نتیجه رسیده اند که مذهب نبایستی در امور سیاسی دخالت کند. بسیاری از روحانیون سکولار در جمهوری اسلامی در زندان هستند. نمونه آن یکی از این آیات اعزام را چندی پیش زندانی کردند که هم خودش و هم خانواده ش را شکنجه میکنند و آزار و اذیت بسیار بدی را هم دیده. و یا آیات اعزام دیگری که بطور کلی آنها مکتبی که دارند در نگرش شیعه ، یک مکتب بسیار قدیمی و کهن و سنتی است.اکثر قریب به اتفاق مردم ایران سکولار هستند. یعنی نمیخواهند نهادهای دینی آنها در نهادهای حکومتی دخالت بکند. حدود ۶ سال پیش دو نظر سنجی در ایران صورت گرفت. در یکی ۸۳% و در دیگری ۸۵% از مردم ایران اعلام کرده بودند که ما نمیخواهیم روحانیت حکومت کند. این مفهومش رسیدن به سکولاریزم است. جامعه ما به سکولاریزم رسیده. نظام سیاسی ما یک نظام سیاسی سکولار نیست و تلاش میکند که سکولاریزم را با معنای دین ستیزی مطرح کند. در حالی که اتفاقا کسانی دین ستیز هستند که حکومت دینی دارند. یعنی شما نگاه بکنید ببینید در ایران هیچ دین و مذهبی از دست جمهوری اسلامی در امان نیست. حتی دراویش که یکی از معتقدترین به دین اسلام هستند، اعتقاد به مکتب شیعه دارند، اعتقاد به دوازده امام دارند، به این دلیل که میگویند ما قبول نداریم که دین بایستی حکومت کند، آمده اند و مساجد اینها را خراب میکنند و هواداران آنها را به زندان میاندازند. یا آیت الله بروجردی و امثالهم را در زندان شکنجه میکنند.حکومت دینی به اسم دین وقتی که حکومت میکند، دیگر همه مخالفین خود را ، حتی کسانی که دین مدار هستند را از بین میبرد. یعنی حکومت دینی است که ضد دین است. سکولاریزم ضد دین نیست. سکولاریزم خواهان این است که هر کسی هر دینی را که میخواهد داشته باشد. آزاد باشد در حق انتخاب دینش. دین یک مساله شخصی است. و این را در حیطه شخصی و خصوصی خودش باید نگاه دارد. حکومت وقتی که دینی شد، میشود “نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر”. جلوی آزادی فعالیت سیاسی را میگیرد. دیگر معنای جمهوریت ندارد. مفهوم جمهوری اسلامی یک مفهوم غلطی است. شما نمیتوانید که بگویید “جمهوری اسلامی”، و در اسلام من جمهوریت وجود دارد، و یا در جمهوریت اسلام هم میگنجد. اینها هیچ کدام درست نیست. یک مسلمان سکولار میگوید که من به عقاید اسلامی اعتقاد دارم، مناسک اسلامی خودم را به جای میاورا، اما حاضر نیستم که نهادهای دینی، نظیر روحانیت، مسجد، تکیه، و دیگر نهادهای دینی، اینها را در نهادهای حکومتی، نظیر دولت، سازمانهای دولتی، سازمانهای اقتصادی دخالت بدهم. اتفاقا این به نفع مسلمانان است. و به نفع همه ادیان دیگر است. این یک نگرش انسان گرایانه است. این یک نگرش عدالت طلبانه است. چیزی را که ما برای خودمان میخواهیم برای دیگری هم میخواهیم. من حاضر نیستم که بخاطر اینکه مسلمان هستم باعث بشوم که کس دیگری که یهودی است، کس دیگری که بهائی است، یا مسیحی است، یا بی دین است، او به این دلیل که از دین من طرفداری نمیکند، حقوق او زیر پا گذشته شود. همه ما قبل از اینکه مسلمان باشیم، انسان هستیم. دارای حقوق مساوی هستیم.بخصوص در جامعهای نظیر ایران که به صورت تاریخی ادیان گوناگونی در آن وجود داشته. ادیانی نظیر زرتشتیت از ایران بر خواسته. بهائیت در ایران به وجود آمده. نگرشهای عرفان از ایران اوج گرفته. تصوف در ایران اوج گرفته. نگرش دراویش از آن ایرانیان است. شیخیه از آن ایرانیان است. ادامه حیاط مذاهب دیگری، نظیر یهودیت مدیون ایرانیان است. انواع و اقسام نگرشهای اسلامی در ایران وجود دارد. سنیهای گوناگون در ایران وجود دارد. شیعههای گوناگون وجود دارد. این جامعهای که این همه تنوع فکر در آن وجود دارد، این همه تولید اندیشه کرده، هرگز حاضر نخواهد شد که یک نگرش و یا یک اندیشه، متعلق به یک عده خاصی است، به این دلیل که آنها فکر میکنند حق دارند حکومت بکنند، بیایند و بقیه نگرشهای مذهبی و انسانها را به دلیل نگرش مذهبی از بین ببرند.حالا لاائیسته چیست؟ لاائیسته در حقیقت مفهوم و گفتمان سیاسی سکولاریزم است. میگوید که قدرت سیاسی و دولت بایستی از نفوذ مذهب بری باشد. حاکمیت سیاسی را حمایت میکند. میگوید که این نهادهای دینی نبایستی در امور سیاسی دخالت بکنند. همان حرف سکولاریزم را میزند، منتها با یک نگرش سیاسی این مطلب را مطرح میکند. در سکولاریزم شما میگویید که نهادهای دینی نباید در نهادهای دولتی دخالت بکنند، در نگرش لاائیسته شما میگویید که نهادهای دولتی بایستی مصون باشند از دخالت نهادهای دینی. آن هم باز در جهت از بین بردن دین نیست. لاییک به معنای حمایت و حفاظت دولت است، از اینکه مذهب بخواهد بیاید و از آن سؤ استفاده کند. و اتفاقا به این دلیل است که میگوید که اگر که یک مذهبی بخواهد بیاید و یک دولتی را در دست بگیرد، این دولت بخاطر اینکه از اقتدار سیاسی برخوردار است، میآید و میرود بقیه مذاهب را از بین میبرد. در نتیجه جلوگیری میکند از رشد بقیه مذاهب. شهروندان یک جامعه لأئیک میگویند که ما در حیطه عمومی، چون همه ما پول میدهیم و این دولت را سرپا نگاه میداریم، چون این دولت با پولی که ما میدهیم حقوق کارمندانش را میدهد، حقوق ارتش خود را میدهد، دم و دستگاه خود را به راه میاندازد، چون که این دولت با رای ما سرکار میآید، و آن اقتدار خودش را از مردم میگیرد، در نتیجه این دولت باید فقط در فکر مردمی باشد که آن را سر کار آورده اند. دیگر نبایستی برای از بین بردن یک دین دیگری به کار گرفته بشود. در نتیجه دولت که در حیطه عمومی است، این را در حیطه عمومی نگاه میدارند. و اجازه نمیدهند که مسائلی که خصوصی و شخصی است نسبت به افراد، باعث بشود که این دولت عملکردش به گونهای باشد که به نفع منافع فردی و شخصی و خصوصی و ایدئولوژیکی گروه خاصی به کار گرفته بشود.در نتیجه یک دولت لائیک یک دولت ضد دین نیست. یا یک فرد لائیک یک فرد ضد دین نیست. شما میتوانید دیندار باشید و لائیک باشید. بسیاری از افرادی که دیندار هستند، لائیک هستند. مثلا در فرانسه که یک حکومت لائیک دارد، از لحاظ قانون اساسی ما فقط دو کشور داریم که لائیک هستند، یکی فرانسه است و یکی ترکیه. در فرانسه که لائیکترین کشور جهان است، شما میبینید که در آن کلی مدارس مذهبی وجود دارد. هیچ کسی هیچ مشکلی برایشان بوجود نمیاورد. اگر که کسی بخواهد به یک مدرسه مذهبی حمله کند، دولت اجازه نمیدهد. منتهی دولت برای تشکیل آن مدرسه مذهبی کمک مالی نمیکند. میگوید که اگر شما میخواهید که بروید و مدرسه مذهبی درست بکنید، هیچ اشکالی ندارد. خودتان بروید و مدرسه مذهبی باز کنید. از دولت توقع نداشته باشید که مدرسه مذهبی درست کند. یا اگر که شما وارد مدرسهای میشوید که آن مدرسه متعلق به دولت است و همگان پولش را پرداخت کرده اند، شما حق ندارید که در آن مدرسه تبلیغات دینی بکنید.نه بخاطر اینکه دولت ضد دین است، بلکه به این علت که دولت نمیخواهد از اموال عمومی برای ترغیب دین خاصی استفاده بشود. شما اگر قرار باشد که در مدرسه درس قرآن بدهید، خوب آن کسی که مسیحی است تکلیفش چیست؟ شما میخواهید به فرزندانتان درس قران بدهید؟ هیچ اشکالی ندارد. ببریدش در یک مکتبی که آنجا درس قرآن میدهند. یک کسی میخواهد که به بچه ش درس مسیحیت بدهد، او را میبرد به جایی که درس مسیحیت میدهند، به کلاسهای درس مسیحی. یکی نمیخواهد به بچه ش هیچ درس دینی بدهد، هیچ جا او را نمیبرد. یا خودش در خانه ش به او درس میدهد. این جلوگیری نمیکند از دین، بلکه آزادی ادیان را بوجود میآورد. بیشترین تحقیقات در زمینه دین در کشورهای سکولار و لائیک صورت میگیرد.از لحاظ لغوی، واژه لائیک در مفهوم انگلیسی خودش میگویند “لی، لیمن” یعنی کسی که مکلٌا است در مقابل کسانی که معمم هستند، یعنی کسانی که لباس روحانی به تنا نمیکنند. کسی که لباس روحانی به تن نمیکند، لزوما ضد روحانیت نیست؛ بلکه صرفا روحانی نیست. غیر روحانی است. دولت لائیک یک دولت غیر روحانی است. افرادی که در آن دولت هستند هیچ کدام بی دین نیستند. همه دیندارند، منتها دینشان را در اداره امور مملکت دخالت نمیدهند. هر کسی هم هر عقیدهای میتواند داشته باشد. مهم نیست. وقتی به روابط خارجی خود میرسند، نگاه میکنند ببینند که منافع ملیشان چی است، همین. وقتی که به حل مسائل و مشکلات اقتصادی خود میخواهند برسند، نگاه میکنند که ببینند چه روشهای اقتصادی به کار ببرند که مردمشان رفاه بیشتری داشته باشند. موقعی که در دانشگاهها میخواهد تدریس بشود، دیگه نمیگویند که آیا این در کتاب آسمانی ما آمده، ما تدریس بکنیم. اگر که در کتاب آسمانی ما نیامده ما تدریس نکنیم.در پایان میخواهم این نکته را عرض کنم که برای رسیدن به دمکراسی، شما باید یک نظام سکولار داشته باشید. شما باید نهادهای دینی را جدا کنید از نهادهای دولتی. راهی ندارید. دموکراسی یعنی حکومت خرد، حکومت عقلانیت. یعنی انسانها انتخاب میکنند که چه نوع حکومتی میخواهند داشته باشند. چه کسی را میخواهند که سر کار باشد. دولتشان را خودشان تعیین میکنند، بدون واسطه انتخاب میکنند.انتخابات آزاد یعنی آنجا شورای نگهبانی نیست، که بخواهد نگهبانی بکند از مذهب. البته رهبران ایران از مذهب حمایت نمیکنند، از منافع گروهی خودشان حمایت میکنند به اسم مذهب، که این بحث جداگانهٔای است. اما بطور کلی شورای نگهبانی در هیچ دموکراسی ای نیست. در دموکراسی، ولایت و ولایت فقیه وجود ندارد. رهبریت به گونهای نیست که مادام العمر باشد، و بر پایه ولایت باشد، حالا هر کس که میخواهد باشد.مسئله دین و اقتدار دینی از جنبههای نظامی و از جنبههای میلیتاریستی به دور است. شما نمیتوانید به ضرب زور و شمشیر و تفنگ و کشتن و زندان کردن و شکنجه و آتش زدن و اینجور چیزها مردم را دیندار کنید. مردم بایستی خودشان علاقمند باشند، بخواهند دین داشته باشند. و این انتخاب آزاد هر انسانی است، که هر کس هر دینی را که میخواهد انتخاب کند. وجود یک حاکمیت دینی جلوی این انتخاب آزاد را و جلوی رشد جامعه را میگیرد. و منافع ملی را فدای مسائلی میکند که ارتباطی به آن ملت ندارد. جنگ هایی که ایجاد میکند، نابسامانیهایی که ایجاد میکند، همه ایدئولوژیک است، همه دینی و مذهبی است. ارتباطی به این ندارد که بخواهد وضعیت زندگی مردم را خوب کند، اقتصادشان را خوب کند، دانشگاههای آنها را خوب کند، روابط خارجی را درست کند، برایشان در جهان احترام ایجاد کند.شما نگاه بکنید ببینید که از زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار آمده این مملکت روی خوش ندیده. همواره یا جنگ بوده، یا گروگان گیری بوده، یا بگیر بگیر بوده، یا بکش بکش بوده. همه گروههای سیاسی را از بین برده اند، هزاران انسان را در زندانها کشته اند و اخیرا هم میبینیم که در ماجراهای اخیر به چه شکل بوده. مقاومتی که ما امروزه در جامعه ایران مشاهده میکنیم، در حقیقت مقاومت مردم ایران در برابر یک نظام الهی است. نه اینکه مردم از دینشان بر گشته باشند، حالا یک عدهای برگشته اند، اما کلا مردم نمیخواهند حکومت دینی باشد. جمهوری اسلامی نمیخواهند.مردم جمهوری میخواهند، مردم آزادی میخواهند، مردم انتخابات آزاد میخواهند. و این جامعه به آن رشد رسیده است. حاکمیت سیاسی کنونی از آنجایی که یک حاکمیت مذهبی است، حاضر نیست که این حکومت را به راحتی رها کند. و تا آنجایی که بتواند، از مردم میکشد. و این رسیدن به سکولاریزم را مشکل تر میکند. آنچه که ما میبینیم در فرانسه در آمریکا و در جاهای دیگر اتفاق میافتاد، وقتی هر حکومت مذهبی خواسته که کنار برود، و سکولاریزم خواسته که سر جای آن بنشیند، به این دلیل همواره جنگ و کشتار و خون ریزی بوده که حکومتهای مذهبی جنگ طلب هستند، بحران طلب هستند. والا مردم که نمیخواهند بیایند و کشته بشوند. مجبورشان میکنند که در گیر بشوند. راهی برای مردم باقی نمیگذارند. و وقتی که یک جامعه به آن رشد رسید که متوجه شد وقتی حکومت مذهبی شد چنین بلاهایی به سرش میآید، برای اینکه از مذهب خودش دفاع کند لااقل، برای اینکه بتواند بر سرنوشت خودش حاکم باشد، مجبور است که در مقابل یک چنین نظامی مقاومت کند. و آن نظام وقتی که مقاومتی در برابر خودش میبیند به کشتار مردم دست میزند. و مردم برای اینکه به خواستههای خودشان برسند مجبور میشوند که در مقابل چنین حکومتهایی بایستند و در نهایت کار به کشتار، و خون ریزی و کشتن انسانها میکشد. من امیدوار هستم که ما برای رسیدن به سکولاریزم با هزینه کمتری این کار را انجام بدهیم، ولی من بعید به نظرم میرسد که جمهوری اسلامی با زبان خوش کنار برود. مجبور میکند این جامعه را که برای دفاع از خودش در مقابل خشونتی که میبیند، مقاومت کند.زنان ما به آگاهی رسیده اند. شما دیگر نمیتوانید به این زنان به ضرب و زور چوب و چماق مثل سال ۵۷ روسری سرشان کنید. جوانان ما به آگاهی رسیده اند و آزادی میخواهند. نمیتوانید اینها را با کشتن در زندانها، و شکنجه و از بین بردن در زندانها مثل سال ۱۳۶۷، و دهه ۶۰ که هزاران انسان را در زندانها جمهوری اسلامی کشت، بتواند که جلوی خواست این جوانها را بگیرد، جلوی خواست این جامعه را بگیرد. کمااینکه در طی ۳۰ سال گذشته اینها هزاران انسان را شکنجه کرده اند، کشتند و از بین بردند، اما باز هم میبینیم که خواست آزادی در بین مردم ما از بین نرفته که هیچ بلکه هر روزه بیشتر شده. شما نمیتوانید با مانورهای سیاسی، گهی لبخند زدن، گهی تشر زدن به این مردم آنها را از رسیدن به یک نظام سکولار باز دارید. مردم متوجه شده اند که جمهوری اسلامی نتیجه ش همین است که دارند میبینند. هیچ تفاوتی نمیکند، هر کسی که میخواهد باشد، نظام سیاسی که قرار باشد بر اساس مذهب حکومت کند، دست آوردی بجز فقر و فلاکت هم ندارد.کشور ما در حال طی کردن سکولاریزاسیون است. از یک حالت سنتی دارد به مدرنیته میرود. در حقیقت سکولاریزم مفهوم همین مدرنیته را دارد. مفهوم عقلانی شدن جامعه را دارد، پشت سر گذاشتن سنّتها را دارد، نو شدن دارد، نگرشی نو دارد، جایگزینی علم و دانش به جای خرافات را دارد. و دیگه مشکل حل میشود. شما در عصر اینفرماتیک بخواهید بیایید در باره سکولاریزم دروغ پراکنی کنید، بگویید که سکولاریزم یعنی دین ستیزی، بگویید که سکولاریزم یعنی از بین بردن دین، بگویید که لاائیسیته یعنی دین ستیزی، تازه انتظار داشته باشید که بقیه مردم هم، همه، حرف شما را باور کنند. چرا، چون کسی پیدا میهود مثل بنده یا دیگری که از طریق همین رسانههای گروهیای اینترنت و یا از طریق دیگر رسانههای گروهی صدای خودش را به مردم میرساند، و واقعیت امر سکولاریزم را برای مردم مطرح میکند.جامعه ما به آگاهی رسیده است. جامعه یی که به آگاهی برسد دیگر حکومت مذهبی نمیتواند در آن ادامه حیاط بدهد. مذهب وقتی میتواند حکومت کند که جامعه ناا آگاه باشد، خبر ندشته باشد، فکر کند که حکومت بایستی حتما مذهبی باشد. در حالی که مردم ما نه تنها از لحاظ تجربیات تاریخی به این نتیجه رسیده اند که حکومت نباید مذهبی باشد، بلکه به عینه جوامع دیگر دنیا را دارند مشاهده میکنند، پیشرفتهای کشورهای دیگر را دارند میبینند، بد بختی و فلاکت و بیچاره گی را که خودشان دچار آن شده اند را دارند مشاهده می کنند، میبینند که نتیجه یک حاکمیت الهی چی است.یعنی ما تقصیر نداریم که جمهوری اسلامی دارد سقوط میکند. جمهوری اسلامی خودش دارد سقوط میکند برای اینکه خودش از لحاظ ایدئولژیکی هیچ حرفی برای گفتن ندارد. تئوری خمینی شکست خورده است؛ و شما پیروزید.
-------------------------------------------------------
مفاهیم سکولاریسم در فلسفه سکولار و نظامهای دینی. تفاوت سکولاریسم و لائیسیته. جایگاه دین در جمهوری اسلامی ایران. آگاهی مردم ایران و موقعیت نظام جمهوری اسلامیو علوم سیاسی. سکولاریزاسیون در غرب. بررسی جایگاه دین در نظامهای برای گوش دادن به فایل صوتی روی لینک زیر فشار دهید:wp.me/pmbX6-9mیکی از مباحث بسیار مهم و اساسی ای که ما باید به آن بپردازیم مساله سکولاریزم است. علت آن این است که جمهوری اسلامی یک نظام سیاسی استبدادی مذهبی است، و همواره در تعریف سکولاریزم مغلطه کرده. به همین دلیل مردم عادی مساله سکولاریزم را درست متوجه نشده اند. من با پارهای از دوستان عزیزی که در جنبش سبز قرار دارند وقتی که صحبت از جدایی دین از حکومت میکنم، فوری من را به دین ستیزی متهم میکنند. و یا وقتی که به دوستان عزیزم عرض میکنم که در طرح شعار های خودتان سکولار باشید، آنها فکر میکنند که منظور من اینست که شما دین ستیزی کنید. اما اصلا چنین نیست. و برای حل این مشکل به نظرم رسید که صرفا در مورد سکولاریزم گفت و گوئی داشته باشم با هم سنگران خودم در جنبش سبز. سکولاریزم از سه جنبه مورد بررسی قرار گرفته میشود. یکی سکولاریزم در مفهوم فلسفی آن، دیگری سکولاریزم در مفهوم سیاسی آن، و در پایان سکولاریزم در مفهوم جامعه شناسی.من تلاش میکنم که این سه را از همدیگر جدا کنم و تعاریف آن را خدمت شما دوستان عزیز عرض کنم و در نهایت ببینیم که جامعه ما در چه مرحله ای است و برای رسیدن به دموکراسی ما به چه چیزی نیاز داریم. همینطور پرسشی را مطرح کرده بودند یکی دیگر از دوستان در مورد لائیسیته و تفاوت آن را با سکولاریزم را خواسته بودند که من در این گفتار به مفهم لائیسیته هم خواهم پرداخت و تفاوت این دو را برای دوستان عزیز عرض خواهم کرد.سکولاریزم در مفهوم فلسفی خودش به معنای نگرشی این جهانی است، یا گیتیایی است در مقابل نگرشی که مفهوم نگاه آسمانی و الهی را دارد و یا در فارسی به آن میگویند نگاهی که مینویی است. مینو به معنای بهشتی و آسمانی. سکولاریزم به دنبال بهبود وضعیت زندگی انسان است بدون اینکه بخواهد به دین مراجعه کند. منحصرا توسط خرد انسانی، توسط علم، توسط سازمانهای اجتماعی میخواهد زندگی انسان را در این جهان بهبود ببخشد. و در جهت خیر و سعادت زندگی دنیوی انسانها تلاش میکند.بنابراین سکولاریزم یک فلسفه ایجابی است، یعنی یک فلسفه مثبت است. یک فلسفهای است که بیشتر میگوید که ما چه کار باید بکنیم، تا اینکه بخواهد بیاید و نفی دین بکند. و این نگرش سکولاریزم معطوف به زندگی این جهانی است که انسانها دارند در آن زندگی میکنند. میخواهد بهبود ببخشد شرایط مادی این جامعه را. کاری به این کار ندارد که بخواهد مسائل روحانی را بهبود ببخشد. نمیخواهد آخرت شما را درست بکند. میگوید که ما به همین مسائلی که در این جهان وجود دارد به همین مسائل میپردازیم. آقای خمینی وقتی که آمدند بهشت زهرا در آن سخنرانی خود گفتند که “ما هم دنیای شما را آباد میکنیم و هم آخرت شما را.” سکولاریزم میگوید که ما کاری به کار آخرت شما نداریم ما دنیای شما را آباد میکنیم.از ویژه گیهای دیگر سکولاریزم این است که دین انسانیت است. به قول اینگرسول “یک نگاهی است که در آن استقلال فکری بشری بیان میشود.” هر فردی واجد ارزش است، یک نگاه اومانیستی است به جهان. و انسانها با یک ادبیات و یک نگرشی که این جهانی است با همدیگر صحبت میکند. روابطشان را بر مبنای روابط جهان دیگر برقرار نمیکنند. به قول همین متفکر میگوید که ما “نیمکت را بر منبر ترجیح میدهیم.” یعنی کسی نمیتواند بیاید برود بالای منبر و با قول و قرارهایی که راجع به آن جهان میخواهد بدهد، بیاید و درباره مسائل این جهانی ما تصمیم بگیرد. ما میتوانیم خودمان برای مسائل خودمان با مراجعه به عقل خودمان، انسانها بنشینیم روی یک نیمکت و راجع به مسائل این جهانی با همدیگر صحبت بکنیم و با تکیه بر خرد خودمان این مسائل و مشکلات را حل بکنیم. ما نیازی نداریم که کسی برود بالای منبر برایمان.از لحاظ اخلاقی سکولاریزم در پی ترقی اخلاق است. تا بالاترین مدارج ممکنه. این ترقی در حقیقت مقصود اصلی زندگانی انسانی است. که شامل کمالات علمی، کمالات اخلاقی، جدای از این است که شما بخواهید که با خدا باشید یا بی خدا باشید. اصلا به طور کلی در اخلاق سکولاریزم شما نیکی میکنید به این دلیل که کار نیک کردن خوب است. یک ضرب المثل فارسی ما داریم که میگوید “تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز”. سکولاریزم میگوید که “تو نیکی میکن و در دجله انداز چونکه نیکی کردن کار خوبی است.” دیگر کاری به این ندارد که ایزد در بیابانت دهد باز. بخاطر اینکه ایزد و یا خداوند به تو پاداش میدهد شما نبایستی که کار خوب کنید. شما بایستی کار خوب را انجام بدهید، برای اینکه عمل خوب، درست است. در نتیجه تاکید او همچنان بر مسائل این جهانی و مادی است. به همین دلیل در حیطه و چهارچوبه یک نگرش ماتریالیستی یا یک نگرش مادی قرار میگیرد. در حیطه و نگرش نگاه ناتورالیستی قرار میگیرد، طبیعی است. یک نگاه اومانیستی دارد. انسان گرایانه است. این جهانی است. بر خلاف نگرشهای الهی که به ماورالطبیعه هستند. ورای طبیعت هستند.در نگاه سکولار، چون ما امر مقدس نداریم، در نتیجه شما میتوانید تفکر بکنید. میتوانید نقد کنید. میتوانید داوری کنید. میتوانید باز نگری کنید در اندیشههای خودتان. بر خلاف نگرشهای الهی که بخاطر اینکه مقدس هستند، امکان داوری در برابر آنها وجود ندارد. امکان این وجود ندارد که وقتی که شما میگویید یک چیزی را که مقدس است دیگه در آن تفکر بکنید. شما صرفا به این دلیل که این امر یک امر مقدسی است، به عنوان قدسی بودن، شما دیگر آنرا میپذیرید. مهم نیست که آیا درست باشد یا غلط باشد. آیا به درد این جهان شما میخورد یا اینکه این جهان شما را خراب میکند. صرفا به این دلیل که این امر یک امر مقدسی است، در نگرشهای الهی، بر این مبنا شما بایستی که بپذیرید. و جلوی نقد و جلوی اندیشیدن را میگیرد. شما بایستی همواره پرستش بکنید. بایستی مورد تکریم قرار بدهید، بایستی همیشه تقدیس کنید مسائل الهی را.من امیدوارم که در این فرصت کوتاهی که وجود دارد توانسته باشم لااقل مبانی اولیه سکولاریزم به عنوان یک نگرش فلسفی را مطرح کرده باشم. اگر هم دوستان سوالی یا مطلبی یا نقدی را دارند نسبت به مطالبی که بیان شد خوش حال میشوم که نظرات و نقدشان را بشنوم و اگر که لازم شد من فکر میکنم که گفتاری در زمینه فلسفه سکولاریزم میتواند کار گشا باشد در این زمینه. اما هدف من در این گفتار بیشتر این است که برسم به آن مراحلی که سکولاریزم در فلسفه سیاسی داشته و مسائلی که باعث بوجود آمدن سکولاریزم شده به عنوان یک جنبش سیاسی و اجتماعی، و بپردازیم به اینکه حالا ما بایستی چه بکنیم و نقش سکولاریزم در رابطه با دین اسلام و جامعه ایران چیست.در مورد اینکه این سکولاریزم اصلا از لحاظ اجتماعی و سیاسی چه مراحلی را طی کرده، این بر میگردد به اینکه تعریفی که از دولت شده در ابتدا این چنین بوده که میگفتند “دولت یک شر لازم است” و از این بابت مسیحیان که دولت را در دست داشتند میگفتند که کلیسا بایستی علاوه بر اینکه حفظ نظم را دارد انجام میدهد، مسئول مسائل الهی انسانها هم هست. انسانها وقتی که مردند، در آن دنیا ارواحشان حتمأ به بهشت برود. روحشان به بهشت برود. مثل آیت الله خمینی که گفتند “ما هم دنیای شما را آباد میکنیم، هم آخرت شما را” میخواستند آن حیاط اخروی انسانها را هم آباد بکنند.با شکل گیری دوران رنسانس و آن انقلاب فکری که پدید آمد و سراسر اروپا را فرا گرفت، نویسندگانی نظیر دانته آمدند وگفتند که “نخیر، اینکه ما بخواهیم دنیای خودمان را اصلاح بکنیم تنها وظیفه کلیسا نیست، بلکه حاکمانی که حاکمان دنیوی هم هستند، آنها حق دارند که مثل کلیسا حکومت کنند. به عبارت دیگر حکومت تنها در دست افراد روحانی نبایستی باشد. بلکه افراد غیر روحانی هم میتوانند در حکومت دخالت کنند.البته من این را عرض کنم که آنچه که نویسندگان دوران رنسانس داشتند مطرح میکردند یک تخیلاتی نبود که اینها نشسته باشند برای خودشان همینجوری خیال بافی کرده باشند. بلکه به این دلیل به این نتایج رسیده بودند که درگیریهای بسیار زیادی در درون مسیحیت ایجاد شده بود که اینها اصلا خانمان این ملتها را بر باد داده بود. جنگهای مذهبیای که در دوران اصلاحات پروتستانها به وجود آمد، آن اشوبهایی که سراسر اروپا را در بر گرفت و مسیحیان همواره با همدیگر در جنگ و جدال بودند و این دولتهای مسیحی با هم دیگر همواره منابع طبیعی، جان انسانها و این جور چیزها را از دست میدادند، کم کم کار را جایی رسند که مردم متوجه شدند که اگر که قرار باشد دولتشان، یک دولت مذهبی باشد، اینها هرگز از چنگ جنگ، و فقر و فلاکت و بیچاره گی و بیخانمانی رهایی پیدا نمیکنند. در نتیجه نویسندگان و متفکران آن زمان به این فکر افتادند که ما باید کاری کنیم که ان حکومت را از دست مذهبیون در بیاوریم و بدهیم به دست افرادی که سیاسیون هستند، از دست الاهیون در بیاوریم و بدهیم به دست کسانی که عاقلانه عمل میکنند. به دست کسانی که عقلانی به مسائل سیاسی نگاه میکنند.حتی بسیاری از افراد، آن موقع رفتند و به دنبال راه حل مساله باز در مسیحیت گشتند و یک نگرشی نظیر نگرشهای دئییسم را آمدند مطرح کردند یا جنبش اومانیسم رنسانس را سعی کردند که به وجود بیاورند. ایدههای یونانیان باستان را سعی کردند که کمی سر و سامان بدهند. یعنی به این شکل نبود که اروپا به یک باره سکولار شده بود ویا به این نتیجه رسیده باشد که بله،ما باید دینمان را از امور سیاسی جدا کنیم. روندی را طی کرد این سکولاریزم. حتی در هلند دانشمندانی نظیر هابس آمدند و گفتند که “ما بایستی بتوانیم برسرنوشت خودمان حاکم باشیم”. یکی از دانشمندان به نام آن زمان آقای گروتوویس بود که شدیداً اصلاً فرهنگ دینی هلند را به چالش کشیده بود. تا اینکه بگوید “انسانها حقیقتاً آزاد هستند شرایط سیاسی و اجتماعی خود را مطابق نیازهای خودشان تغییر بدهند”. حرف او این بود که “مردم حق دارند که خودشان قوانین خودشان را وضع کنند. سازمانهای سیاسی خودشان را میتوانند خودشان تأسیس کنند. در زمینه مسائل اجتماعی خودشان انسانها میتوانند تصمیم بگیرند، میتوانند که چه جوری امور سیاسی و اجتماعی خودشان را سامان بدهند. به عبارت دیگر، حرف آنها این بود که میگفتند انسانها حقیقتاً میتوانند نقشی در سعادت خودشان داشته باشند. و این جدیترین و مهمترین چالشی بود که در برابر کشیشهای مسیحی در اروپا به وجود آمد.یاد صحبت آقای خاتمی افتادم که پس از ۸ سال دوران ریاست جمهوریشان در شورای امنیت ملی فرمودند که “بزرگترین چالشی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است، سکولارها هستند و سکولارها بزرگترین دشمن جمهوری اسلامی میباشند”. صحبت ایشان درست بود و درست است. چون سکولارها در حقیقت میگویند که “ما انسانها میتوانیم نقشی در سعادت خودمان داشته باشیم. ما خودمان میتوانیم امور سیاسی و اجتماعی خودمان را سامان بدهیم. نیازی به این نداریم که یک نظام سیاسی الهی و بر پایه نگرش خدایی و روحانی بیاید و مسائل ما را تنظیم بکند. روابط ما را تعیین بکند.” مبنای نگرش فلسفه سیاسی که میگوید این انسانها حق دارند بر خودشان حاکم باشند و سرنوشت خودشان را تعیین بکنند، نگاه جهان شمول است. یعنی ارتباطی به این ندارد که مال هلند باشد یا مال انگلیس باشد، یا مال فرانسه باشد و بگوئیم که بدرد ایران نمیخورد. بلکه این برداشتی است از اینکه وظیفه دولت چی است؟ اصل بر آزادی انسان بود.اینکه انسان آزاد است برسرنوشت خود حاکم باشد. که این نگرش در حقیقت بر خلاف نظر کلیسایی بود که می گفت “ارزشها یک ارزشهای فرا طبیعی است، ماورأ الطبیعه است. و آن نظارت مرکزی آن بایستی که در است کلیسا باشد و روحانیت بگوید که چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است. از طرف دیگر به وجود آمدن نگرش پروتستانیزم در درون خود مسیحیت باعث شده بود که مسیحیت نتواند آن یک پارچگی خود را حفظ کند. آن حالت جهان شمول و یونیورسالیتی را که بیان میکرد نتواند حفظ کند. در نتیجه دیگر کلیسا نتوانست دولت را زیر نظر خودش داشته باشد. و از آن به بعد ما شاهد پیشرفت سکولاریزم بودیم. یعنی ارزشهایی که برای بهبود زندگی انسانها است دیگر در زیر نظر روحانیت قرار نداشت ، بلکه این نیازهای بشری بدون قید و شرط کلیسا و آن اقتدار مذهبی و آن اقتدار الهی توسط موسساتی که این جهانی است، توسط موسساتی که بشری است، توسط خود انسانها بر پایه عقلانیت خود انسانها، برآمده از دولتی که خود این انسانها تعیین کرده بودند شکل خودش را گرفت.در فرایند سکولاریزاسیون نهادهای اجتماعی یعنی سازمان ها،موسسات اقتصادی، موسسات اجتماعی، همه اینها از سیطره دین خارج میشوند و به دست انسانها میافتند. دیگر در دست روحانیت نیستند. روحانیون هم البته انسان هستند منظور من این است که به دست عقلانیت انسانی میافتاد. دیگر از حیطه و سیطره روحانیت خارج میشود. قبل از سکولاریزم این نهادهای اجتماعی همه در دست روحانیت بودند. یعنی موسسات اقتصادی، سازمانها ، دولت همه چیز در دست روحانیت بود مثل امروزه ایران. من حیث المجموع میتوانیم مراحل گذر از سکولاریزم را اینگونه بگوئیم که ما وقتی که تلاش میکنیم که نهادها از مرجعیت و از اقتدار دین خارج بشود و به قدرت سیاسی سپرده بشود، به همان اندازه این جامعه به سکولاریزم نزدیکتر میشود. مرحله سکولاریزاسیون در حقیقت یک مرحلهای است که انسان به استقلال دست پیدا میکند.استقلال از دین؛ از نهادهای دینی. البته این روند سکولاریزه شدن و یا سکولاریزاسیون، با جدایی دین و دولت که سکولاریزم است در مفهوم سیاسی خودش چنان به هم آغشته هستند، که بعضی مواقع این دو پدیده را یکی میدانند. در حالی که چنین نیست. یعنی سکولاریزاسیون درست است که از جدایی دین از اقتدار سیاسی صحبت میکند، جدایی دین از نهادهای حکومتی صحبت میکند، اما سکولاریزاسیون در حقیقت یک روند و یک فرایندی است که وجوه گوناگون دارد. در متن و بطن جامعه شکل میگیرد و یکی از دست آوردهای آن جدایی دین از دولت است که جنبه سیاسی این فرایند است. یعنی میخواهم به دوستان عزیز این نکته را تأکید کرده باشم که بین سکولاریزاسیون یا روند سکولاریزه شدن جامعه که دست آورد این روان است که در حیطه علوم سیاسی است تفاوت قائل شوند.جدا شدن نهاد دین و دولت در سکولاریزاسیون مفهومش این است که موسسات خاص سیاسی که تحت نظارت دولت هستند ، اینها از سیطره مستقیم و یا غیر مستقیم دین رها میشوند. مفهومش هم این نیست که بعد از سکولاریزم نهادهای دینی دیگر نمیتوانند در مورد مسائل عمومی و سیاسی حرف بزنند. نه، مفهوم آن این است که دیدگاههای نهادهای دینی، دیگر اینها نمیتوانند بر جامعه تحمیل بشوند و یا مبنای سیاست گذاری قرار بگیرند. روی این نکته میخواهم تأکید بکنم که مفهوم سکولاریزاسیون و رسیدن به سکولاریزم در مفهوم سیاسی خودش، از بین بردن نهادهای دینی نیست. نهادهای دینی تنها نمیتوانند در امور سیاسی دخالت بکنند. میتوانند ابراز نظر بکنند، اما نمیتوانند نگرش خود را تحمیل بکنند، بنابر این دلیل که چون که آنها دینی هستند در نتیجه دارای یک اقتدار ویژهای هستند. دارای یک برتری هستند. در حقیقت در عمل، دولت بایستی تا حد امکان نسبت به عقاید گوناگون، نسبت به ادیان گوناگون، مذاهب گوناگون بی طرف باقی بماند. نه مانعی برای آنها ایجاد کند و نه اینکه مجری خواستههای آنها باشد.در نگرش دینی و یا حکومت دینی، دولت مجری دین است و مشکلی که ایجاد میکند این است که چون یک دین دارد حکومت میکند، بقیه ادیان دیگر حق و حقوقی ندارند. خوبی سکولاریزم این است که دین اصلا نیازی نیست که از بین برود، و یا نهادهای دینی نیازی نیست که از بین برود. بلکه دولت مستقل از دین و نهادهای دینی کار خودش را انجام میدهد. به همین دلیل میتواند به دنبال منافع ملی باشد. ضمنا دولت هیچ مانعی در مورد مسائلی که مربوط به نهادهای دینی است فراهم نمیکند. در نتیجه چند وقت قبل آقای خامنه ای وقتی که در نماز جمعه داشتند میگفتند که “سکولارها ضد دین هستند”، ایشان داشتند دروغ میگفتند. یا در ماه رمضان وقتی که میگفتند که “سکولارها ، اینها انسانهای دین ستیزی هستند”، با زبان روزه داشتند دروغ میگفتند. روزه تون قبول نیست آقای خامنه ای دوباره بگیرید.این روند سکولاریزم متاسفانه در طی تاریخ هیچ وقت مسالمت آمیز نبوده. در طی تاریخ ما هرگز سراغ نداریم که مراجع دینی دارای قدرت باشند. قدرت سیاسی، قدرت مادی، دستشان باشد و بدون اینکه مقاومتی بکنند دولت را به سکولارها داده باشند و متاسفانه سکولاریزم و روند آن سکولاریزاسیون همواره با انقلابهای سیاسی همراه بوده. نمونه آن را ما در انقلاب فرانسه میبینیم، یا در آمریکا که میبینیم این جدایی دین از حکومت پس از یک انقلاب شکل میگیرد و همه اینها هم خونین بوده متاسفانه.بنابراین ما توانیم بگوئیم که تفاوت میان سکولاریزم و سکولاریزاسیون این است که سکولاریزم بیشتر یک موضع فلسفی است در مورد اینکه وضعیت جامعه چگونه باید باشد. اما سکولارازیسیون در حقیقت تلاشی است که برای اینکه ما به آن مرحله برسیم انسانها انجام میدهند. در جامعه سکولار صداهای نهادهای دینی هرگز خاموش نمیشود. این نهادهای دینی علناً در همه امور اظهار نظر میکنند و هیچ اشکالی هم ندارد. اما امتیاز انحصاری آنها لغو میشود. مرجعیت و اقتدار آنها کاملا در حیطه خصوصی افراد محدود میشود. کسانی که مطابق ارزشهای دینی زندگی میکنند، این شیوه را آزادانه خودشان انتخاب میکنند بدون اینکه از سوی دولت مورد تشویق قرار بگیرند و یا اینکه بخواهد مورد تنبیه قرار بگیرد. یعنی انسان آزاد است که در یک نظام سکولار که هر دینی که میخواهد را بپذیرد. هر گونه که میخواهد معیارهای زندگی خودش را خودش تعیین کند. و به دولت ربطی ندارد که بخواهد بیاید و کسی بخاطر اینکه به آن روش خاص زندگی میکند آن فرد را تشویق کند و یا اینکه آن فرد به آن روشی که دولت دارد میگوید زندگی نکرد او را مورد تنبیه قرار بدهد. دقیقا چیزی که در جمهوری اسلامی دارد اتفاق میافتاد.یعنی افراد به این دلیل که معیارهای مذهبی را رعایت میکنند درجات میگیرند در دولت. و اگر که کسی معیارهای مذهبی را رعایت نکند، آنها را میگیرند و تنبیه میکند، به زندان میاندازند. مثلا اگر که خانمی روسری سرش نکند او را به زندان میبارند. اما اگر که کسی ریش گذشت و تسبیح گرفت دستش و روی پیشانی او جای مهر باقی ماند و موقع صحبت کردن همش هی لغات مذهبی به کار برد، و سر نماز جماعت رفت و پشت آقا ایستاد و نماز خواند و از این کارهای مذهبی کرد، او به خاطر حرکات ترقی خواهد کرد. در یک نظام سکولار شما میتوانید، نماز خود را بخوانید، مسجدتان را بروید، لباس مذهبی خودتان را بپوشید، روسریتان را بپوشید و اینها هیچ کدام با نگرش سکولار هیچ منافاتی ندارد. اما شما نمیتوانید توقع داشته باشید که بخاطر اینکه شما، این مسائل مذهبی را دارید رعایت میکنید، دولت شما را تشویق کند. و یا شما نمیتوانید توقع داشته باشید که کسانی که روسری سرشان نمیکنند، و یا نماز نمیخوانند، به این دلیل که شما نماز میخوانید، دولت بیاید و آنها را تنبیه کند و به زندان بیندازد. از این بابتها اتفاقا یک دولت سکولار باعث رشد ادیان میشود و اجازه نمیدهد که یک دینی بیاید و ادیان دیگر را از بین ببرد. هر کسی، هر اندیشهای را میتواند داشته باشد. هر کسی هر عقیدهای را میتواند داشته باشد.به طور کلیطرح این نگرش که نهادهای دینی نبایستی در نهادهای دولتی و حکومتی دخالت بکنند یک نگرش و یک گفتمان مذهبی هم هست. یعنی مذهبیون میگویند که نهادهای دینی ما نبایستی در نهادهای حکومتی دخالت کنند. و بسیاری از بزرگان مذهب سکولار هستند. نمونه آن آیات عظامی نظیر آیت الله سیستانی و یا نوه آیت الله خمینی و یا بسیاری از آیت اللههای دیگر که به این نتیجه رسیده اند که مذهب نبایستی در امور سیاسی دخالت کند. بسیاری از روحانیون سکولار در جمهوری اسلامی در زندان هستند. نمونه آن یکی از این آیات اعزام را چندی پیش زندانی کردند که هم خودش و هم خانواده ش را شکنجه میکنند و آزار و اذیت بسیار بدی را هم دیده. و یا آیات اعزام دیگری که بطور کلی آنها مکتبی که دارند در نگرش شیعه ، یک مکتب بسیار قدیمی و کهن و سنتی است.اکثر قریب به اتفاق مردم ایران سکولار هستند. یعنی نمیخواهند نهادهای دینی آنها در نهادهای حکومتی دخالت بکند. حدود ۶ سال پیش دو نظر سنجی در ایران صورت گرفت. در یکی ۸۳% و در دیگری ۸۵% از مردم ایران اعلام کرده بودند که ما نمیخواهیم روحانیت حکومت کند. این مفهومش رسیدن به سکولاریزم است. جامعه ما به سکولاریزم رسیده. نظام سیاسی ما یک نظام سیاسی سکولار نیست و تلاش میکند که سکولاریزم را با معنای دین ستیزی مطرح کند. در حالی که اتفاقا کسانی دین ستیز هستند که حکومت دینی دارند. یعنی شما نگاه بکنید ببینید در ایران هیچ دین و مذهبی از دست جمهوری اسلامی در امان نیست. حتی دراویش که یکی از معتقدترین به دین اسلام هستند، اعتقاد به مکتب شیعه دارند، اعتقاد به دوازده امام دارند، به این دلیل که میگویند ما قبول نداریم که دین بایستی حکومت کند، آمده اند و مساجد اینها را خراب میکنند و هواداران آنها را به زندان میاندازند. یا آیت الله بروجردی و امثالهم را در زندان شکنجه میکنند.حکومت دینی به اسم دین وقتی که حکومت میکند، دیگر همه مخالفین خود را ، حتی کسانی که دین مدار هستند را از بین میبرد. یعنی حکومت دینی است که ضد دین است. سکولاریزم ضد دین نیست. سکولاریزم خواهان این است که هر کسی هر دینی را که میخواهد داشته باشد. آزاد باشد در حق انتخاب دینش. دین یک مساله شخصی است. و این را در حیطه شخصی و خصوصی خودش باید نگاه دارد. حکومت وقتی که دینی شد، میشود “نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر”. جلوی آزادی فعالیت سیاسی را میگیرد. دیگر معنای جمهوریت ندارد. مفهوم جمهوری اسلامی یک مفهوم غلطی است. شما نمیتوانید که بگویید “جمهوری اسلامی”، و در اسلام من جمهوریت وجود دارد، و یا در جمهوریت اسلام هم میگنجد. اینها هیچ کدام درست نیست. یک مسلمان سکولار میگوید که من به عقاید اسلامی اعتقاد دارم، مناسک اسلامی خودم را به جای میاورا، اما حاضر نیستم که نهادهای دینی، نظیر روحانیت، مسجد، تکیه، و دیگر نهادهای دینی، اینها را در نهادهای حکومتی، نظیر دولت، سازمانهای دولتی، سازمانهای اقتصادی دخالت بدهم. اتفاقا این به نفع مسلمانان است. و به نفع همه ادیان دیگر است. این یک نگرش انسان گرایانه است. این یک نگرش عدالت طلبانه است. چیزی را که ما برای خودمان میخواهیم برای دیگری هم میخواهیم. من حاضر نیستم که بخاطر اینکه مسلمان هستم باعث بشوم که کس دیگری که یهودی است، کس دیگری که بهائی است، یا مسیحی است، یا بی دین است، او به این دلیل که از دین من طرفداری نمیکند، حقوق او زیر پا گذشته شود. همه ما قبل از اینکه مسلمان باشیم، انسان هستیم. دارای حقوق مساوی هستیم.بخصوص در جامعهای نظیر ایران که به صورت تاریخی ادیان گوناگونی در آن وجود داشته. ادیانی نظیر زرتشتیت از ایران بر خواسته. بهائیت در ایران به وجود آمده. نگرشهای عرفان از ایران اوج گرفته. تصوف در ایران اوج گرفته. نگرش دراویش از آن ایرانیان است. شیخیه از آن ایرانیان است. ادامه حیاط مذاهب دیگری، نظیر یهودیت مدیون ایرانیان است. انواع و اقسام نگرشهای اسلامی در ایران وجود دارد. سنیهای گوناگون در ایران وجود دارد. شیعههای گوناگون وجود دارد. این جامعهای که این همه تنوع فکر در آن وجود دارد، این همه تولید اندیشه کرده، هرگز حاضر نخواهد شد که یک نگرش و یا یک اندیشه، متعلق به یک عده خاصی است، به این دلیل که آنها فکر میکنند حق دارند حکومت بکنند، بیایند و بقیه نگرشهای مذهبی و انسانها را به دلیل نگرش مذهبی از بین ببرند.حالا لاائیسته چیست؟ لاائیسته در حقیقت مفهوم و گفتمان سیاسی سکولاریزم است. میگوید که قدرت سیاسی و دولت بایستی از نفوذ مذهب بری باشد. حاکمیت سیاسی را حمایت میکند. میگوید که این نهادهای دینی نبایستی در امور سیاسی دخالت بکنند. همان حرف سکولاریزم را میزند، منتها با یک نگرش سیاسی این مطلب را مطرح میکند. در سکولاریزم شما میگویید که نهادهای دینی نباید در نهادهای دولتی دخالت بکنند، در نگرش لاائیسته شما میگویید که نهادهای دولتی بایستی مصون باشند از دخالت نهادهای دینی. آن هم باز در جهت از بین بردن دین نیست. لاییک به معنای حمایت و حفاظت دولت است، از اینکه مذهب بخواهد بیاید و از آن سؤ استفاده کند. و اتفاقا به این دلیل است که میگوید که اگر که یک مذهبی بخواهد بیاید و یک دولتی را در دست بگیرد، این دولت بخاطر اینکه از اقتدار سیاسی برخوردار است، میآید و میرود بقیه مذاهب را از بین میبرد. در نتیجه جلوگیری میکند از رشد بقیه مذاهب. شهروندان یک جامعه لأئیک میگویند که ما در حیطه عمومی، چون همه ما پول میدهیم و این دولت را سرپا نگاه میداریم، چون این دولت با پولی که ما میدهیم حقوق کارمندانش را میدهد، حقوق ارتش خود را میدهد، دم و دستگاه خود را به راه میاندازد، چون که این دولت با رای ما سرکار میآید، و آن اقتدار خودش را از مردم میگیرد، در نتیجه این دولت باید فقط در فکر مردمی باشد که آن را سر کار آورده اند. دیگر نبایستی برای از بین بردن یک دین دیگری به کار گرفته بشود. در نتیجه دولت که در حیطه عمومی است، این را در حیطه عمومی نگاه میدارند. و اجازه نمیدهند که مسائلی که خصوصی و شخصی است نسبت به افراد، باعث بشود که این دولت عملکردش به گونهای باشد که به نفع منافع فردی و شخصی و خصوصی و ایدئولوژیکی گروه خاصی به کار گرفته بشود.در نتیجه یک دولت لائیک یک دولت ضد دین نیست. یا یک فرد لائیک یک فرد ضد دین نیست. شما میتوانید دیندار باشید و لائیک باشید. بسیاری از افرادی که دیندار هستند، لائیک هستند. مثلا در فرانسه که یک حکومت لائیک دارد، از لحاظ قانون اساسی ما فقط دو کشور داریم که لائیک هستند، یکی فرانسه است و یکی ترکیه. در فرانسه که لائیکترین کشور جهان است، شما میبینید که در آن کلی مدارس مذهبی وجود دارد. هیچ کسی هیچ مشکلی برایشان بوجود نمیاورد. اگر که کسی بخواهد به یک مدرسه مذهبی حمله کند، دولت اجازه نمیدهد. منتهی دولت برای تشکیل آن مدرسه مذهبی کمک مالی نمیکند. میگوید که اگر شما میخواهید که بروید و مدرسه مذهبی درست بکنید، هیچ اشکالی ندارد. خودتان بروید و مدرسه مذهبی باز کنید. از دولت توقع نداشته باشید که مدرسه مذهبی درست کند. یا اگر که شما وارد مدرسهای میشوید که آن مدرسه متعلق به دولت است و همگان پولش را پرداخت کرده اند، شما حق ندارید که در آن مدرسه تبلیغات دینی بکنید.نه بخاطر اینکه دولت ضد دین است، بلکه به این علت که دولت نمیخواهد از اموال عمومی برای ترغیب دین خاصی استفاده بشود. شما اگر قرار باشد که در مدرسه درس قرآن بدهید، خوب آن کسی که مسیحی است تکلیفش چیست؟ شما میخواهید به فرزندانتان درس قران بدهید؟ هیچ اشکالی ندارد. ببریدش در یک مکتبی که آنجا درس قرآن میدهند. یک کسی میخواهد که به بچه ش درس مسیحیت بدهد، او را میبرد به جایی که درس مسیحیت میدهند، به کلاسهای درس مسیحی. یکی نمیخواهد به بچه ش هیچ درس دینی بدهد، هیچ جا او را نمیبرد. یا خودش در خانه ش به او درس میدهد. این جلوگیری نمیکند از دین، بلکه آزادی ادیان را بوجود میآورد. بیشترین تحقیقات در زمینه دین در کشورهای سکولار و لائیک صورت میگیرد.از لحاظ لغوی، واژه لائیک در مفهوم انگلیسی خودش میگویند “لی، لیمن” یعنی کسی که مکلٌا است در مقابل کسانی که معمم هستند، یعنی کسانی که لباس روحانی به تنا نمیکنند. کسی که لباس روحانی به تن نمیکند، لزوما ضد روحانیت نیست؛ بلکه صرفا روحانی نیست. غیر روحانی است. دولت لائیک یک دولت غیر روحانی است. افرادی که در آن دولت هستند هیچ کدام بی دین نیستند. همه دیندارند، منتها دینشان را در اداره امور مملکت دخالت نمیدهند. هر کسی هم هر عقیدهای میتواند داشته باشد. مهم نیست. وقتی به روابط خارجی خود میرسند، نگاه میکنند ببینند که منافع ملیشان چی است، همین. وقتی که به حل مسائل و مشکلات اقتصادی خود میخواهند برسند، نگاه میکنند که ببینند چه روشهای اقتصادی به کار ببرند که مردمشان رفاه بیشتری داشته باشند. موقعی که در دانشگاهها میخواهد تدریس بشود، دیگه نمیگویند که آیا این در کتاب آسمانی ما آمده، ما تدریس بکنیم. اگر که در کتاب آسمانی ما نیامده ما تدریس نکنیم.در پایان میخواهم این نکته را عرض کنم که برای رسیدن به دمکراسی، شما باید یک نظام سکولار داشته باشید. شما باید نهادهای دینی را جدا کنید از نهادهای دولتی. راهی ندارید. دموکراسی یعنی حکومت خرد، حکومت عقلانیت. یعنی انسانها انتخاب میکنند که چه نوع حکومتی میخواهند داشته باشند. چه کسی را میخواهند که سر کار باشد. دولتشان را خودشان تعیین میکنند، بدون واسطه انتخاب میکنند.انتخابات آزاد یعنی آنجا شورای نگهبانی نیست، که بخواهد نگهبانی بکند از مذهب. البته رهبران ایران از مذهب حمایت نمیکنند، از منافع گروهی خودشان حمایت میکنند به اسم مذهب، که این بحث جداگانهٔای است. اما بطور کلی شورای نگهبانی در هیچ دموکراسی ای نیست. در دموکراسی، ولایت و ولایت فقیه وجود ندارد. رهبریت به گونهای نیست که مادام العمر باشد، و بر پایه ولایت باشد، حالا هر کس که میخواهد باشد.مسئله دین و اقتدار دینی از جنبههای نظامی و از جنبههای میلیتاریستی به دور است. شما نمیتوانید به ضرب زور و شمشیر و تفنگ و کشتن و زندان کردن و شکنجه و آتش زدن و اینجور چیزها مردم را دیندار کنید. مردم بایستی خودشان علاقمند باشند، بخواهند دین داشته باشند. و این انتخاب آزاد هر انسانی است، که هر کس هر دینی را که میخواهد انتخاب کند. وجود یک حاکمیت دینی جلوی این انتخاب آزاد را و جلوی رشد جامعه را میگیرد. و منافع ملی را فدای مسائلی میکند که ارتباطی به آن ملت ندارد. جنگ هایی که ایجاد میکند، نابسامانیهایی که ایجاد میکند، همه ایدئولوژیک است، همه دینی و مذهبی است. ارتباطی به این ندارد که بخواهد وضعیت زندگی مردم را خوب کند، اقتصادشان را خوب کند، دانشگاههای آنها را خوب کند، روابط خارجی را درست کند، برایشان در جهان احترام ایجاد کند.شما نگاه بکنید ببینید که از زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار آمده این مملکت روی خوش ندیده. همواره یا جنگ بوده، یا گروگان گیری بوده، یا بگیر بگیر بوده، یا بکش بکش بوده. همه گروههای سیاسی را از بین برده اند، هزاران انسان را در زندانها کشته اند و اخیرا هم میبینیم که در ماجراهای اخیر به چه شکل بوده. مقاومتی که ما امروزه در جامعه ایران مشاهده میکنیم، در حقیقت مقاومت مردم ایران در برابر یک نظام الهی است. نه اینکه مردم از دینشان بر گشته باشند، حالا یک عدهای برگشته اند، اما کلا مردم نمیخواهند حکومت دینی باشد. جمهوری اسلامی نمیخواهند.مردم جمهوری میخواهند، مردم آزادی میخواهند، مردم انتخابات آزاد میخواهند. و این جامعه به آن رشد رسیده است. حاکمیت سیاسی کنونی از آنجایی که یک حاکمیت مذهبی است، حاضر نیست که این حکومت را به راحتی رها کند. و تا آنجایی که بتواند، از مردم میکشد. و این رسیدن به سکولاریزم را مشکل تر میکند. آنچه که ما میبینیم در فرانسه در آمریکا و در جاهای دیگر اتفاق میافتاد، وقتی هر حکومت مذهبی خواسته که کنار برود، و سکولاریزم خواسته که سر جای آن بنشیند، به این دلیل همواره جنگ و کشتار و خون ریزی بوده که حکومتهای مذهبی جنگ طلب هستند، بحران طلب هستند. والا مردم که نمیخواهند بیایند و کشته بشوند. مجبورشان میکنند که در گیر بشوند. راهی برای مردم باقی نمیگذارند. و وقتی که یک جامعه به آن رشد رسید که متوجه شد وقتی حکومت مذهبی شد چنین بلاهایی به سرش میآید، برای اینکه از مذهب خودش دفاع کند لااقل، برای اینکه بتواند بر سرنوشت خودش حاکم باشد، مجبور است که در مقابل یک چنین نظامی مقاومت کند. و آن نظام وقتی که مقاومتی در برابر خودش میبیند به کشتار مردم دست میزند. و مردم برای اینکه به خواستههای خودشان برسند مجبور میشوند که در مقابل چنین حکومتهایی بایستند و در نهایت کار به کشتار، و خون ریزی و کشتن انسانها میکشد. من امیدوار هستم که ما برای رسیدن به سکولاریزم با هزینه کمتری این کار را انجام بدهیم، ولی من بعید به نظرم میرسد که جمهوری اسلامی با زبان خوش کنار برود. مجبور میکند این جامعه را که برای دفاع از خودش در مقابل خشونتی که میبیند، مقاومت کند.زنان ما به آگاهی رسیده اند. شما دیگر نمیتوانید به این زنان به ضرب و زور چوب و چماق مثل سال ۵۷ روسری سرشان کنید. جوانان ما به آگاهی رسیده اند و آزادی میخواهند. نمیتوانید اینها را با کشتن در زندانها، و شکنجه و از بین بردن در زندانها مثل سال ۱۳۶۷، و دهه ۶۰ که هزاران انسان را در زندانها جمهوری اسلامی کشت، بتواند که جلوی خواست این جوانها را بگیرد، جلوی خواست این جامعه را بگیرد. کمااینکه در طی ۳۰ سال گذشته اینها هزاران انسان را شکنجه کرده اند، کشتند و از بین بردند، اما باز هم میبینیم که خواست آزادی در بین مردم ما از بین نرفته که هیچ بلکه هر روزه بیشتر شده. شما نمیتوانید با مانورهای سیاسی، گهی لبخند زدن، گهی تشر زدن به این مردم آنها را از رسیدن به یک نظام سکولار باز دارید. مردم متوجه شده اند که جمهوری اسلامی نتیجه ش همین است که دارند میبینند. هیچ تفاوتی نمیکند، هر کسی که میخواهد باشد، نظام سیاسی که قرار باشد بر اساس مذهب حکومت کند، دست آوردی بجز فقر و فلاکت هم ندارد.کشور ما در حال طی کردن سکولاریزاسیون است. از یک حالت سنتی دارد به مدرنیته میرود. در حقیقت سکولاریزم مفهوم همین مدرنیته را دارد. مفهوم عقلانی شدن جامعه را دارد، پشت سر گذاشتن سنّتها را دارد، نو شدن دارد، نگرشی نو دارد، جایگزینی علم و دانش به جای خرافات را دارد. و دیگه مشکل حل میشود. شما در عصر اینفرماتیک بخواهید بیایید در باره سکولاریزم دروغ پراکنی کنید، بگویید که سکولاریزم یعنی دین ستیزی، بگویید که سکولاریزم یعنی از بین بردن دین، بگویید که لاائیسیته یعنی دین ستیزی، تازه انتظار داشته باشید که بقیه مردم هم، همه، حرف شما را باور کنند. چرا، چون کسی پیدا میهود مثل بنده یا دیگری که از طریق همین رسانههای گروهیای اینترنت و یا از طریق دیگر رسانههای گروهی صدای خودش را به مردم میرساند، و واقعیت امر سکولاریزم را برای مردم مطرح میکند.جامعه ما به آگاهی رسیده است. جامعه یی که به آگاهی برسد دیگر حکومت مذهبی نمیتواند در آن ادامه حیاط بدهد. مذهب وقتی میتواند حکومت کند که جامعه ناا آگاه باشد، خبر ندشته باشد، فکر کند که حکومت بایستی حتما مذهبی باشد. در حالی که مردم ما نه تنها از لحاظ تجربیات تاریخی به این نتیجه رسیده اند که حکومت نباید مذهبی باشد، بلکه به عینه جوامع دیگر دنیا را دارند مشاهده میکنند، پیشرفتهای کشورهای دیگر را دارند میبینند، بد بختی و فلاکت و بیچاره گی را که خودشان دچار آن شده اند را دارند مشاهده می کنند، میبینند که نتیجه یک حاکمیت الهی چی است.یعنی ما تقصیر نداریم که جمهوری اسلامی دارد سقوط میکند. جمهوری اسلامی خودش دارد سقوط میکند برای اینکه خودش از لحاظ ایدئولژیکی هیچ حرفی برای گفتن ندارد. تئوری خمینی شکست خورده است؛ و شما پیروزید.
-------------------------------------------------------
وزارت امور خارجۀ فرانسه اعلام کرد که از خبر حُکم اعدام محمدرضا علی زمانی که از دستگیرشدگان رویدادهای اخیر ایران است سخت متأثر شده است. سخنگوی وزارت امور خارجۀ فرانسه با اعلام این مطلب افزود : حُکم اعدام محمدرضا علی زمانی از سوی دادگاه انقلاب تهران چهرۀ رژیم ایران را تیره تر می کند.
سخنگوی وزارت امور خارجۀ فرانسه بار دیگر بر پشتیبانی اخلاقی این کشور از تظاهرکنندگان ایرانی تأکید کرد و گفت : "ما شهامت همۀ شهروندان ایرانی را می ستائیم که برغم موج های پی در پی سرکوب و خشونت به طور مسالمت آمیز در دفاع از حقوق اساسی شان تظاهرات می کنند." فرانسه همانند دیگر کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا مخالف مجازات اعدام در هر کجا و تحت هر عنوانی است.
محمد رضا علی زمانی، از اعضای انجمن پادشاهی ایران، که در جریان تظاهرات اعتراضی اخیر در ایران دستگیر شده بود توسط دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد.
سایت اینترنتی موج سبز نزدیک به میرحسین موسوی نوشته است که محمدرضا علی زمانی از زندان اوین به دادگاه انقلاب منتقل شده تا حُکم صادره در مورد او به وی ابلاغ شود.
خبرگزاری نیمه دولتی مهر در ماه اوت گذشته گزارش کرده بود که محمدرضا علی زمانی به کلیه اتهامات خود اعتراف کرده است.
دادگاه انقلاب تهران محمدرضا علی زمانی را به دلیل وابستگی به انجمن پادشاهی ایران به "محاربه با خدا، توهین به ارزش های مذهبی، تبلیغ علیه نظام و شرکت در تظاهرات به قصد اقدام علیه امنیت ملی" متهم کرده است। وکیل مدافع محمدرضا علی زمانی در دادگاه گفته بود، از آنجا که موکلش در تظاهرات اعتراضی سلاح به همراه نداشته نمی توان وی را به محاربه متهم کرد و از اینرو برای وی تقاضای عفو کرده بود .
سخنگوی وزارت امور خارجۀ فرانسه بار دیگر بر پشتیبانی اخلاقی این کشور از تظاهرکنندگان ایرانی تأکید کرد و گفت : "ما شهامت همۀ شهروندان ایرانی را می ستائیم که برغم موج های پی در پی سرکوب و خشونت به طور مسالمت آمیز در دفاع از حقوق اساسی شان تظاهرات می کنند." فرانسه همانند دیگر کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا مخالف مجازات اعدام در هر کجا و تحت هر عنوانی است.
محمد رضا علی زمانی، از اعضای انجمن پادشاهی ایران، که در جریان تظاهرات اعتراضی اخیر در ایران دستگیر شده بود توسط دادگاه انقلاب تهران به اعدام محکوم شد.
سایت اینترنتی موج سبز نزدیک به میرحسین موسوی نوشته است که محمدرضا علی زمانی از زندان اوین به دادگاه انقلاب منتقل شده تا حُکم صادره در مورد او به وی ابلاغ شود.
خبرگزاری نیمه دولتی مهر در ماه اوت گذشته گزارش کرده بود که محمدرضا علی زمانی به کلیه اتهامات خود اعتراف کرده است.
دادگاه انقلاب تهران محمدرضا علی زمانی را به دلیل وابستگی به انجمن پادشاهی ایران به "محاربه با خدا، توهین به ارزش های مذهبی، تبلیغ علیه نظام و شرکت در تظاهرات به قصد اقدام علیه امنیت ملی" متهم کرده است। وکیل مدافع محمدرضا علی زمانی در دادگاه گفته بود، از آنجا که موکلش در تظاهرات اعتراضی سلاح به همراه نداشته نمی توان وی را به محاربه متهم کرد و از اینرو برای وی تقاضای عفو کرده بود .
----------------------------------------------------------------
سازمان گزارشگران بدون مرز که مقر آن در پاریس است امروز پنجشنبه با انتشار اطلاعیه توقیف روزنامه های فرهنگ آشتی و آرمان را توسط وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی ایران محکوم کرد. گزارشگران بدون مرز در اطلاعیه خود اضافه کرده است که "رژیم اسلامی ایران در صدر فهرست کشورهای سرکوبگر آزادی است و آیت الله علی خامنه ای و محمود احمدی نژاد در فهرست دشمنان آزادی مطبوعات در جهان جای دارند."
دوشنبه سیزده مهرماه هیأت نظارت بر مطبوعات مجوز انتشار روزنامه های آشتی ملی و آرمان را لغو کرد. این دو روزنامه در هفته های گذشته مقالاتی انتقادی از جمله در مورد میزان یارانه های دولتی به روزنامه هایی نظیر کیهان منتشر کرده بودند. تحلیل دیگر روزنامۀ اصلاح طلبی است که در شیراز توقیف شد. این روزنامه پرخواننده از سه سال پیش به این سو منتشر می شد.
گزارشگران بدون مرز در پایان بیانیه خود نسبت به وضعیت جسمانی و سرانجام ناروشن پروندهای حقوقی دو روزنامه نگار زندانی، محمد قوچانی و عیسی سحرخیز، ابراز نگرانی کرده است. این دو روزنامه نگار در جریان رویدادهای اخیر ایران دستگیر شدند.
دوشنبه سیزده مهرماه هیأت نظارت بر مطبوعات مجوز انتشار روزنامه های آشتی ملی و آرمان را لغو کرد. این دو روزنامه در هفته های گذشته مقالاتی انتقادی از جمله در مورد میزان یارانه های دولتی به روزنامه هایی نظیر کیهان منتشر کرده بودند. تحلیل دیگر روزنامۀ اصلاح طلبی است که در شیراز توقیف شد. این روزنامه پرخواننده از سه سال پیش به این سو منتشر می شد.
گزارشگران بدون مرز در پایان بیانیه خود نسبت به وضعیت جسمانی و سرانجام ناروشن پروندهای حقوقی دو روزنامه نگار زندانی، محمد قوچانی و عیسی سحرخیز، ابراز نگرانی کرده است. این دو روزنامه نگار در جریان رویدادهای اخیر ایران دستگیر شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر